هيچ کسي جايگزين شخصيتي چون عباس کيارستمي نميشود، شخصيتي که با رفتنش همه را هم موافق کرد، چه آنهايي که سبک و سياق هنري و نگاه کيارستمي را ميپسنديدند چه آنهايي که مخالف آن بودند، بعد از او همه متفق القول داغدار شدند و به احترامش سخن گفتند، انگار همه ما، ملت ايران يک بدهکاري به اين مرد داشتيم که در مراسم تشييع و ديگر مراسم نشانش داديم و در صدد جبران برآمديم، همه قدر آبرو و احترامي که کيارستمي در سراسر دنيا براي ما خريده است را مي دانيم و قدردان موقعيت و شخصيت خاص او هستيم.
سیفالله صمدیان – عکاس و مستندساز
نيازي نيست براي اينکه مهمترين اتفاق سال ۹۵ براي خودم را به خاطر بياورم تمرکز و فکر زيادي بکنم؛ در دو بعدي که مستقيماً به کار و دلمشغوليهاي من مربوط است، مهمترين و تلخترين اتفاق کوچ نابهنگام و بسيار تراژيک آقاي عباس کيارستمي است که طبيعتاً با هيچ اتفاق ديگري قابل مقايسه نيست. اين کوچ از جنبههاي هنري و فرهنگي اتفاقي بود جبرانناپذير و جايگزين کردن آن رفته بزرگ، با داشتههايمان و آيندهمان به اين زوديها امکان پذير نيست. کيارستمي علاوه بر اينکه طي ۳۰سال، دوست بسيار نزديک من بود و ۲۵ سال را در سفرهاي داخلي و خارجي همراه هم بوديم، يک شخصيت خاص ايراني بود که بيآنکه خودش بخواهد و بيآنکه ملت ايران انتظارش را داشته باشند. تبديل به يک سمبل فرهنگي ايران در جهان شد و حتي براي بسياري از مردمي که کشور و سرزميني هنري ندارند. نيز چنين وجههاي داشت. هيچ گاه يادم نميرود که در جشنوارهي سينمايي مراکش در سال ۲۰۰۵، انجمن منتقدين سينمايي آن کشور به ديدن کيارستمي آمدند و در صحبتهايشان دربارهي شخصيت و موقعيت کيارستمي در دنيايي که متعلق به مسلمانان است، گفتند که کيارستمي آبروي هنر جهان اسلام است. در همان جشنواره مارتين اسکوسيزي هم حضور داشت و وورکشاپ مشترکي با کيارستمي برگزار کرده بودند. او نيز صحبتهايي درمورد کيارستمي کرد که باورش مشکل بود، اينکه سمبل سينماي هنري هاليوود تا اين اندازه شيفتهي کيارستمي بود. اسکورسيزي نگاه خلاق و انساني کيارستمي به خلقت، طبيعت و انسانها را در حد بسيار غرورانگيزي ستايش کرد. آن اتفاق در جهان سياسي امروزه بسيار نادر بود و جدا از فضاي سياسي آنچنان شوقانگيز و غرورآفرين بود که من آن را در مستند «روزي روزگاري در مراکش» به نمايش گذاشتم. اتفاقي که در عالم سياست، به ويژه در ۳۸سال گذشته امکانپذير نبود، يک ناممکن، با حضور اين دو هنرمند بزرگ در آن وورکشاپ ممکن شد، اينکه آمريکا و ايران به اين تفاهم و توافق کلان برسند و در عالم سينما به يک برادري فرهنگي و هنري رسيده بودند. هيچ کسي جايگزين شخصيتي چون عباس کيارستمي نميشود، شخصيتي که با رفتنش همه را هم موافق کرد، چه آنهايي که سبک و سياق هنري و نگاه کيارستمي را ميپسنديدند چه آنهايي که مخالف آن بودند، بعد از او همه متفق القول