ولکوف میگوید: بسیار مشاهده میکنیم که دانشمندان به شاگردان خود که در مقام دیپلمات به کشورهایی مانند ایران میرفتند، ماموریت میدانند تا اسنادی تاریخی، کتابهایی خطی یا تومارهایی را برای آنها تهیه کنند و به روسیه بفرستند.
ایبنا: عصر روز سهشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۸ نشستی با عنوان «نگاهی به تغییر رویکردها و اهداف در ایرانشناسی از روسیه تزاری به شوروی» با حضور دنیس ولکوف استاد مدرسه عالی مطالعات اقتصادی مسکو و برگزیده بخش جهانی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۹۸، در تالار اقبال آشتیانی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران برگزار شد.
در ابتدای این نشست، دنیس ولکوف با اشاره به تغییر رویکرد نسبت به مقوله شرقشناسی در دانشگاههای غرب، پس از انتشار کتاب شرقشناسی ادوارد سعید گفت: شرقشناسی اکنون در فضاهای آکادمیک غربی کمی شبیه به فحش شده است و در حال حاضر تنها در دانشگاههای سنتگرایی مانند آکسفورد و کمبریج میتوان این رشته را یافت. در دانشگاههای دیگر نام رشته شرقشناسی تغییر کرده و با عناوین دیگری تدریس میشود.
این استاد دانشگاه سپس با اشاره به روابط تنگاتنگ ایران و روسیه در دویست سال گذشته که از دوستی تا جنگ و اشغال و تعیین مرز را شامل میشود، به اهمیت ایران در مقوله شرقشناسی روسی پرداخت و گفت: یک شرقشناس روس، نه فقط ایران، که گسترهای از کشورها که تحت تاثیر فرهنگ ایرانی بودهاند نظیر ترکیه، عراق، پاکستان و هند را در چهارچوبی که میان شرقشناسان روس جهان پارسی نامیده میشود مطالعه میکنند. بنابراین یک متخصص جهان پارسی علاوه بر زبان فارسی باید به زبانهای ترکی، عربی، اردو و… نیز مسلط باشد.
نویسنده کتاب «چرخش روسیه به سمت ایران؛ شرقشناسی در دیپلماسی و اطلاعات» سپس به صورتبندی چهار دسته ایرانشناسی در دوران روسیه تزاری پرداخت و گفت: برخی از ایرانشناسان روس، اساتید دانشگاه بودهاند و خود را به صورت مستقیم درگیر فعالیتهای دولتی و حکومتی نمیکردند. این دسته اول ایرانشناسان روس است. اما باید توجه داشته باشیم که در مورد پژوهشگران حوزه ایرانشناسی حتی اگر مدعی بودند به طور کامل پژوهشگر هستند، اینگونه نبوده است که همکاریای میان آنها و دولت وجود نداشته است. این پژوهشگران دانشگاهی در کمیسیونهای مختلف حضور پیدا میکردهاند و در مقام مشاور به دولت روسیه تزاری یاری میرساندهاند.
او همچنین به موضوع «جاسوسی علمی» که در میان شرقشناسان رواج داشت نیز پرداخت و گفت: بسیار مشاهده میکنیم که دانشمندان به شاگردان خود که در مقام دیپلمات به کشورهایی مانند ایران میرفتند، ماموریت میدانند تا اسنادی تاریخی، کتابهایی خطی یا تومارهایی را برای آنها تهیه کنند و به روسیه بفرستند. از اساس نوعی رقابت میان دیپلماتها برای تهیه چنین مواردی و ارسال آنها برای شرقشناسان دانشگاهی به وجود آمده بود. این اسناد و طومارها پس از آنکه مورد استفاده قرار میگرفتند به موسساتی نظیر موزهها و… ارائه میشدند تا نگهداری شوند. این نوع از فعالیت را در میان شرقشناسان انگلیسی و فرانسوی و… کمتر مشاهده میکنیم.
