الواح پارسه
گروگان دانشگاه شیکاگو
گفتگو با استاد عبدالمجید ارفعی تنها ایرانی که تنها متخصص خوانش خط میخی و الواح به دست آمده از حفاریهای تخت جمشید و مناطق دیگر است و لوح حقوق بشر کورش با خوانش او به زبان فارسی درآمده و در جهان مطرح شده. بسیار جذاب است و آنچه او دربارهی متن این الواح میگوید غرورانگیز و در عین حال تأسفآور بابت اینکه بیش از هفتاد سال است صدها لوح ارزشمند تاریخی برای خوانش در اختیار آمریکاییها قرار دارد که آنها هنوز حاضر به پس دادن آنها نیستند. در حالی که دادگاه عالی آمریکا هم رأی به استرداد این الواح به ایران داده شد. اما به گفتهی استاد ارفعی آنها حتی اجازه ندادهاند ایشان به عنوان تنها متخصص ایرانی خواندن این الواح به آمریکا برود و با آنها همکاری کند و خودشان هم کار چندانی در این مورد نکردهاند و الواح متعلق به ایران همچنان در دانشگاه شیکاگو به شکلی گروگان گونه مانده است و گفتگو با دکتر ارفعی فرصتی است تا دربارهی این الواح و ارزش آنها بیشتر بدانیم واین که آیا در طی سال های اخیر تغییری در وضعیت آنها پیش آمده یا نه.
شما به عنوان استاد خوانش خطوط باستاني و کسي که لوح حقوق بشر کورش را خواندهايد سالهاست در پي الواحي هستيد که در دانشگاه شيکاگو به بهانهي خواندن مانده است و نتوانستهايم آنها را به ايران برگردانيم ممکن است بفرماييد قضيه از چه قرار است؟
بله. همين طور است.
آيا برنگشتن اين الواح به دليل مسايل سياسي است؟ و مقولات فرهنگي چهقدر ميتواند تحتتأثير مسايل سياسي باشد.
بله تا حدي تحت تأثير مسايل سياسي است. و البته هر دو طرف ايراد دارند. هم ادارات و مجموعههاي ذينفع ما و هم آنها. براي کساني که در شيکاگو هستند، بودن اين کتيبهها در آن جا سود زيادي دارد. چون کلي پول ميگيرند که در مورد اين الواح مستندنگاري کنند و آنها را حفظ کنند. و در ضمن شهرت هم برايشان دارد. البته دستاندرکاران مؤسسهي شرقي دانشگاه شيکاگو کاري به اين کتبيهها نداشتند تا وقتي که شکايتي از سوي دو خانوادهي يهودي مطرح نشده بود. اينها دست هم به اين کتيبهها نزده بودند. از اواخر سال ۱۹۸۰ که استاد من دکتر هَلِک فوت کرد، تا حدود سال ۲۰۰۰ ميلادي هيچ کاري انجام نشده بود مگر بازخواني چند کتيبهاي که او خوانده بود تا وقتي که آن دو خانواده يهودي در ۲۰۰۳ ادعا کردند که اينها حراج بشود و پولش به آنها داده بشود. تازه آمريکاييها شروع کردند به مستندسازي- البته عکسهاي خيلي خوبي گرفتند- همه چيزش خوب است ولي به ما نميدهند. -به صراحت، گفتند به شما نميدهيم- سه بار پژوهشگاه ميراث فرهنگي اقدام کرد. يک بار زماني که رئيس آن دکتر گلشن بود و دو بار هم در زمان رياست مهندس بهشتي درخواست کرديم که مستنداتشان را به ما بدهند. دوبار که اصلا پاسخ ندادند و بار سوم هم گفتند هرچه که در اينترنت ميگذاريم. همان است (که البته از همان موارد چند نسخه هم به دکتر نجفي دادند) و تمام. اينها را به صراحت گفتند…
قوانين بينالمللي در اين مورد چه ميگويد.
به قوانين خيلي وارد نيستم، اما براساس رأي دادگاه فدرال آمريکا اين کتبيهها متعلق به ايران است. اما مسئولان مؤسسهي شرقي ميگويند مجوز هزار و هفتصد و چند کتيبه را داده حالا براي بقيه مجوز نميدهد. در صورتي که در ديوان عالي آمريکا از ۸ قاضي ديوان عالي، هر ۸ قاضي حاضر به نفع ما رأي دادند. و مؤسسه ي شرقي شيکاگو نميتواند بگويد که وزارت خزانه داري آمريکا اجازه ي بيشتر نميدهد چون وزارت خزانهداري نميتواند در برابر ديوان عالي کشور آمريکا بايستد، در واقع رئيس جمهورياش هم نميتواند بايستد از سال ۲۰۰۶ که رأي دادگاه صادر شده.
