پژمان موسوی
دیروز،روز قلم بود؛ روزی که نه کسی میداند چرا به این نام نامگذاری شده است و نه از فلسفه و تاریخچهی آن کسی خبر دارد. روزی بیهویت در تقویم رسمی ایران که بانیِ آن یعنی انجمن قلم ایران که آن را هم دقیقا نمیدانیم چیست و چه جایگاهی در سپهر ادبی ایران دارد،نامگذاری کرده است.
روزنامه شرق: این انجمن سالی یکبار مراسمی در این روز برگزار میکند و در آن جایزه قلم زرین را به یکی از همکیشانش اهدا میکند.سدهها قبل ابوریحان بیرونی با اشاره به اینکه سیزدهم تیر روز ستاره تیر یا عطارد است و چون عطارد،کاتب ستارگان است،سیزدهم تیر را روز نویسنده دانسته بود و پیش از او هم گفته میشود هوشنگ، پادشاه پیشدادی ایران در روز سیزدهم تیر نویسندگان را به رسمیت شناخت و آن جشن و آن روز، به نام قلم ماند.حال چگونه شد که در سال ۸۱ و به پیشنهاد انجمن قلم ایران که نه در آن سال و نه در این سال،به هیچ روی نماینده نویسندگان ایران نیست این روز به عنوان روز قلم پیشنهاد شد و آن پیشنهاد به تصویب شورای فرهنگ عمومی کشور هم رسید، بماند به هر حال چیزی که هست روزی است که به نام روز قلم نامگذاری شده است و آن روز هم ۱۴ تیر است.
نویسندگی در ایران با مصائب و مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکند؛از میان مشکلات ریز و درشتی که نویسندگان با آن روبرو هستند،در کنار ممیزی و سانسورِ پیش از انتشار که هنوز هم با وجود بهبود نسبی اوضاع،یک مشکلِ مهم و فراگیر است، بیشک بهرهمند نبودن از مزایای یک شغل،مهمترین مشکل است؛نویسندگی هنور به شکل حرفهای در ایران یک شغل نیست،از نویسندگان تازهکار که برای انتشار آثارشان با هزار و یک مشکل روبرو هستند اگر بگذریم،حتی نویسندگانِ اسم و رسم دار تر هم نمیتوانند روی نویسندگی به عنوان یک شغل حساب کنند.حقالتالیفها بیشتر به شوخی شبیه است تا درآمدی که بتواند از پسِ هزینههای هر روز در حالِ افزایش زندگی برآید؛همین حقالتحریرهای اندک هم با هزار اما و اگر و تاخیر پرداخت میشود و نویسندگان چندان نمیتوانند روی آن حساب باز کنند؛طرح معافیت مالیاتی نویسندگان هنوز در هالهای از ابهام قرار دارد و معلوم نیست بالاخره اجرا میشود یا نه و کیفیت اجرای آن آیا برای همهی نویسندگان یکسان هست یا خیر.وقتی میگوییم نویسندگی شغل نیست یعنی این حرفه مثل خیلی از شغلها نه مزیت خاصی دارد نه بیمه و سنوات و کارانه و بازنشستگی و نه خیلی چیزهای دیگر که یک فعالیت را «شغل» میکند.باورش شاید سخت باشد ولی بسیاری از نویسندگان ایران حتی بیمه نیستند و هیچ نهادی(به جز صندوق اعتباری هنر که در یکی دو سال گذشته گامهای مثبتی را در این خصوص برداشته است) تعهدی برای بیمهی اهل قلم ندارد.بیمه هم که نباشد بازنشستگی بیمعناست و سنوات و کارانه و بیمه تکمیلی محلی از اعراب ندارد.
در یک چنین شرایطی خیلی طبیعی است اگر نویسندگان،به این حرفه به عنوان شغل اول نگاه نکنند و بخشی از توانی را که میتوانستند برای خلق آثار ماندگار بگذارند را صرف اموری کنند که نیازهای روزمرهشان را تامین کند.همینقدر عجیب!شاید از همین رو هم هست که بیشتر نویسندگانی که میشناسیم یک یا چند شغل مرتبط و غیر مرتبط با حرفهشان دارند و کسی هم بابت این موضوع تعجب نمیکند!«جشنوارهای شدن» یکی دیگر از آفتهای مشکلات عدیدهایست که نویسندگان با آن روبرویند:با همهی مختصاتی که جشنوارههای دولتی دارند و بخشی از نویسندگان به هر حال مجبورند به قواعد آن تن بدهند.
به نظر میرسد حال که روزی هر چند بیربط در تقویم رسمی به نام روز قلم داریم،آن را فرصتی قرار دهیم برای بیان مصائب اهل قلم در ایران؛نویسندگانی حرفهای که با کلمات کاری میکند که مردم عادی نمیتوانند.کاری که جهان را بیشک جای بهتری براری زندگی میکند و توقع زیادی نیست اگر با صدای بلند مطالباتِ خودِ این نویسندگان را فریاد بزنیم و جهان را جای بهتری برای خودشان هم بخواهیم.