نویسنده: اعلم، هوشنگ؛
آبان ۱۳۹۷ – شماره ۱۳۳ (۲صفحه _ از ۶ تا ۷)
دموکراسی، در ذهن بسیاری از مردم کشورهای جهان سوم و خاورمیانه مفهومی آرمانی دارد. به گمان آنان جامعهی دموکراتیک مدینهی فاضلهای است که در آن، مردم بر مردم حکومت میکنند و چرخ سیاست، اقتصاد و جامعه را ارادهی جمعی اکثریت میگرداند و در چنین شرایطی لابد، آن میشود که اکثریت میخواهند. چنین تفکری بیتردید، نشأت گرفته از آگاهی اندک نسبت به دموکراسی و چهگونهگی تشکیل یک دولت دموکرات است. و به دلیل همین ناآگاهی است که بسیاری از مردم کشورهای جهان سوم در آرزوی رهایی از سلطهی حکومتهای فرد محور و خودکامه و میلیتاریستی و شبه میلیتاریستی ظهور یک منجی یا نیروهای نجاتدهنده و سیاستمداران روشناندیش و دموکرات را انتظار میکشند معجزهگرانی که از آسمان نازل شوند و قدرت را به دست بگیرند و دولتی دموکراتیک تشکیل دهند و دموکراسی را از جعبهی جادویی سیاست بیرون بیاورند و به مردم هدیه کنند.
<!– wp:paragraph –>
<p>چنین تصوری بیش
از هر چیز این حقیقت را آشکار میکند که در جوامعی
از این دست دموکراسی هرگز و به هیچ صورتی دست کم از طریقی که فکر مردم به آن مشغول
است، تحقق نخواهد یافت و قدرتهای نوآمده با هر تفکری که بر مسند قدرت بنشینند.
حتی اگر نیکاندیشانی گسیل شده از بهشت خداوندی باشند، قادر نخواهند
بود. جامعهای دموکراتیک به وجود آورند مگر آنکه از پیشزمینههای لازم برای
استقرار دموکراسی در آن جامعه فراهم باشد، پیشزمینههایی که خارج
از حیطهی سیاست و دستگاههای اداری و اجرایی
است و باید در زندگی عادی و روزمره مردم و فرهنگ مسلط بر زندگی آنها ایجاد شده
باشد و قطعا در چنین جامعهای انتظار بهوجود آمدن یک
منجی دموکرات هم بیمعنا خواهد بود. </p>
<!– /wp:paragraph –>
<!– wp:paragraph –>
<p>حقیقت این است که
دموکراسی بیش از آنکه یک مفهوم سیاسی و ناظر بر شیوههای ادارهی یک جامعه باشد.
در چارچوب یک امر فرهنگی قابل تعریف است و از چنین منظری میتوان دریافت که
هر جامعهای با توجه به ویژگیهای تاریخی، فرهنگی
رفتاری و روانشناختی آن تا چه اندازه ظرفیت پذیرش دموکراسی را دارد و در نبود چنین
ظرفیتی تصور اینکه جامعهای بتواند پذیرای دموکراسی باشد، امری عقلانی
نیست و تلاش برای استقرار دموکراسی اگر به استقرار دوبارهی دیکتاتوری نرسد،
قطعا به آنارشیسم خواهد رسید. و یا در بهترین شکل به نوعی دیکتاتوری با ظاهر دموکراتیک!
که کفهی دیکتاتوری آن قطعا سنگینتر خواهد بود.
