مصاحبه شونده: اوجی، منصور؛ مصاحبه کننده: نیک سیرتی، حبیبه؛
دی ۱۳۹۷ – شماره ۱۳۵ (۲ صفحه _ از ۴۶ تا ۴۷)
گپي با منصور اوجي به مناسبت هشتاد و د ومين سالگرد تولدش حبيبه نيکسيرتي
گپي با منصور اوجي به مناسبت هشتاد و د ومين سالگرد تولدش حبيبه نيکسيرتي
اوجي شاعري زمان آگاه و مرگ آگاه است و شعرهايش طعم شعرهاي عرفاني را د ارد . د ر همه ي شعرهاي اوجي مفهوم مرگ هست. او زند گي و مرگ را توامان ميستايد . د رست است که د ر بعضي جاها از زند گي ناليد ه و از مرگ ترسيد ه است اما شور و شوق زند گي د ر شعر او بر کسالت و هراس مرگ برتري د ارد .
اين بخشي از گفتههاي د کتر کاووس حسن لي استاد و اد بيات فارسي د انشگاه شيراز و شاعر و مترجم د ر مراسم گراميد اشت هشتاد و د ومين سالروز تولد منصور اوجي شاعر شيرازي است.
اوجي از شاعران مطرح د ههاي چهل و پنجاه است هرچند که سرود ن را از نوجواني آغاز کرد ه و بارها به مناسبتهاي مختلف از او تجليل شد ه اما روز پنجشنبه هشتم آذر ماه هشتاد و د ومين سال تولد او و انتشار کتاب «شک عمر شاعري» که مجموعههاي از شعرهاي برگزيد ه او د ر طي پنجاه و چند سال اخير است. فرصتي بود براي د وست د ارانش که يک بار د يگر د ر مراسمي که د ر کتابخانه اسناد ملي شيراز سالن سخن و با حضور گروهي از استاد ان د انشگاه، د انشجويان رشته زبان و اد بيات فارسي و تعد اد ي از شاگرد ان قد يمي اوجي د ر آن برگزار شد . او او تجليل شد .
نام اوجي را از سالهايي که سرود ن شعر را آغاز کرد م ميد انستم، شعرهايش را ميخواند م اما او را ند يد ه بود م. شماره تلفناش را مهري شاهحسيني شاعر و د وست خوبم به من د اد و من با نهايت اشتياق به او زنگ زد م. صد ايش خسته و شکسته بود . ميگفت بيمار است و تا چند روز د يگر نميتواند با من ملاقاتي د اشته باشد . چند روز بعد د رست د و روز قبل از مراسم تولد و بزرگد اشت و رونمايي کتابش د وباره زنگ زد م گفت د ر صد د بود ه که با من تماس بگيرد و برنامه پنجشنبه را خبر بد هد .
پنجشنبه همراه با د وستي که پيشتر شاگرد استاد اوجي بود به سراي سخن رفت. استاد د ر سالن بود به سراغش رفتم. گلد ان شيشه اي کوچک و شعري را که براي سرود ه بود م تقد يمش کرد م و سلام مهري را به او رساند م. چهقد ر پير شد ه بود ! نسبت به عکسهايي که از او د يد ه بود م، تکيد هتر اما به هر حال سر پا و سرحال بود .
مجري برنامه پس از معرفي کوتاه اوجي و خواند ن شعري که اوجي براي سيمين بهبهاني سرود ه بود ، از د کتر کورش کمالي سروستاني رييس مرکز اسناد ، سعد يشناس و استاد د انشگاه د عوت به سخنراني کرد . د کتر کمالي منصور اوجي را شاعري شکارچي و شکارگر لحظههاي شاعرانه ناميد که ناممکن را د ر کلام امکان ميبخشد ، تار و پود شعر را ميشناسد و د ر بنمايههاي اند يشهاش شيراز، عشق، گنجشکها، کلاغها، بهار، لاله عباسي و … جاي د ارد .
پس از د کتر کمالي، اوجي پشت تريبون رفت و با لهجهي زيباي شيرازياش و از سخنرانان و حاضران سپاسگزاري کرد و به موروثي بود ن شعر د ر خانواد هاش اشاره کرد . و د ر بخشي از سخنانش گفت: «۶۰ سال است که شعر ميگويم؛ نخست فلسفه خواند م و سپس زبان انگليسي؛ د ر سال ۱۳۴۸ به تهران برگشتم و تا سال ۱۳۵۰ کارشناسي ارشد خواند م؛ کل بنمايههاي شعريام را استخراج کرد هام؛ د ر شعرهايم بيش از سعد ي از شيراز نام برد هام؛ کتاب جد يد م گزيد هاي است از ۲۵ کتاب و ۲۰۰۰ شعر، از ميان اين کتابها و شعرها ۴۰۰ شعر براي چاپ د ر يک عمر شاعري انتخاب کرد م…»
سخنران د يگر مراسم د کتر کاووس حسن لي استاد اد بيات فارسي د انشگاه شيراز، شاعر و مترجم بود : «کتاب گزيد ه را د وبار خواند م تا بتوانم کلامي بگويم که کهنه نباشد . سيمين د انشور چهار بار د ربارهي اوجي نوشته است و د ر هر چهار ياد د اشت تأکيد د ارد که اوجي به خيام گرايش د ارد ؛ اوجي شاعري زمان آگاه و مرگ آگاه است و شعرهايش طعم شعرهاي عرفاني را د ارد ، د ر همه شعرهاي اوجي مفهوم مرگ هست، او زند گي و مرگ را توأمان ميستايد . د رست است که د ر بعضي جاها از زند گي ناليد ه و از مرگ ترسيد ه است اما شور و شوق زند گي بر کسالت و هراس مرگ برتري د ارد ؛ اوجي نگاهي انقلابي به مرگ د ارد و شعر مرگ آگاهي اوجي گزش تلخي ند ارد ؛ اوجي ماوري تناسخ گونه د ارد د ر خيالي شاعرانه، د ر شعر «کاشا» اوجي د وست د ارد د وباره د ر شيراز و به صورت بن نارنجي به اين جهان بازگرد د ؛ د ر سال ۱۳۸۲ هم د ر شعري خواسته است که به صورت د رخت به اين جهان بازگرد د ؛ د ر شعر د يگر از اوجي مرد گان د ر قالب رز و انگور و شراب بازميگرد ند ؛ د ر شعر «کبوتري» د ر سال ۱۳۹۰ باز هم به بازگشت اشاره د ارد اما ترد يد د ارد که د ر چه قالبي به اين جهان بازميگرد د .»
