مطبوعات ایران، بودن برای نبودن !
هوشنگ اعلم- سرمقاله
گمان نمیکنم در طول نزدیک به دویست سال که از عمر انتشار نشریات در ایران گذشته است. مطبوعات شرایطی بدتر از آن چه که امروز دارند را تجربه کرده باشند.
مطبوعات ایران، بودن برای نبودن !
هوشنگ اعلم- سرمقاله
گمان نمیکنم در طول نزدیک به دویست سال که از عمر انتشار نشریات در ایران گذشته است. مطبوعات شرایطی بدتر از آن چه که امروز دارند را تجربه کرده باشند.
تصور غالب بر این است که عصر دیجیتال عصر پایان نشریات کاغذی و عصر پایان گوتنبرگ است. وقتی میشود هر خبری را در کوتاهترین زمان ممکن بر روی صفحهی گوشی همراه خواند و عکس و تفصیلاتش را دید دلیلی برای چاپ روزنامه که وظیفهی اصلی آن اطلاع رسانی است وجود ندارد. روزنامهای که در بهترین شرایط ممکن و با استفاده از سریعترین وسایل مخابرهی خبر از زمان وقوع تا رسیدن به دفتر روزنامه و انتشار آن چند ساعت طول میکشد تا به دست مخاطب برسد. هرگز نمیتواند با شبکهی اینترنت و فضای مجازی که در ظرف چند ثانیه خبری را از یک سوی عالم به سوی دیگر میرساند و هم زمان در اختیار میلیونها مخاطب قرار میدهد رقابت داشته باشد.
بدون شک این منطقی غالب است. اما این تصور که خبررسانی از طریق فضای مجازی در زمانی کوتاهتر از دقیقه میتواند پاسخگوی نیاز مخاطبان به آگاهی یافتن از رویدادها و چگونگی آنها باشد تا حدی قابل پذیرش است و بیشتر از آن نه! به ویژه اگر توجه کنیم که وظیفهی روزنامهها و بعدتر از آنها هفته نامهها و ماهنامهها فقط انتقال اخبار خام نیست. متوجه خواهیم شد که چرا هنوز حتی در کشورهایی که تکنولوژی انتقال خبر از طریق اینترنت بسیار پیشرفتهتر از ما است روزنامهها و مجلات همچنان منتشر میشوند و عصر گوتنبرگ همچنان تداوم دارد.
بررسی عملکرد رسانههای جمعی و تداوم و تکامل آنها از زمانی که نخستین نمونههای آنچه که امروز آن را روزنامه مینامیم متولد شد، تا اختراع رادیو و بعدتر تلویزیون که با هدف اطلاعرسانی ساخته شدند و به میدان آمدند. نشان میدهد تصوری که با روی کار آمدن هر رسانهای در ذهن بسیاری از مردم شکل گرفت مبنی بر اینکه با آمدن رادیو، دیگر نیازی به انتشار روزنامه نخواهد بود یا تلویزیون جای رادیو را خواهد گرفت. درست نبوده است، بلکه برعکس هر رسانه نوآمدهای سبب تقویت و بهبود عملکرد رسانههای قبل از خود شده است و بنابراین میتوان تصور کرد که امکانات فضای دیجیتال و انتقال اخبار از طریق اینترنت هم میتواند چنین تأثیری را بر رسانههایی مثل مطبوعات و رادیو تلویزیون داشته باشد.
کما اینکه امروز با استفاده از اینترنت و فضای دیجیتال تحولی چشم گیر در تهیه و پخش برنامههای تلویزیونی و رادیویی پدید آمده است و در مطبوعات هم. حال پرسش این است که با چنین شرایطی چرا مطبوعات ما در برابر دیجیتالیسم و حاکمیت اینترنت در امر اطلاع رسانی تا حد احتضار عقب نشستهاند و در نتیجه این عقبنشینی! دهها خبرنگار توانمند و با سابقه اخراج و بیکار شدهاند آیا “شهروند خبرنگاران” میتوانند جایگزینی برای خبرنگاران آموزش دیده و باتجربه که طی سالها کار آموختهاند که خبر چه ویژگیهایی دارد. چگونه تنظیم میشود و از چه زوایایی باید به آن پرداخت باشند! یقیناً پاسخ منفی است.
