یادداشت هوشنگ اعلم، سردبیر، شماره ۱۵۹ آزما: از زماني که در اروپاي قرن هجدهم جزوههايي حاوي خبرهاي مردمي تهيه و دست به دست ميشد و تا روزنامههاي ديواري که به عنوان يک رسانه به وجود آمدند و تا بعدتر که همان کاغذ نوشتههاي به ديوار چسبيده! در قالب نشريات کاغذي چاپ و منتشر شدند و تا امروز، اين واقعيت و باور که رسانهها آينه جامعه هستند همچنان به قوت خود باقي است و به رغم گذشت زماني طولاني از پيدايي آنچه بعدها روزنامه ناميده شد و تغييرات زيادي که در ساختار و شکل و محتواي اين نشريات پديد آمد. اين تعريف همچنان گوياترين تعريف درباره مطبوعات است. تعريفي که بعدها شامل رسانههاي ديگري همچون راديو، تلويزيون و در روزگار ما شبکههاي مجازي شد و البته در هر کدام همراه با در نظر داشتن نقشهايي که اين رسانههاي جديد مي-توانند و ميتوانستند داشته باشند.
درواقع رسالت رسانهها چه مطبوعات و چه رسانههاي صوتي و تصويري و شبکههاي مجازي اطلاع رساني به مردم است و تلاش براي ارتقاء سطح فرهنگ جامعه و در قالب اين هر دو گفتن از مطالبات جامعه و طرح کاستيها و نقد عملکرد مسئولان در جهت بهبود شرايط هميشه حضوري پررنگ دارد و اينجاست که اصليترين رسالت رسانه يعني گفتن از مردم و کاستيها و نقد قدرت مفهوم واقعي خود را مييابد و درست در مقابل اين رسالت و نقد است که قدرتها به ويژه در حکومتهاي توتاليتر جبهه ميگيرند و سعي در کم رنگ کردن اين نقش دارند و از جمله مهمترين ابزارهايشان براي جلوگيري از انعکاس تصوير واقعي جامعه سانسور است.
البته اين واقعيت قابل کتمان نيست که سانسور حتي در کشورهايي که مدعي دموکراسياند و رأي مردم فراتر از قدرت حاکميت و دولتهاست وجود دارد اما رسانهها از آزادي بيشتري براي بازنمايي مطالبات جامعه و کژيها و کاستيها برخوردارند، با اين حال و عليرغم وجود قوانيني که از حق آزادي رسانهها پشتيباني ميکند اين سانسورها با استدلالهاي مختلف و گاه به صورت قانوني اعمال ميشود و کم نيستند خبرنگاراني که در کشورهاي دموکراتيک مورد مؤاخذه و مجازات قرار ميگيرند و حتي در مواردي مشمول قانون نانوشته و خودسرانهي حذف فيزيکي ميشوند و رسانههايي که به دلايل مختلف کارشان به توقيف و تعطيل ميانجامد. با اين همه اما خبرنگاران رسانهها بنابر حکمي برآمده از ماهيت کار خبر رساني و اصول کار رسانهاي همچنان خود را موظف و مقيد به حفظ رسالت حرفهاي خود يعني انعکاس واقعيت ميدانند. هرچند که ميدانند بهاي انجام اين رسالت گاه ميتواند بسيار سنگين باشد و افزايش شمار خبرنگاران زنداني در کشورهاي مختلف تا مرگهاي مشکوک برخي از آنان در حوادث گوناگون گواه اين امر است. و جنگ بين صاحبان قدرت و ثروت و حکومتهاي تماميت خواه و حتي دولتهاي مدافع دموکراسي با کساني که ما آنها را «اصحاب رسانه» ميناميم همچنان ادامه دارد و معمولا هم جبههاي که در اين نبرد بيشترين تاوان و تلفات را ميدهد. جبههي رسانه است و به همين دليل است که شغل خبرنگاري به دليل دشواريهايي که خبرنگاران در بهترين شرايط براي انجام وظايف حرفهاي خود با آن روبرو هستند و به اين دليل که به صورت جنگ جويان تمام وقت کار! ميکنند جزو «مشاغل سخت» تعريف شده است در حالي که در بسياري از کشورها و از جمله کشوري که ما در آن زندگي ميکنيم بر آيند، زحمتهايي که اصحاب رسانه ميکشند و نقش مؤثري که در ارتقاء فرهنگ جامعه دارند و ميکوشند تا با انعکاس کژيها و کاستيها گامي در جهت بهبود شرايط فرهنگي، اجتماعي و سياسي و اقتصادي وطن خود بردارند و کمک کنند تا مسئولان و مردم در مسير پيشرفت کشور حرکت کنند. چيزي نزديک به صفر است و علت اين امر شايد نبودن ساختاري تعريف شده و منسجم براي حمايت از کار خبرنگاري و حقوق مادي و معنوي خبرنگاران و تأمين نسبي زندگي آنها باشد و ساختاري هم اگر هست بيشتر جنبهي نظارتي دارد و نه وجه حمايتي و متأسفانه کار خبرنگاري از نگاه بسياري از دولتمردان و حتي مردم کاري ساده بي درد سر و حتي گاهي نالازم تلقي ميشود. تا آنجا که خبرنگاران حتي از حمايتهاي قانوني ديگري که صاحبان مشاغل ديگر از آنها برخوردارند. سهم چنداني ندارند.