ولکوف دسته دوم و سوم ایرانشناسان را جای گرفته در نهادهای نظامی و دولتی معرفی کرد و گفت: در ارتش روسیه پس از تاسیس بخش ستاد کل آسیایی ارتش در سال ۱۸۶۳ توجه به مبحث شرقشناسی شکل گرفت. کار اصلی شرقشناسان مستقر در ارتش روسیه جمعآوری اطلاعات علمی درباره کشورهای شرقی بود. علاوه بر ارتش، جای دیگری که در این بازه زمانی به شرقشناسی توجه داشت، سرویس دیپلماتیک کشور روسیه بود. ولادیمیر مینورسکی که یکی از مشهورترین ایرانشناسان روس است، یکی از همین شرقشناسان دیپلمات بود. مینورسکی با ماموریت شرکت در عملیات تعیین مرز میان ایران و عثمانی به ایران آمد و در کنار فعالیت در حوزه تعیین مرز، به فعالیت پژوهشی درباره کردستان نیز مشغول شد. خود او میگوید من به عمد به ماموریت تعیین مرز رفتم تا کارهای تحقیقاتی خود درباره کردستان را بتوانم سامان بدهم.
او همچنین افزود: دولت برای دیپلماتهایی که پسزمینه علمی داشتند ارزش قائل بود و امکان ارتقا و افزایش حقوق را برای آنها فراهم میکرد. این باعث سوءاستفاده آنان نیز میشد. به عنوان نمونه، به هنگام مذاکرات در زمینه تعیین مرز میان ایران و عثمانی، ولادیمیر مینورسکی دبیر سوم سفارت روسیه بوده است. او در نامهای از مقامهای بالادست خود میخواهد او را به مقام دبیر اولی ارتقا دهند تا در مذاکرات بتواند با قدرت بیشتری سخن بگوید و امتیازات بیشتری به نفع روسیه اخذ کند. با این درخواست او موافقت میشود و او به مقام دبیر اولی میرسد.
به گفته ولکوف: به خلاف شرقشناسان دانشگاهی، شرقشناسان نظامی و دیپلماتیک به پروسه تصمیمگیری درباره مسائل شرق دسترسی داشتند و در این زمینه ابراز نظر میکردند اما تصمیم نهایی با پطرزبورگ بود و آنها بر مبنای اقتضائات ارتباط با غرب تصمیمگیری میکردند نه بر مبنای اقتضائات محلی که مورد توجه شرقشناسان دیپلمات و نظامی بود. این رویهای است که از آن زمان تا به امروز در نوع تصمیمگیری حوزه سیاست خارجی در روسیه قابل مشاهده است.
این استاد دانشگاه به موضوع ساخت و پاخت میان روسیه و انگلستان در زمینه تعیین مرز ایران و عثمانی و نقش مینورسکی در آن هم اشاره کرد. ولکوف گفت: مینورسکی با وجود آنکه به ابعاد مختلف جغرافیایی و تاریخی ایران و عثمانی و منطقه مورد مناقشه واقف بود، اما هنگامی که دید انگلیسیها در منطقه جنوب، به نفع دستنشانده خود شیخ خزعل در حال تخلف در روند تعیین مرز هستند، از تخلفات آنها چشمپوشی کرد تا انگلستان اجازه دهد در منطقه شمالی مرز، در نواحی کردستان، مرز ایران و عثمانی به صلاحدید مینورسکی و بر پایه حفظ منافع روسیه کشیده شود.
برگزیده کتاب سال جمهوری اسلامی ایران آخرین دسته از شرقشناسان روس را اهل کلیسا معرفی کرد: در کلیسای ارتدوکس روسیه توجه به شرق فراوان بود. این کلیسا در شهر کازان دانشگاهی داشت که یکی از وظایف آن تربیت دانشجو برای تبلیغات ضداسلامی بود. این نوع فعالیت در آن دوره نه فقط در روسیه که در غرب هم رواج داشته است. هدف از این آموزشها و فعالیتها تربیت شرقشناسانی بوده است که بتوانند به مسلمانان ثابت کنند اسلام از مسیحیت پائینتر است و بهتر است که آنان به مسیحیت بگروند. اوج اینگونه فعالیتها را در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میتوانیم مشاهده کنیم.
ولکوف در بخش دیگری از سخنان خود به موضوع چرایی عدم تاثیر کتاب ادوارد سعید در روسیه پرداخت و گفت: موضوعی که سعید در کتاب شرقشناسی طرح کرده بود برای پژوهشگران روس چندان جدید نبود. در سال ۱۹۰۲، بیش از هفتاد سال پیش از نوشته شدن کتاب ادوارد سعید، یکی از ایرانشناسان روس، واسیلی بارتولد گفته بود روش مطالعه شرق توسط غربیان عادلانه نیست و آلوده به تعصب است. او این را هم گفته بود که مفهوم شرق مصنوعی ساخته شده است. فرهنگ آسیای میانه و خاورمیانه بیشتر شبیه به اروپا است تا چین و ژاپن ولی خاورمیانه و چین و ژاپن همگی در یک دسته و با عنوان شرق مورد مطالعه قرار میگیرند.
