🔹زنده یاد هوشنگ گلشیری از نگاه همسرش فرزانه طاهری
🔸بخشی از گفتگوی اسداله امرایی با فرزانه طاهری همسر زنده یاد هوشنگ گلشیری در مجله آزما
متن این گفتگو را در شماره های بعدی آزما می خوانید.
مسئلهی اصلی گلشیری، اهمیت دادن به ادبیات بود
و شاید همین مسئله باعث میشد که بعضیها در برابر او حس کنند که حضورشان تفننی است و بروند. چون او در این مورد خاص اصلا شوخی نداشت. همه میدانیم که در عرصه ی نقد خیلی ها از دستش ناراحت شدند، چون شوخی نداشت. حتی کینههایی به وجود آمد که هرگز صاف نشد ولی ادبیات برایش اصل بود. در داستاننویسی واقعا با کسی رفاقت نداشت و در این زمینه هرگز حتی به عزیزترین افراد باج نمیداد. دو تا روایت از گلشیری هست. یکی اینکه خیلیها معتقدند که او تکثیر خود میکرد. (که نمیدانم واقعا چهطور میشود چشم را بر روی واقعیتها بست) چرا که داستاننویسیهایی که از همان جلسات شبهای پنجشنبه بیرون آمدند. خیلی با هم تفاوت دارند. و من هیچوقت ندیدم که توصیهای بکند که اینها به شکل خاصی بنویسند که به نوشتن خودش نزدیک باشد. یادم هست که حرفش همیشه این بود که باید از من بهتر بنویسند. وگرنه چرا باید بنویسند. ولی در همان قالبی که طرف کار میکرد به او توصیه میکرد و حتی تقلید عصبانیاش میکرد و همهی اینها نشان میدهد که او تکثیر خود نمیکرد. حتی یادم هست که اگر کسی کمی هم میخواست ادای نثر او را دربیاورد، ارزش کارش کلا از بین میرفت. این باز بودن به این دلیل بود که از نظر او نفس ادبیات خیلی مهم بود. و در مقابل اینکه این آدمها چهطور بنویسند مهم نبود. مهم این بود که کار در نهایت خوب باشد. روایت دیگری هم هست که میگویند او مرید و مرادبازی را خیلی دوست داشت. من به عنوان همسرش و کسی که ۲۱ سال با او زندگی کردم هیچوقت شاهد اینکه او به عنوان مراد کسی خدماتی از به اصطلاح مریدانش بگیرد نبودم بلکه در تمام این سالها خدمات داده میشد. غیر از جاهایی که مجبور بود اجازه بدهد از آنهایی که به کلاسهایش میآمدند شهریه نمیگرفت. سالهای سال در دههی شصت پنجشنبه شبها بچهها میآمدند به منزل ما داستان میخواندند و اصلا مسئلهای نبود، نوعی بده بستان ادبی بود که همه از آن لذت میبردند. چون اصلا کلاس درس نبود. گاهی که کلاسهایی تحت عنوان ادبیات جهان یا ادبیات کهن برگزار میکرد. اما در مورد این جلسات هیچوقت معتقد نبود که کلاس است. و میگفت این جلسات جلسهی بده و بستان است. همیشه آخر از همه در این جلسات حرف میزد که مبادا حرفهایش باعث شود که جلسه به سمت خاصی هدایت شود. یعنی همه میدانند که در همهی جلساتی که او داشته همینطور بوده.