بنابراین دموکراسی به معنای حقیقی آن. هرچند که در این معنا هم با اما و اگرهای بسیاری روبروست، در هیچ
جامعهای نمیتواند محقق شود مگر آنکه پیشزمینههای فرهنگی و
روانشناختی لازم در آن جامعه فراهم باشد. درواقع دموکراسی بذری است که تنها در زمین
و زمینهی مناسب میتواند جوانه بزند
و رشد کند و نمیتوان در زمین نامساعد و شورهزار فرهنگی بذر
دموکراسی کاشت و امیدوار بود که تبدیل به نهال شود. و فراهم شدن ظرفیت و زمینهی لازم برای استقرار
دموکراسی، در جوامعی که پیشزمینهی فرهنگی لازم را ندارند، دست کم به زمانی
در حد عمر یک یا دو نسل نیاز دارد تا شرایط فرهنگی و اجتماعی آمایش و پیرایش شود و
پس از آن در گسترهی مهیا شده، بتوان بذر دموکراسی را کاشت و امیدوار به جوانه
زدن و سبز شدنش بود. </p>
<!– /wp:paragraph –>
<!– wp:paragraph –>
<p>نخستین شرط لازم
برای استقرار دموکراسی این است که افراد یک جامعه این حقیقت را که دست کم در ادبیات
ما و به گونههای مختلف بر آن تأکید شده بپذیرند که “من” محور عالم نیست و بنی آدم اعضای یک پیکرند.
پذیرش این اصل در این معنا یعنی دیگران هم به همان اندازه حق دارند که “من” حق دارم و این یعنی پذیرفتن این حقیقت مسلمتر که “من” با همهی توانهایم جزیی از
یک کل بزرگترم؛ جامعه! و در جهان امروز اگرچه حقوق فرد و حریم
خصوصی انسان باید محترم شمرده شود. اما حمایت از این حق در جامعه نیرومند است، که تحقق
مییابد و اینکه هر فردی باید بپذیرد که “نظر من” “خواسته من” و “حرف من” لزوما میتواند درست نباشد
و باور به این اصل یعنی پذیرفتن و به رسمیت شناختن حق دیگری و این امر ایجاب میکند که تحمل شنیدن
دیگران را داشته باشیم و به جای تلاش برای گفتن و پر گفتن به شنیدن عادت کنیم و مهمتر از آن تحمل
نقد شدن و نقد کردن خود را به جای اصرار متعصبانه برای یک سویه نقد کردن دیگران بالا
ببریم. و شفافیت در گفتار و کردار به جای ریا ورزیدن و گریز از داشتن “چهرههای متفاوت گفتاری” و رفتاری بخشی از تفکر ما باشد و جمعنگری جایگزین
تفکر جنگیدن برای منفعت فردی شود در چنین حالتی میتوان گفت که جامعه
از آن اندازه رشد فکری برخوردار است که شایسته رفتن به سوی دموکراسی است. در حالی که
متأسفانه تفکراتی از این نوع در بسیاری از کشورهای جهان سوم و از جمله در کشور ما نه
تنها وجود و نمود ندارد. بلکه داشتن چنین نگاهی به معنای پرت بودن از مرحله و نوعی
بیعرضهگی تلقی میشود و باورهای
پنهان اما غالب در ذهن و اندیشهی بسیاری از ما. در ضربالمثلهایی خلاصه میشود که متأسفانه
تحت تأثیر رویدادهای تاریخی گوناگون در ذهن ما رسوب کرده و تبدیل به باور شده است.