از سال ۲۰۰۶ که راي دادگاه صادر شده تا امروز چند تا از اين کتيبهها برگردانده شدهاند؟
۱۷۰۰ تا که مرحوم هلک در سال ۱۹۶۵ تا ۱۹۶۹ خوانده و چاپ کرده. حالا هم اعلام کردهاند که ۳۵۰۰ تاي ديگر آماده است ولي چون شرايط ايران بحراني است، ما براي تحويل آنها به ايران نميآييم!
نقش وزارت ميراث فرهنگي در اين ميان چيست؟
ميراث فرهنگي روز اول موافقت کرد که اينها فقط ۱۷۰۰ کتيبه را بياورند، که البته براي من به شخصه مايهي سرافکندگي بود که پذيرفتند با آمريکاييها راه بيايند، بايد ميگفتند که بايد همهي کتبيهها را يک جا بفرستيد وگرنه ما از شما شکايت ميکنيم، اما نکردند…. نکردند و سهلانگاري کردند. من آن زمان گفتم، تقريبا دو ماه پيش هم به رئيس جديد موزههاي کشور گفتم که تمام تقصيرها را من به گردن شماها مياندازم. چون سهلانگاري کرديد و نخواستيد همهي کتيبهها يک جا برگردد و وقتي همين تعداد برگشت با بوق و کرنا اظهار خوشحالي کرديد و مصاحبه و بيا و برو که ۱۷۰۰ عدد کتيبه از ۱۵ – ۱۶ هزار کتيبهاي که مال ماست برگشته! در صورتي که ما هنوز نميدانيم چه تعداد از اينها سالم هستند يا ناقص بايد اينها را براي ما پس بفرستند.
آقاي استاپلر که مسئول عکس برداري و مستندنگاري از اين کتيبههاست با انجام اين کار هم معروفيت و شهرت و هم پول بسياري به دست آورد. فقط يکي از امکانات فوق العادهاي که در اختيارش قرار گرفته، دوربين بسيار پيشرفتهاي است که با ۲۷ – ۲۸ تا لنز درجه يک آن عکاسي سه بعدي ميکند طوري که ميتوانيد از هر طرف ميخواهيد کتيبه را ببيند. اما اصلا معلوم نيست از چند هزار عکسي که گرفتهاند چند تا به ما دادهاند. تعداد عکسهايي در فلشهاي داده شده به ميراث در زمان دکتر نجفي و آنهايي که در سايتهاي اينترنتي ميتوان يافت (در زمان بررسي حدود ۳ سال پيش) تصويرهايي در حدود ۳۰۰ تا ۴۰۰ گِل نوشته است که کم و بيش همهي آنها براي رساله و شخصي بخصوص است.
عکسهايي هم که به دکتر نجفي داده بودند، عکسهايي بوده که يکي از نزديکان آقاي استاپلر براي رسالهي دکترايش نياز داشته و گرفته. يعني صرفا براي مستندسازي کتيبهها عکاسي نشده بوده، درواقع اين عکسها به آن دانشجو داده شد، به ما هم داده شده يعني در کل چيز زيادي تحويل ندادند. در ضمن آقاي استاپلر در کتابي که چاپ کرده نوشته، هر دانشمندي در اين زمينه چيزي از ما خواسته بدون فوت وقت در اختيارش گذاشته ايم. اما براي ايران اين کار را نکردند در صورتي که موظف بودند طبق موافقتنامه ۱۳۱۴ با نظارت وزارت معارف آن روز يا وزارت فرهنگ بعدي (و آموزش و پرورش امروز) که باستانشناسي جز و آن سازمان بوده، دو نسخه از مستندات مربوط به اين کتيبهها را به دولت ايران تحويل بدهند. آنها اين قرارداد را امضا کردهاند اما مسئولان ما به هر دليل آن را دنبال نکردند و اين در دادگاه هم مطرح شد، خود اين بند در قرارداد از دلايل اصلي؛ است که باعث شد دادگاه رأي را به نفع ايران صادر کند.
