بهار سخنوری بزرگ بود
آدمالشعرا تا خاتمالشعرا با ملکالشعرا
میرجلالالدین کَزّازی زاده ۲۸ دی ۱۳۲۷ در کرمانشاه، استادِ دانشگاه، نویسنده، مترجم، شاهنامهپژوه و پژوهشگرِ برجسته ایرانی در زبان و ادبِ فارسی است. او از چهرههای ماندگار فرهنگ و ادبِ ایران در پنجمین همایشِ چهرههای ماندگار به سالِ ۱۳۸۴ است. وی نامبردار به بهرهگیری از واژههای پارسی سره در نوشتهها و گفتارِ خود است. کزّازی، عضو هیئت امنای بنیاد فردوسی است.
بهار را شاعر، سیاستمدار، مشروطهخواه و البته روحانی، روزنامهنگار و ادیب میدانند؛ به نظر شما ایشان در کدامیک از این موارد برجستهتر ظاهر شده است؟
در پاسخ به پرسش شما آنچه من میتوانم گفت این است که در میان آن ویژگیها و توانمندیهایی که استاد بهار داشته است و در هر کدام از اینها، از نگاهی فراخ میتوان گفت که کارکردی پسندیده داشته است. او اما بیشتر در سخنوری آوازه یافته است. شما از هرکس که بهار را میشناسد بپرسید که چرا بهار را میشناسید؟ به گمان بسیار، تنها پاسخی که خواهد داد این است که: زیرا سخنوریست بزرگ. آن ویژگیها و والاییهای دیگر بهار را تنها دانشآموختگان میشناسند. بهار میتوان گفت که یکی از برترین استادان سخن فارسی است، از سویی و از سویی دیگر یکی از واپسینان این استادان. در گذشته چونکه میخواستند آغاز و انجام سخنوری را نشان بدهند، از رودکی و جامی یاد میکردند رودکی را «آدمالشعرا» برمینامیدند و جامی را «خاتمالشعرا» اما امروزیان زمانی که میخواهند این آغاز و انجام را نشان بدهند، بیشتر میگویند از رودکی تا بهار. همین سخن به تنهایی خود گویای ارج و ارزشی است که روانشاد بهار در سخن پارسی یافته است.
اگر بخواهید مولفههای این سخنوری را برشمارید، یعنی دلیل اینکه ایشان در سخنوری اینگونه بزرگ هستند، آن دلیل چیست؟
برترین ویژگی بهار، چونان سخنور، این است که زبانی سنجیده دارد بهویژه در کالبدی از سخن پارسی که آن را چامه مینامیم. زبان بهار در چامهها یادآور زبان چامهسرایان کهن خراسانی است. اما اگر بهار زبانی کهن را در چامهسرایی بهکار میگیرد در زمینههای درونی پیامشناختی به زبان کنونی هم مینگریسته است. سرودههای بهار از این رو، همروزگار شمرده میشود و میتواند شد. رخدادهای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی در سرودههای او بازتاب دارد. غزلهای بهار هم، در جای خود دلنشین و گیراست اما در پختگی و پروردگی با چامههای او پهلو نمیزند. آزمونهایی هم در ترانهسرایی داشته است که یکی از نامدارترین این آزمونها ترانه «مرغ سحر» است که هم به پاس ترانه هم به پاس آهنگ بسیار زیبا از همان زمان پیدایی تا اکنون در دل و جان ایرانیان جایی را داشته است.
به مضامین اجتماعی اشاره گذرا کردید؛ روایت است که ملکالشعرای بهار ادبیات پارسی را سیاسی کرد، هم به بهانه اشعاری که با مضامین اجتماعی گفت مثل «مرغ سحر» هم آثاری که درونمایههای ملی و اجتماعی قوی دارد، این نگاه را چگونه ارزیابی میکنید؟
از دید داوری درست است؛ اما بدین معنا نیست که پیش از بهار رخدادهای روز و سیاستِ جامعه در سخن پارسی بازتاب نداشته است. ما بازتابی گسترده از اینگونه را در سرودههای روزگار مشروطیت میبینم. پیشینه سرودههای آن روزگار سیاسی و اجتماعی است اما آنچه از این دید بهار را ارزشی ویژه میبخشد، آن است که بهار سروده را به پاس سیاست رخدادهای روز از آن فرازنای پختگی و پروردگی فرود نمیآورد، در هر زمینهای میسراید سروده پخته و درخشان است با این ویژگی میتوانیم بگوییم که بهار شعر پارسی را سیاسی کرده است اگر بخواهیم بر ارزش شعر سیاسی بنیاد کنیم.
شما استاد دانشگاه هستید. برخی معتقدند که حضور افرادی مثل بهار و سیاستهای کلان تدریسی و نگاهشان به دانشگاه به دلیل سنتگرا بودن و کلاسیک بودن و البته سیطره وسیعی که بر آموزش ادبی داشتند، باعث شده سیستم آموزش ادبی دانشگاه همچنان سنتگرا بماند. بسیاری میگویند افرادی چون او این رویه سنتگرایی را در دانشگاه ادبیات نهادینه کردند. نظرتان درباره این تحلیل چیست؟
شاید آنچه این کسان میانگارند و میگویند باشد. اما روانشاد بهار و کسانی مانند او پیشوای گروهی و دستهای باشند که آن گروه و دسته چنین روشهایی را در آموزش دانشگاهی گسترده باشد و چیره ساخته باشند. این چیرگی اگر هست باید بدان اندیشید که چرا پدید آمده است؟ اگر بخواهید به این پرسش پاسخ سنجیده و درست بدهید آن پاسخ این است که سخنوری که همپایه بهار باشد با شیوههای شاعری او، پدید نیامده است که بتواند بر برنامهریزی دانشگاهی چیره بیفتد؛ کسانی که اینگونه میاندیشند به گونهای برآنند که بهار سازمانی پدید آورده است که پیروانی بسیار دارد و آن سازمان و پیروانند که چنین برنامه آموزشی را در رشته زبان و ادب پارسی پی گرفتهاند. اما بهراستی چنین نیست. آن شکوه شاعرانه بهار و آن توانمندی او در زمینههای گوناگون انگیزهای شده است که خواه ناخواه، اندیشهها و سرودههای او نهتنها در دانشگاه و رشته زبان و ادب پارسی، که در دیگر نهادهای فرهنگ ایرانی کارساز افتاده و چیره شده است.
در رابطه با ارزش «سبکشناسی» بهار و جایگاه این سه جلد کتابی که سالها منبع و مرجع در زبانشناسی است چه نظری دارید؟
از آن روی که روانشاد بهار مردی بود چندسویه، در دانشگاه و قلمروهای گوناگون میپژوهید و با آنها به نیکی آشنایی داشت، «سبکشناسی» او اثری گویاگون بر بررسیهای سبکشناختی است. هنوز هم کتاب سبکشناسی یکی از آبشخورهای بنیادین بر این دانش است. ارزش کتاب سبکشناسی بیشتر بر آن است که در آن روزگار که نوشته شد، در گونه خود بیمانند بود و راهی تازه را فراپیش سخندانان و استادان و سخن دوستان گشود. در این سالیان این دانش هم در ایران و هم در جهان گسترش بیشتری یافته است و ژرفایی افزونتر گرفته است. اما کتاب سبکشناسی هنوز از آن رو که در گونه خود نخستین بوده است و بیمانند، ارج و ارزش خویش را پاس داشته است.