داغدار شدند و به احترامش سخن گفتند، انگار همه ما، ملت ايران يک بدهکاري به اين مرد داشتيم که در مراسم تشييع و ديگر مراسم نشانش داديم و در صدد جبران برآمديم، همه قدر آبرو و احترامي که کيارستمي در سراسر دنيا براي ما خريده است را مي دانيم و قدردان موقعيت و شخصيت خاص او هستيم. کوچ تلخ کيارستمي براي من به عنوان يکي از دوستان نزديک او که از لحظهلحظهي خلاقيتها، آفرينشها و زايشهاي ذهنياش باخبر مي شدم چيزي نيست که به اين سادگيها پاک و کمرنگ شود، بخشي از اين حس را در فيلم «۷۶دقيقه و ۱۵ثانيه» که به خواست پسر بزرگش براي اولين بزرگداشتي که در جهان براي او در جشنوارهي ونيز برگزار ميشد نشان دادم، حسها و نگاهم را به رفتار اجتماهي و هنرياش. از دست دادن کسي که در ۷۶ سالگي فوت کرد ولي تا لحظه آخر نگاه بکر و ستاش برانگيز يک کودک ۷ساله را به خلقت و اطرافش داشت آسان نيست، تازگي نگاه يک کودک که سرچشمهي خلاقيتش بود.
اتفاق ناگوار ديگري که چون سونامي بر ما وارد شد. فروريختن پلاسکو بود و اتفاق خاصي که در انعکاس تصويري اين فاجعه روي داد. من بهعنوان يک عکاس و فيلمساز مستند، برايم خيلي مهم و جذاب بود که عکاسهاي ايراني در تمام اين مدت نزديک به دوهفته، حتي برخي به شکل شبانهروزي، از اين اتفاق تصاويري را گرفتند که در تاريخ فوتوژورناليزم ايران بيسابقه بوده است، امکانات ديجيتالي دستگاهها و شرايط خاص تکنيکي و کيفيتي يک سوي قضيه است و با نگاه خاص بچهها سوي ديگر قضيه. نگاهي علاوه بر پرداخت به فاجعه و همدردي با شهداي آتشنشان و خرابيهايي که هر لحظه رنگ و بوي تازهاي پيدا ميکرد، آن هم با يک پسزمينه درخشان که در کمتر صحنهاي ديده ميشود و من در ۴۰ سالي که درگير فوتوژورناليزم هستم چنين صحنهاي نديده بودم؛ فضاي خاص با آن دود سفيدِ همواره مواج، با نورهايي که از آهنهاي گداخته بيرون زده، لباسهاي رنگي آتشنشانها و فشار آب معلق روي هوا و حضور با حس و شجاعانه آتشنشانها. تصاويري که به اين زوديها تکرارپذير نيست و البته اميدوارم ديگر چنين فجايعي تکرار نشود. تنها خواستم بعد هنري که ميتوان در فاجعهي پلاسکو شاهد آن بود را بررسي کنم. بعدي که ما در جشن تصوير سال، بخش ويژهاي را به آن اختصاص داديم و تنها عکاسان حرفهاي از صنف مطبوعاتي را در اين بخش پذيرفتيم چراکه اين اتفاق نقطهي عطفي در تاريخ فوتوژورناليزم ايران بود. خب طبيعتاً وقتي بخواهم در مورد سال ۹۵ صحبت کنم، بايد در مورد اتفاقاتي که در ايران افتاده سخن بگويم نه اتفاقاتي در سطح جهاني جان ايران را هم متأثر کرده است، زيرا ترامپيسم خود اتفاق ناگواري براي ايران بود و اگر بخواهم خيلي کوتاه در اينباره سخني بگويم اين است که جهان همواره در دو سويه ظلمت و روشنايي، شيطانگونگي يا پريوارگي، از اين دسته ديوانگان بسيار به خود ديده و چيزي که اين ميان بسيار مهم است تنها سعادت انساني است.