غير از شما که متخصص خوانش اين الواح هستيد، چند نفر ديگر در ايران يا ساير کشورها اين توانايي و دانش را دارند و آيا آنها هم تا به حال ادعايي در مورد اين کتيبهها کردهاند؟
خير از نظر مالکيت که نميتوانند ادعاکنند چون اينها سرمايهي ملت ايران است، اما از نظر اين که الان کتيبهها از سال ۱۹۱۴ که با موافقتنامه به دانشگاه شيکاگو فرستاده شده، همين پس ندادن الواح نوعي ادعاي پنهان است. قرار بود در قالب يک قرارداد مشخص اينها خوانده شود و پس از مستندسازي، اصل الواح به ايران برگردد. جنگ جهاني شروع شد، و مرحوم حسين علاء در سالهاي ۱۹۲۷ تا ۱۹۳۱ پي گيري کرد و حدود ۱۵۰ تا از اين الواح همراه مقداري خرده ريز به ايران برگشت. ولي چون بعد از شروع جنگ جهاني فقط مرحوم هَلِک بعد از پايان خدمت سربازي اش يک تنه در مورد اين کتيبهها مطالعه و آنها را بازخواني ميکرد، طبعا کار خيلي پيش نميرفت چون يک نفر نميتواند آن مجموعهي عظيم را يک تنه بخواند. اين کار به خصوص زماني که بسياري از موارد اين کتيبهها ناشناخته است، سالها طول ميکشد. که خوانده شود ولي تا وقتي ايشان زنده بود، نزديک ۵۰۰۰ کتيبه را خوانده بود. اما هنوز حدود دوازده هزار تا و احتمالاً بسي بيشتر؛ براي خواندن هست که هرچه من اصرار کردم به مسئولان دانشگاه شيکاگو که من بروم آنجا که کمک کنم و بخوانم. آنها ولي با همان نگاه به جهان سوميها، موافقت نکردند. در خود ايران هم که ما به حساب نميآييم.
اين الواح بيشتر ناظر بر چه موضوعاتي است؟
تمام اين الواح اسناد دارايي و اداري ايالت پارس بوده اينها همه سند هستند، دستور فراهم کردن آذوقه، ذخيره و کنار گذاشتن آذوقه، پرداختيها به افراد مختلف که با کالا انجام ميشده، از خوانش اين کتيبهها متوجه شديم که همهي مبادلهها و پرداختيها با کالا بوده و پول نقشي نداشته، اصلا در اسناد دورهي هخامنشي نشاني از پول نيست. گل نوشتههايي که در خزانهي تخت جمشيد پيدا شده نشان از پرداخت نقره به عنوان بخشي از حقوق افراد دارد، اما اين نقره به صورت وزني پرداخت ميشده و نه سکه. ما حتي در زمان داريوش در اين منطقه سکه نداشتيم، سکه متعلق به آسياي صغير است. اينها همه اسناد اداري آن زمان بوده از سند دريافتي شخص پادشاه در آن هست تا کارگران ساده.
و اين خودش نشان دهندهي شرايط اجتماعي آن زمان هم هست به هر حال.
بله هم اجتماعي و هم به خصوص اقتصادي.
تهيهي اين گل نوشتهها کار راحتي نبوده براي ثبت چنين مواردي آن هم به آن تعداد.
بله، اما دليل استفاده از گل در اين مقطع زماني استفاده از خط ميخي است. چون خط ميخي را با ابزاري خاص بر روي گِل مينوشتند و امکان نوشتن با اين خط بر روي پوست يا مادهي ديگري وجود نداشته روي فلز و سنگ هم يا کنده کاري است يا قلمزني که گاهي استفاده ميشده ولي الواحي که روزانه استفاده ميشده گلي بوده. اينها گل الک شده و تر و تميز را قالب ميزدند و روي آن هرچه ميخواستند، حک ميکردند و بعد ميگذاشتند در سايه که خشک بشود. اين الواح را نميپختند و نپخته خشک ميکردند و داخل آن يک بند از موي بز رد ميکردند که وقتي گل سفت ميشد، اين بند هم محکم ميشده بعد سندهاي مربوط به هر فرد يا پروژهاي را در يک قسمت به نخ ميکشيدند و آويزان ميکردند سر اين بند هم يک کتيبه کوچک به عنوان شناسنامه ميگذاشتند و اين درواقع نوعي بايگاني بوده و بسيار هم مرتب بوده.
اين الواح خوانده نشده از نظر تاريخي چه دورهاي را دربر ميگيرد.