در سوی دیگر مسئله صاحبان روزنامهها در تبعیت از باور عمومی نسبت به “خبر” در برابر آن چه که به عنوان خبر و از قول شهروند خبرنگاران بر روی صفحات مجازی مینشیند پرچم سفید بالا بردهاند و پذیرفتهاند که در چنین شرایطی وجود خبرنگار زبده و با تجربه در هیئت تحریریه ضرورتی ندارد و خبرهای روزنامه هم میتواند همان خبرهای ارسال شده از سوی شهروند خبرنگاران با کمی دستکاری در شکل مکتوب باشد، کاری که یک نیروی تازه کار در بخش خبری روزنامه میتواند با دستمزدی بسیار کمتر از خبرنگاران باسابقه آن را انجام دهد. با چنین رویکردی بدیهی است که از شمار مخاطبان روزنامهها به شدتی رو به تزاید کاسته شود و مردمی که باید مخاطب روزنامه باشند پذیرفتهاند که وقتی میتوانند “خبر” را بر روی صفحهی تلفن همراه خود بخوانند، چرا باید روزنامه بخرند! متأسفانه این دسته از مخاطبان حتی به خبرهایی که روی سایت خبرگزاریها هم منتشر میشود چندان اعتنایی ندارند و معمولا مرجع خبری آنها. همهی آن چیزی است که شهروند خبرنگاران از طریق فضای مجازی نشر میدهند. اما نکتهی مهمتر این که اصولا ما ایرانی ها رغبتی به مطالعهی کتاب و روزنامه نداریم و ترجیحمان بر این است که با صرف کمترین وقت و با استفاده از دم دستترین وسیله خبری را بشنویم از ماجرایی مطلع شویم و خود را درگیر صرف وقت بیشتر برای مطالعه عمیقتر نکنیم.
در چنین شرایطی روزنامههایی که زمانی “کثیرالانتشار” نامیده میشدند عملا “قلیلالانتشار” شدهاند و در مطلوبترین وضعیت در پنج هزار نسخه چاپ میشوند که بخش عمده آن هم برای سازمانهای دولتی و بعضا خصوصی و صاحبان آگهی ارسال میشود و شماری هم فقط به منظور اعلام حضور به دکههای مطبوعاتی میرود که معمولا بخش عمدهای از این تعداد هم برمیگردد و این است که روزنامهها به بولتن چاپ آگهیهای تجارتی تبدیل میشوند و چند صفحهای از آنها هم به چاپ رپرتاژ آگهی البته در شکل خبر و گزارش اختصاص مییابد که منبع اصلی درآمد روزنامه است و در مجموع از یک روزنامه دوازده صفحهای حداکثر یک یا دو صفحه به چاپ خبر و گزارش اختصاص مییابد که البته بیش از ۸۰ درصد خبرها کپی شده خبرهای، خبرگزاریهاست و دو صفحهای هم شاید به گزارشهای فرهنگی و اجتماعی اختصاص مییابد یا گفتگوهای فرهنگی و سیاسی که به دلیل طولانی بودن مطلب معمولا خوانده نمیشود و اگر هم خوانده شود چیز تازه ای به مخاطب نمیدهد که البته وجود چنین صفحاتی در کل تداخل با کار هفتهنامهها و ماهنامههای تخصصی است. و نقش روزنامه اصولاً چاپ چنین مطالب طولانی آن هم بیشتر در قالب گفتگو نیست.
در چنین شرایطی گرانی روزافزون قیمت کاغذ و هزینههای چاپ و لیتوگرافی و سایر خدمات سبب شده است که دیگر انتشار روزنامه و روزنامه داری! مقرون به صرفه نباشد مگر برای استفاده در موارد خاص مثلا انتخابات و اموری از این دست که در آن وقت هم هزینهها از جای دیگری تأمین میشود و بنابراین وجود خبرنگار کاربلد و زبده و باسابقه مورد نیاز نیست که و به دلایل و بهانههای مختلف از کار بیکار میشوند.
در این میان اما هفته نامهها و ماهنامهها از جمله ماهنامههای فرهنگی و تخصصی شرایط بدتری دارند. شماری از این نشریات به شکلهای پیدا و پنهان وابسته به سازمانها و ارگانهایی هستند که معمولا نشریه را صرفاً به عنوان یک بولتن داخلی میخواهند و البته بعضا از یارانههای دولتی هم بینصیب نمیمانند. شماری از این نشریات هم وابسته به جناحهای سیاسی هستند که هزینه آنها از طریق این جناح ها تأمین میشود و در این میان چند نشریه مستقل فرهنگی هم جز از طریق تک فروشی درآمدی ندارند و تنها یارانههای گهگاه وزارت ارشاد و بعضا کمکهای مالی برخی از مخاطبان آنها را سرپا نگه داشته است.
