گاه ذهنهای بزرگ از حیطه اصلی خود دور شده و درباره دیگر مسائل مینویسند، مانند ساختمانها (مارتین هایدگر)، غذا (توماس هابز)، آب گوجه فرنگی (رابرت نوزیک) و هوا (لوکرتیوس و ارسطو).
مترجم کامران برادران: آهنگهای پاپ معمولا درباره عشق هستند؛ اما استثناهایی هم وجود دارد. چندین و چند گروه را میتوان یافت که در کارهایشان به مسائلی همچو ساختمانها و غذا پرداختهاند. فلاسفه نیز به همین شکل تمرکز بر معرفتشناسی، متافیزیک و مسائلی چون معنای زندگی دارند؛ ولی گاه ذهنهای بزرگ از حیطه اصلی خود دور شده و درباره دیگر مسائل مینویسند؛ مانند ساختمانها (مارتین هایدگر)، غذا (توماس هابز)، آب گوجهفرنگی (رابرت نوزیک) و هوا (لوکرتیوس و ارسطو). حال میخواهیم برویم سراغ این موضوعات عجیب و غریب که فلاسفه راجع به آنها مینویسند.
رنه دکارت از هواداران خواب خوب بود. تعجبی هم ندارد که این فرانسوی خوابآلود غالبا در فلسفه خود رؤیاهایش را به یاد میآورد. برای مثال، در «گفتارهایی درباره روش» آمده است: «در خواب میتوانیم خود را چنان تصور کنیم که گویی بدن دیگری در اختیارمان است و ستارهها و زمین دیگری را میبینیم، حال آنکه چنین چیزی وجود ندارد.» افسوس که ملکه کریستینای سوئد، کارفرمای او، سحرخیز بود و میخواست ساعت پنج صبح بهش درس فلسفه بدهند. همین امر به مرگ عقلگرای فرانسوی انجامید و پس از آنکه در سحرگاه برفی سوئد از خانه بیرون رفت، ذاتالریه گرفت و جان باخت.
حدود یکصد سال بعد، دیوید هیوم نگاهی مشابه دکارت داشت. وی در رساله «در باب طبیعت انسان» نوشت: «انسانی که در خواب باشد، توجهی به زمان ندارد.» سورن کیرکگارد یک قرن بعد دوست داشت در رختخواب بماند. این اگزیستانسیالیست در «این یا آن» مینویسد: «زمان من به این بخشها تقسیم میشود: نصفش را خوابم و نصف دیگرش را رؤیا میبینم. هیچگاه زمانی که خوابم رؤیا نمیبینم: این مایه شرمساری است چراکه خوابیدن بالاترین شکل از نبوغ است.»
این فلاسفه بیش از دیگران از خواب لذت میبرند. همه البته اینطور نبودند. افلاطون کمتر توجهی به کسانی میکرد که ترجیح میدادند در رختخواب بمانند: «انسانی که خواب باشد بلااستفاده است و فرقی با مرده ندارد.» فیلسوف آتنی، برخلاف همکارانش، معتقد بود که «مایه شرمساری است که مردی تمام شبهنگام را به خواب اختصاص دهد.» امانوئل کانت این پیام را بهخوبی آویزه گوشش کرده بود. خدمتکار این فیلسوف ساعت پنج صبح از خواب بیدارش میکرد.
توماس هابز نیز درباره خواب مینوشت؛ اما توجهش بیشتر به عوامل کابوسهایش بود. این انگلیسی که روحیهای غیرمانتیک و جهانبینی ماشینی داشت، معتقد بود که «رؤیاها برآمده از پریشانی برخی از قسمتهای داخلی بدن است.» (لویاتان) او همچنین معتقد بود که غذا ممکن است به رؤیا و کابوس بینجامد. جالب اینجاست که ارسطو نیز چنین عقیدهای داشت. به عقیده او، رؤیا برآمده از سؤهاضمه بود. ارسطو براساس مطالعات تجربی خستگیناپذیرش در مقالهای با محوریت خواب به این نتیجه رسید که افرادی که رگهای کوچک دارند، همچنین کوتولهها و کسانی که سری بزرگ دارند، زیاد میخوابند. (در باب خواب، ۳٫ ۴۵۷) اگر ارسطو میفهمید که نام یکی از کوتولههای داستان سفیدبرفی، «خوابآلود» بود چندان تعجب نمیکرد.
فلاسفه اخلاق نیز درباره خواب قلم زدهاند، درباره چیزی که چهبسا بتوان حقوق طبیعی خوابآلودها نامیدش. «فیلیپا فوت»، فیلسوف آکسفوردی، معتقد بود که عکاسی از کسی که خوابیده اخلاقی نیست. (خیر طبیعی، ۲۰۰۱، ص ۶۴) اینکه چنین کاری گناه است یا خیر قابل بحث است، اما دیگر نظرات او قابلانکار نیست: «در حیات بشر این ضرورتی ارسطویی (چیزی که شیوه زندگیمان به آن بستگی دارد) است که برای مثال یک غریبه هنگام خواب سراغمان بیاید و کشتن ما را در این زمان درست نداند.» (ص ۱۱۴)
هنوز بیدارید؟ خب، پس خوابهای خوب ببینید! همانگونه که نیچه در «چنین گفت زرتشت» نوشت: «خوشا با حال خوابآلودگان: چراکه آنان به زودی به خواب میروند.»
منبع:
https://philosophynow.org/issues/144/Philosophers_on_Sleeping