د کتـر حسـن لـي، سپــس بـه نقد کتـاب جد يد منصـور اوجـي پرد اخت.
سخنـران ديگــر د کتـر منيــژه عبد الهي استاد د انشگاه و منتقد اد بي بود . او ضمن اشاره به بسامد ها با بنمايههاي شعري منصور اوجي د ر مرد بنمايه «شيراز» سخنراني کرد : «شيراز را از سه منظر اساطيري، واقعي و شخصي ميتوان بررسي کرد . شيراز اساطيري د ر شعر اوجي از عرصه مکان و زمان خارج شد ه و به مکان و زمان ازلي ميپيوند د ؛ او شيراز را ماد ر اسطورهاي ميد اند ؛ شيراز را منبع برکت و زيبايي و خود را د ر ارتباط با شيراز شاعري ميد اند که با عطر بهار نارنج مست ميشود و به خد ا ميرسد ؛ شيراز واقعي د ر شعر او با اصطلاحات شيرازي جلوهگري کرد ه است؛ شيراز شخصي و ذهني شاعر نه به عنوان جلوههاي بيروني و نه به عنوان ماد ر ازلي بلکه به عنوان مکاني بي کنش است که همچون صحنهي تئاتر عمل ميکند و نقش ايفا ميکند نقشي که مخصوص اوست؛ شيراز موتيفي تکرار شوند ه د ر شعرهاي اوجي است.»
د ر بخش پاياني مراسم منصور اوجي تعد اد ي از شعرهاي خود را خواند . اما آنچه به نظر من قابل تأمل بود ، عد م حضور شاعران معروف و به ويژه شاعران همد وره اوجي بود و انتظار د اشتم د ست کم پرويز خائفي را د ر مراسم ببينم که اين انتظار برآورده نشد .
مراسم رسمي که تمام شد به اوجي گفتم:
د ر چنين برنامههايي، اغلب تعد اد ي کتاب چاپ شد ه براي فروش گذاشته ميشود . اما امروز کتاب يک عمر شاعري را ند يد يم، چرا؟
اين کتاب بيش از پانصد نسخه چپ نشد ه است. وقتي خود م کتاب را از ناشر خواستم، گفتند تمام شد ه و موجود نيست.
کد ام ناشر کتاب را چاپ کرد ؟
کوله پشتي تهران.
پس از انقلاب، تمام مد ت د ر شيراز بود هايد ؟
بله.
د ر اين مد ت چه کرد هايد ؟
تخصص من د ر فلسفه است و زبان هم خواند هام. سالها د ر تربيت معلم تد ريس کرد م، د ر عين حال ۱۸ سال عضو هيأت علمي د انشگاه د اراب بود م. پس از حد ود پنجاه سال که تد ريس ميکرد م، کنار کشيد م و د ه سال پيش بازنشسته شد م. شصت سال است که شعر ميسرايم. معمولا شاعران وقتي به چهل – پنجاه سالگي ميرسند ، به اصطلاح «ته ميکشند » اما من بهترين شعرهايم را د ر هشتاد سالگي و بعد سرود ه ام. من به کار و ابزار کار خود م مسلطم؛ خوشبختانه اتومبيل ند ارم، يعني نخواستم د اشته باشم. هنوز راه ميروم و د ر هنگام راه رفتن، شعر ميبينم، شعر ميبينم و د ر خود جمع ميکنم و بعد ميسرايم.
چرا د ر ين جمع از شاعران شيراز کسي را نميبينيم؟ انتظار من اين بود که د ست کم استاد پرويز خائفي را د ر اين جمع ببينم.
د عوت عام بود و کسي به صورت خصوصي د عوت نشد . متأسفانه پرويز خائفي نميتواند از خانه خارج شود . ما، د ر شيراز شاعران بسيار د اريم که من با همهي آنها د وستم و رفت و آمد د ارم اما همانطور که گفتم د عوت خاص ند اشتيم.
خيال ند اريد به تهران بياييد ؟
د و بار، د ر د ورهي ليسانس و فوق ليسانس د ر تهران بود م و د يگر حاضر نيستم به تهران بيايم. من، مثل حافظم مقيم شيراز ماند م و د يگر نميخواهم جايي بروم يعني آخر عمري ميخواهم د ر شهر خود م باشم.