يکي از مهمترين دشواريهاي حرفهاي براي خبرنگاران نداشتن امنيت شغلي است. آنقدر که اشتغال آنها به کار يا برکنار شدنشان از کاري که مشغول انجام آن هستند به خواست و سليقه-ي مديران مسئول نشريات بستگي دارد. مديراني که برخي از آنها متأسفانه نه تنها ارزش رسانه و اهميت کار خبرنگاران را نميشناسند بلکه به گونهاي آنها را به کار ميگيرند که در صورت عدم تمايل به همکاري آنها با گفتن چند جمله و حتي بدون نوشتن متني دال بر دلايل علت عدم همکاري عذر آنها را ميخواهند و متأسفانه حتي قوانين مربوطه به حمايت از کارگران هم چندان شامل حال خبرنگاران بيکار شده نميشود و متأسفانه آنها حتي در هنگام اشتغال هم از حقوق و درآمدي که بتواند زندگي آنها را در حدي نه چندان مطلوب بچرخاند برخوردار نيستند و حتي بسياري از آنها ناچارند با حقالتحريرهاي ناچيز زندگي خود را بچرخانند. و بسياري از آنها حي از حمايت بيمهاي هم برخوردار نيستند.
مهمتر از اين اما، ناديده ماندن جايگاه ارزشي و اجتماعي خبرنگاران است جايگاهي که به دليل بيتوجهي دولتمردان و صاحبان قدرت به ارزش کاري که خبرنگاران انجام ميدهند مغفول مانده است.
حادثهي تلخي که اخيرا در جريان سقوط اتوبوس حامل خبرنگاران حوزه محيط زيست اتفاق افتاد و دو خبرنگار جوان جانشان را از دست دادند و شمار ديگري از خبرنگاراني که سرنشين آن اتوبوس بودند به شدت مجروح و مصدوم شدند به خوبي نشان داد که نگاه مسئولان دولتي به خبرنگاران چگونه است و تا چه اندازه نسبت به شأن و ارزش آنها حتي به اندازه يک فرد معمولي بياعتنا هستند. تا حدي که طرز نشستن رئيس سازماني که اين خبرنگاران براي پوشش خبري فعاليتهاي آن سوار اتوبوس مرگ شده بودند در مقابل دو خانم خبرنگار حادثه ديده که سوگوار همکاران خود بودند چنان از سر بياعتنايي و توأم با بياحترامي بود که شبکههاي مجازي پر شد از انتشار آن عکس و اعتراض مردم و اين پرسش که اگر به جاي اين دو دختر خبرنگار يکي از مديران رده پنجم تحت امر هم فوت کرده بود و مسئول محترم براي تسلاي خاطر بازماندگان مرحوم به ديدار خانوادهاش ميرفت. رفتارش همينگونه بود؟! و يا ايشان عمدا اين رفتار توهينآميز را نشان دادند تا بگويند خبرنگار جماعت از نظر ايشان و همفکرانشان موجودي مراحم و مخل آرامش است!!