از سال سيزدهم حکومت داريوش شروع ميشود (حدود ۵۰۹ قبل از ميلاد) تا سال بيست و هشتم حکومت داريوش، حدود ۱۵ سال از دوره حکومت داريوش است گل نوشتههاي خزانه هم از سال سيام پادشاهي داريوش شروع ميشود تا سال هفتم حکومت اردشير اول، تعدادي از اينها هم روي پوست يا حتي همين لوحهاي گلي با مرکب نوشته ميشده که با خط ايلامي بوده. چون خط ميخي را به هيچ وجه به جز روي گل نميتوان ديد قلم مخصوصي داشتهاند که با فشار دادن روي گل نرم مينوشتند.
به اصطلاح حک ميکردند.
نه حک نبوده. فشار ميدادند و نقش روي گل ميمانده.
دربارهي خوانش لوح حقوق بشر کورش توضيح ميدهيد؟
اين کتيبه حدود سالهاي هزار و هشتصد و هشتاد ميلادي پيدا شد، چندين بار توسط استادان بزرگ خوانده شده، آخرينش سال ۱۹۱۱ است که وايس باخ (Weissbach) که استاد بسيار بزرگي است، اين را خوانده و متن آن را چاپ کرده. تا سال ۱۹۷۳، هرکس خوانده همان را که وايس باخ نوشته بازنويسي ميکنند و به نظر ميرسد اصلاحات سال ۱۹۱۱ انجام شده باشد و به خصوص احتمال دارد در آن قسمت شکستگي وسط که يکي، دو حرف، افتاده اختلاف نظر وجود داشته باشد، از نظر شکلي و نه از نظر معني، يکي براي مفهوم «گفتن» يک فعل به کار برده و ديگري يک فعل ديگر. ولي در سال ۱۹۷۲ يک دانشجوي آلماني که داشت رسالهي دکترايش را مينوشت متوجه شد کتيبهاي که در موزه ي دانشگاه «ييل» هست ميتواند بخشي از کتيبه کورش باشد که فکر ميکردند متعلق به نبونئيد، آخرين پادشاه بابل است. به همين دليل يک مولاژ درست کردند و متوجه شدند که مطابقت ميکند. اصل آن را موزهي دانشگاه ييل براي هميشه به موزهي بريتانيا قرض داد و آن را متصل کردند به کتيبهي اصلي و در سال ۱۹۷۳ ريچارد برکر متن جديد را چاپ کرد. کار بعدي يک مقدار مربوط به من است که آن سطر سي و ششم را که محل الصاق اين کتيبه به آن بخش الحاقي است و شکستگي است توانستم بازخواني بکنم که خوشبختانه با کشف جديدي که هشت سال پيش در موزهي بريتانيا صورت گرفت و سندهاي جديدي از کورش پيدا کردند، مطابقت ميکند و نتيجه با آن سطر ۳۶ که من بازخواني کردم منطبق است. اين کتيبه براي مردم بينالنهرين نوشته شده نويسندهاش يک بينالنهريني است و متعلق به پرستشگاه خداي بزرگ آن زمان بابل مردوک است. که با آگاهي از عملکرد پادشاهان قديمتر از کورش اين کتيبه را نوشته. مقولهي متفاوتي که ما در اين کتيبه ميبينيم، اين است که کورش ميگويد: «من پيام اشتي را براي همهي شهرها فرستادم.» و هيچ صحبتي از خشونت و زنداني کردن و … در آن نميبينيم. فقط ميگويد اين محوطه اقامتگاه سربازان من بوده، حق ندارند با سلاح وارد آن شوند؛ من پيام آشتي به شهرها فرستادم. با کشفياتي که در موزهي بريتانيا انجام شده متوجه ميشويم که اين کتيبه يکي نبوده، بلکه چند تا بوده و به شهرهاي مختلف فرستاده شده.
يعني اين کتيبه همانندهايي داشته؟
بله همانندهايي که به شهرهاي مختلف ارسال شده براي اين که ديگر جنگ و … نباشد و صحبت از اين است که ما غنيمت نگرفتيم و پيام آشتي داريم و … اين نشان ميدهد که رفتار کورش با شاهان پيش از خودش متفاوت است. مثلا آشور نصيرپال ميگويد: من اين قدر کشتم و … يا حتي پادشاه بزرگ بابل که ما او را به نام بختالنصر ميشناسيم يهوديها را کوچ داد و … ولي در اين کتيبهي کورش ما هيچ اثري از کوچ دادن و غنيمت گرفتن و اسير کردن و … نميبينيم سراسر پيام دوستي است. و اين يعني سپاه کورش تقريبا بدون جنگ جدي و خونريزي بابل را فتح کرده. چون دو روز قبلش در ۱۶ کيلومتري بابل است. دو روز بعد در خود بابل سند به نام کورش نوشته شده. و اين نشان ميدهد شهر بدون جنگ و خونريزي تصرف شده.