باورهایی که شکل دهندهی گفتار و رفتار ما در زندگی است و اینکه “هر کس باید گلیم خود را از آب بکشد” و شکل عملی این باورها را به روشنی میتوان در کردار
و رفتار و گفتار روزانهی اکثریت مردم ما دید و با چنین زمینهی فکری و شیوهی استدلالی بدیهی
است که انتظار رسیدن به دموکراسی و زیستن در یک جامعهی دموکراتیک آرزویی
خام طبعانه است. بنابراین پیش از آنکه به دموکراسی بیندیشیم باید سری به خودمان بزنیم
و دریابیم که تا چه حد آمادهایم تا طرز تفکر و رفتارهایمان را تغییر دهیم و بعد
فکر کنیم به اینکه چه زمانی میتوانیم به دموکراسی
برسیم. ده سال، بیست سال یا صد سال دیگر و یا هرگز و پیشاپیش این حقیقت را بپذیریم
که تا شیوهی تفکر ما تغییر نکند و تا وقتی که قواعد زیست جمعی
را نیاموزیم. دموکراسی یک خیال و رویایی دست نیافتنی خواهد بود. </p>
<!– /wp:paragraph –>
<!– wp:paragraph –>
<p>نخستین امری که
باید در جامعهی ما پذیرفته شود. توانایی “نقد خود” است و دریافتن اینکه ما در رفتار
جمعی و تعاملات اجتماعی چه عیب و ایرادهایی داریم. و اگر یکی از ضرورتهای دموکراتیک
بودن جامعه داشتن امکان “نقد قدرت” است، باید قبول کنیم مردمی که قادر یا مایل
به نقد خود نباشند، شایستهگی و امکان “نقد قدرت” را هم ندارند. فرض کنید وقتی مردمی از مدیران
شهری انتظار دارند شهر را به گونهای اداره کنند که تمیز، زیبا و دارای پتانسیلی آرامشبخش باشد. باید
از خودشان سؤال کنند که شخصا برای تمیز و زیبا ماندن این شهر و ایجاد فضای آرام شهر چه نقشی دارند و آیا به سهم خود در جهت دستیابی به شهری
با این مشخصات عمل میکنند یا نه! </p>
<!– /wp:paragraph –>
<!– wp:paragraph –>
<p>و مهمتر از آن تا وقتی
که ما صرفا به تاریخ و گذشتهی خود بدون توجه و عمل به ارزشهای اخلاقی و
رفتاری حاکم در آن گذشته فرضی فقط افتخار کنیم. نمیتوانیم مدعی فرهنگ
و اخلاق و برخورداری از ارزشهای فرهنگی گذشته باشیم. </p>
<!– /wp:paragraph –>
<!– wp:paragraph –>
<p>تا وقتی که ما فقط
تصور میکنیم که هنر نزد ایرانیان است و بس و بدون توجه به
واقعیتها بر این تصور اصرار میورزیم. بدون آنکه هنری از هنرهای
پذیرفته شده در یک جامعهی مدنی و دموکراتیک را داشته باشیم. طبعا راهی به
دهی نخواهیم برد. </p>
<!– /wp:paragraph –>
<!– wp:paragraph –>
<p>زندگی عرصهی عمل است و به کردار ساخته میشود در حالی که تصور غالب ما این است که صرفا براساس
ادعا و گفتار میتوان واقعیتها را تغییر داد. و برای تغییر در چنین باور اشتباهی،
باید که جامعه دست کم در دورهای به اندازهی یک نسل یا حتی بیشتر با نظمی پادگانی و با در نظر
گرفتن حقوق اجتماعی و فردی آحاد آن اداره شود، چنین نظمی میتواند یک نظم درونجوش و برآمده از ارادهی جمعی خود مردم و نشاندهندهی عزم راستین
برای استقرار جامعهی مدنی و رفتارهای دموکراتیک باشد و یا
لاجرم نظمی که از بالا تکلیف میشود. نظمی
که در برخی جوامع اجرا شده و جواب داده است مثلا نظمی که “ماها تیر محمد”
در مالزی اعمال کرد
و یک جامعهی سنتی و مردمی جنگلنشین را به جامعهای مدرن تبدیل کرد یا نظمی که “لی
کوان یو” در سنگاپور به اجرا گذاشت و یک شهر باتلاقی
و مصیبتگرفته با مردمی فقرزده را از سال ۱۹۵۹
تا ۱۹۹۰ در طی سی و پنج سال به شهر کشوری، آباد با مردمی آزاد اما منضبط و به یکی از
بزرگترین قدرتهای اقتصادی جهان تبدیل کرد. </p>
<!– /wp:paragraph –>