متأسفانه واکنش عمومي نسبت به اين حادثه تلخ و رفتار ان مسئول محترم بيشتر احساسي بود و تأسف بيشتر اين که بيشتر در قاب حادثهاي که اتفاق افتاده بود ديده شد و نه در ابعاد گستردهترش و اينکه اصولا کار رسانهاي در اينجا بيشتر به کار گل ميماند و نه کاري اجتماعي و فرهنگي و ارزشمند که حاصل آن خدمت به جامعه و کشور است و از اين منظر بسيار ارزشمندتر از کار برخي دستگاهها و مديران و مسئولاني است که در بهترين شکل خدمت تنها ميتوانند در حيطه مسئوليتهاي خود و دم و دستگاهشان اثرگذار باشند در حالي که تأثير کار رسانهها و اصحاب رسانه چنان فراگير است که گاه از مرزهاي تاريخ هم عبور ميکند. و به رغم چنين نقش و ارزشي. رسانهها و اصحاب رسانه، با بدترين شرايط ممکن براي ادامه کار و حيات خود روبرو هستند. آنقدر که صاحبان رسانههاي مستقل جدا از روزنامهها و مجلاتي که بند نافشان به مراکز قدرت و ثروت گره خورده تنها به اين دليل که دلبسته کارشان هستند به دشواري ميتوانند نشريه خود را منتشر کنند و زير بار هزينههاي سنگين کاغذ و چاپ کمر خود را راست نگه دارند و طبيعي است که در چنين شرايطي خبرنگاران هم نتوانند درآمدي در حد زنده ماني داشته باشند و نهادي که مسئوليت مستقيم در کار رسانهها دارد. عملا تنها به اين بسنده کرده است که باشد!!
تا جايي که حتي در پي حادثه دردناک مرگ دو خبرنگار حوزه محيط زيست در کمترين حد ممکن حتي براي تسلاي خاطر بازماندگان اين دو دختر جوان خودي نشان داد تا از کنار حادثه-اي که بيشک آخرين حادثه نبوده بي سروصدا عبور کند. اما آنچه مهم است اينکه اين اتفاق و اتفاقاتي مشابه آن به خوبي نشان ميدهد که رسانههاي مستقل و خبرنگاران بيپناهترين و بي-حاميترين گروه در جامعهاند و علت آن بيش از هر چيز بيتوجهي نهادي است که ظاهراً بايد حامي رسانههاي مستقل و خبرنگاران باشد. و از حقوق مادي و معنوي و اجتماعي آنها حمايت کند تا برخي از مسئولان!! رفتاري را که آن مدير محترم! از خود نشان داد و بياعتنايي و بي-حرمتي به خبرنگاران نداشته باشند تا حدي که از فحواي کلام و رفتار آنها اين معني را برساند که؛ اگر نبودند راحتتر بوديم!
چنين نگاهي شايد در بين همه اهل سياست و قدرت وجود نداشته باشد اما وجود آن در نگاه مسولان نهادهاي مرتبط با کار رسانه و اصحاب رسانه بسيار تلخ و آزاردهنده است و پيآمدهاي آن بدون شک براي کشور بدتر. چرا که شکستن آينههاي واقعيت نما شايد بتواند برخي کژيها و کاستيها را از ديدرس دور کند. اما آنها را از بين نميبرد چنان که انگار بيماري بدخيمي را از چشم پزشک پنهان نگه داريم تا آنجا که ناگهان دريابيم. بيماري کار خودش را کرده است و بيمار رفتني است و تاوان چنين رفتاري قبل از هر چيز و هرکس گريبان همانهايي را خواهد گرفت که بياعتنا به ضرورت ديدن واقعيتها، آينهها را شکستهاند و بنابراين عقل سليم حکم ميکند. که تلاش کنيم اين آينهها باشند و هرچه شفافتر و در حد ممکن آنچه را که لازم است ديده و شنيده شود بازتاب دهند. و براي رسيدن به چنين شفافيتي قبل از هر کاري بايد ارزش کار اصحاب راستين رسانه به رسميت شناخته شود و براي آنان شأن و جايگاهي بسازيم که شايسته آن هستند شأني که نتوان به حکم سليقه و ميل شخصي مدير يک رسانه يا مسئول فلان دستگاه آن را فروکاست و در يک کلام اگر به افق روشن فردا چشم داريم بايد زندگي امروز اصحاب رسانه را چنان برسازيم که بتوانند در مسير فرداي روشن گام بردارند.