کاوه گلستان تصویرگر واقعیت بود. واقعیت هایی که هر یک حقیقتی تلخ را مثل پتک توی صورتت می کوبد و چنان به ضرب و شتاب که اثرش تا مدت ها در اعماق روحت می ماند. دوربین کاوه رو به سوی انسان داشت. زندگی انسان، رنج انسان و مرگ انسان و در یک کلام کاوه گلستان لایه های زندگی انسان را می کاوید. لایه هایی تنیده شده از شوکران. شوکران گاه پیچیده در پرنیان.
کاوه در سال های انقلاب و در سال های جنگ، بی قرار و بی امان در قفس زندگی می دوید و در پس آنچه به ظاهر زندگی می نمود، رنج را می دید و نیستی را و شقاوت زیستن را. او در جایی گفته است: من میخواهم صحنههایی را به تو نشان دهم که مثل سیلی به صورتت بخورد و امنیت تو را خدشهدار کند و به خطر بیندازد. میتوانی نگاه نکنی، میتوانی خاموش کنی، میتوانی هویت خود را پنهان کنی، مثل قاتلها، اما نمیتوانی جلوی حقیقت را بگیری، هیچکس نمیتواند. من کاوه هستم. کاوه گلستان. عکاس . نه بالا و نه پایین. فقط برای ثبت حقیقت به دنیا آمدهام.
کاوه روز ۱۳ فروردین ماه ۱۳۸۲ در ۱۳۰ کیلومتری کرکوک در منطقه سلیمانیه عراق که زمانی خط مقدم جنگ بود عکاسی می کرد که ناگهان یک مین منفجر شد و نمایشگر حقیقت در نقطه صفر به تاریخ پیوست. او روز هفدهم تیرماه ۱۳۲۹ در شیراز به دنیا آمده بود. آمده بود برای ثبت حقیقت زندگی.
عکس هایی از حقیقت زندگی، کار کاوه گلستان