البته دشواری ادامه حیات روزنامهها و نشریات تنها به دلیل مشکلات مالی و ناشی از کم شدن مخاطبان نیست. بلکه علت اصلی را باید در محدودیت آنها در تهیه و نشر اخبار مستقل و خارج از کانال خبرگزاریهای رسمی جستجو کرد که سبب بیکاری خبرنگاران میشود و ترس از اینکه اگر گهگاه خارج از محدوده خبرگزاریهای رسمی گزارش چاپ کنند دچار دردسر خواهند شد و همین خود عامل دیگریست که خبرنگار و روزنامهنگار با سابقه به ممیزی و سانسور تا این حد راضی نشود. و عطای کار در چنین شرایطی را به لقای آن ببخشند و البته صاحب روزنامهها هم چنان که گفته آمد با استفاده از نیروهای مبتدی مبلغی هم در این وانفسا کمتر پرداخت کنند. از دردسرهای احتمالی کار کردن با نیروهای توانمند و خبرنگارهای با سابقه که تفکر جستجوگر و مستقل دارند خلاص شود.
بنابر همهی این دلایل به نظر میرسد مطبوعات کاغذی در ایران چارهای جز نفس زدن در فضای احتضار ندارند درحالیکه در کشورهای دیگر به رغم وجود شبکههای مجازی و کانالهای خبری متعدد نشریات کاغذی همچنان منتشر میشوند و بسیاری از مردم همچنان آنها را منبع مورد اعتماد برای آگاهی یافتن از مسایل مختلف سیاسی و اجتماعی و فرهنگی میدانند.
یکی از دلایل این امر این است که مردم کشورهای دیگر و به خصوص کشورهای پیش رفته و توسعه یافته به مطالعه عادت دارند. آن ها از سنین کودکی کتاب خواندن را یاد میگیرند و مطالعه یکی از ضروریات زندگی روزانه آنها میشود به همین دلیل با وجود در اختیار داشتن امکانات وسیع استفاده از فضای مجازی ترجیح میدهند جدا از خبرهایی که از طریق فضای دیجیتال و اینترنت میگیرند.
اطلاعات بیشتر و خبرهای کاملتر را در روزنامهها بخوانند. چون باور دارند که خبرها و گزارشهای چاپ شده در روزنامهها و مجلات را افراد متخصص و کسانی تنظیم کردهاند که میدانند توجه به زوایای پنهان یک رویداد چگونه باید باشد.
از نظر آنها روزنامهها و نشریات کاغذی اعتبار دارند. اعتباری اطمینان بخش پس خوانده میشوند برای آنها نبود مطبوعات به معنی نبودن آزادی و فرهنگ است و بودنشان نشانه دموکراسی و هرچه بیشتر بهتر و البته که این باور در اینجا هم هست و به همین علت شمار مجوزها بسیار بیشتر از نشریاتی است که واقعا منتشر میشوند نشریاتی که به اسم هستند و از حمایتهای گاه و بیگاه یارانهای هم کم یا زیاد بهرهمند هرچند که فقط اسم هستند. همین.
باری… در جامعهی ما مدیران رسانهها هنوز به درستی درنیافتهاند که در عصر سلطه اینترنت و حضور هزاران شهروند خبرنگار. روزنامه و مجله همچنان میتواند باشد و باید باشد و فقط سعی میکنند در کمترین تیراژ ممکن حضور خود را حفظ کنند و بیشتر از آن که نگران ریزش و نبود مخاطب باشند و به رسالت خود فکر کنند به مزایای قانونی نشریه داشتن فکر کنند. و این گونه بودن با کمترین نیروی انسانی حتی نابلد هم ممکن است و میشود هر صبح روزنامهای منتشر کرد که درواقع حاصل زحمت فقط پنج، شش نفر کادر نشسته است و نه تحریریهای دست کم با هشتاد نفر نیرو، بلکه بیشتر. که استانداردی ثابت شده برای انتشار یک “روزنامه” واقعی – چه به شکل کاغذی و چه دیجیتال – است و این است که به شرایط فعلی رسانهها میگوییم “بودن در حال احتضار”.