به گفته این استاد دانشگاه: کتاب شرقشناسی ادوارد سعید به محض انتشار به ۳۶ زبان ترجمه شد ولی ترجمه روسی آن تا سال ۲۰۰۶ منتشر نشد. از اساس بحثی که سعید در کتاب خود مطرح کرده بود، از زاویهای دیگر در شوروی نیز مطرح میشد. پژوهشگران روس در دوران شوروی معتقد بودند هدف از شرقشناسی در غرب استعمارگر تسهیل فرآیند استثمار شرق است و ما قصد داریم از مطالعه کشورهای شرقی علمی رهاییبخش بسازیم تا توده مردم را نجات دهیم. این ایده البته از منظری متفاوت با منظر سعید ارائه میشود اما در بدبینی نسبت به مطالعات شرقشناسی در آکادمیهای غربی با مطالعات سعید اشتراک دارد.
ولکوف درباره نوع نگاه به ایران پس از انقلاب ۱۹۱۷ گفت: بسیار رایج است که به این تلقی دامن زده شود که انقلاب ۱۹۱۷ نوعی تحول بنیادین در فرآیندها پدید آورد. ولی در مورد شرقشناسی مشاهده میکنیم که اهداف و رویکردها چندان تفاوتی نکرده بود. آنچه در ابتدای دوران شوروی مشاهده میشود نوعی خوشباوری است. به عنوان نمونه از سال ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۱ به دستور لنین قرار بود ارتشی فارسزبان در عشقآباد تشکیل شود که هدف آن تسخیر ایران و افغانستان و سپس حرکت به سمت هند بود.
او همچنین تمایز میان شرقشناسان پس از انقلاب شوروی با پیش از آن پرداخت و گفت: بعد از ۱۹۱۷ شرقشناسان جدیدی روی کار آمدند که میتوان آنها را دانشمندان تجربی نامید. به این معنا که تحصیلات آکادمیک قابل توجهی نداشتند، اگر پژوهشگر حوزه ایرانشناسی بودند، زبان فارسی نمیدانستند و شناختی از تاریخ ایران هم نداشتند. این دانشمندان تجربی بلشویکهای تازه به دوران رسیدهای مانند اوستروف بودند که به خود لقب «ایراندوست» داده بود و این لقب رسمی او بود و در نامش هم میآمد.
ولکوف افزود: ایرانشناسان جدید فقط زمان حال را مهم میدانستند و اهمیتی به پیشینهها و مباحث تاریخی نمیدادند. آنها به دنبال چیزهایی بودند که در سیاست «شورویسازی شرق» دارای اهمیت باشند. فعالیتهای تجربی آنها نه بر پایههای دادههای علمی که بر پایه باورهای آنها شکل میگرفت. به این معنا که ابتدا باوری را تئوریزه میکردند و سپس به دنبال دادههای مناسب برای تایید آن باور میگشتند. این رویکرد به افت سنت شرقشناسی روسی در زمان حکومت شوروی انجامید.
به گفته این استاد دانشگاه: شرقشناسی روسی بعد از ۱۹۱۷ سه بخش از چهار بخشی که در دوران تزاری مورد توجه بودند را شامل میشد و تنها کلیسا از دایره شرقشناسی روسی حذف شده بود.
ولکوف سپس برخی ویژگیهای شرقشناسی روسی را چنین برشمرد: مطالعات ایرانی در آکادمیهای شرقشناسی چه در دوران روسیه تزاری و چه در زمان شوروی از ارجحیت بهره میبرد. علاوه بر این تحقیقات نشان میدهد دولت روسیه تزاری به طور کامل متوجه ارزش شرقشناسی نشده بود. آنها دانشمندان آکادمیک شرقشناسی را در فرآیند تصمیمگیری دولتی درباره شرق دخالت نمیدادند اما این دانشمندان در زمینه آموزش فعال بودند و همین فعالیت باعث میشد آنها گفتمانهای رایج میان خود را به شاگردان مرتبط با دولت (دیپلماتها و افسران) منتقل کنند. پس آنها تاثیر غیرمستقیم داشتند. در زمان شوروی اتفاقی که افتاد ادغام خاورشناسی با تصمیمگیریهای سیاسی در وزارت امور خارجه شوروی بود.