به نظر يگانه رويداد تاريخي است که متفاوت با رويدادهاي مشابه و همزمان خود است.
واقعاً بله. رفتار کورش هم با همه متفاوت بوده.
آنچه در مورد کورش و چگونگي به سلطنت رسيدنش و رفتارهايش گفته ميشود چهقدر سنديت دارد؟
من خيلي به داستاني که يونانيها ميگويند، به خصوص هرودوت اعتقادي ندارم، به نظرم نمايشنامهاي است که براي مردم آتن نوشته شد که آنها خوششان بيايد. شيوهي ايراني نيست مخصوصاً ترتيب و نوع وقايع ذکر شده. نوشتهي بابلي براي من سنديت بيشتري دارد که ميگويد: ايشتوويگو ميرود به جنگ کورش سپاه ماد عليه پادشاهشان شورش کردند و او را تسليم کورش کردند. اين را من ميتوانم قبول کنم نه آن روايتي که اشتومِگو (ايختومِگو) خواب ميبيند از شکم دخترش نوري تابيده ميشود و … اينها بيشتر افسانه سرايي است.
در جايي خواندم که فرموده بوديد کتابي آماده چاپ داريد ولي امکان چاپ آن نيست، چرا؟ آيا مسئلهي مالي ست يا مشکل ديگري؟
نه مشکل مالي نيست. کار من تحقيقاتي و پژوهشي است. يک کتاب از خوانشهاي استادم پروفسور هَلِک (Hallock) را تهيه کردم که مرکز دايره المعارف آن را چاپ کرد. جلد دومش هم در حال اتمام است که خيلي مفصل تر از جلد اول است، و ۹۹ درصد مطمئنم آن را هم آقاي بجنوردي با اشتياق چاپ خواهند کرد. کتابهاي قبلي من بر مبناي خوانش کتيبههايي است که در دانشگاه شيکاگوست که همه بر مبناي عکس و تصوير اين کتيبههاست ولي الان متأسفانه ديگر عکسي ندارم چون دانشگاه آمريکايي عکسي به من نداده است.
يعني در تمام اين مدت اجازه هم ندادند که براي تدوين اسناد پژوهشي کسي از ايران براي عکاسي از اين کتيبهها برود؟
من براي کتاب اول اين مجموعه رفتم ولي، آنها حتي خوششان نيامد که من کتاب اول را چاپ کردم آن هم با وجود اين که طي صحبتهاي شفاهي قرار شده بود من کتاب را چاپ کنم و آنها نسخهي اينترنتي آن را در فضاي مجازي قرار بدهند. ولي چون خودشان هيچ کاري نکردند، از اين که يک جهان سومي اين کار را کرد سخت برآشفته شدند و نامهاي به رئيس پژوهشگاه نوشتند که شما چرا اين کار را کرديد ما هم جواب داديم که شما خودتان موافقت و حتي کمک کرديد که من به آمريکا بروم و عکاسي کنم از کتيبهها. ولي انگار يادشان رفته بود و يا ظاهرا فکر نميکردند به اين زودي و با اين حجم يک پژوهشي در اين مورد منتشر بشود و آنها هنوز هيچ کاري نکرده باشند.
آيا اطلاع داريد که در حال حاضر تلاشهاي عملي – و نه آرماني و شعاري – براي خوانش و پس گرفتن اين کتيبهها انجام ميشود يا نه؟
تا جايي که من اطلاع دارم – شايد به خاطر اين که خيلي در فضاي مجازي وقت نميگذرانم کمي اطلاعاتم دقيق نباشد – آقاي استاپلر و گروهشان چهار عدد کتيبهاي که ميگويد سه تا متعلق به يک مجوعهي خصوصي است و يکي هم متعلق به موزهي متروپولتين نيويورک است را خواندهاند و چاپ کردهاند. اطلاع ديگري ندارم و نديدهام که در اين چهل و چند سالي که از درگذشت استاد من پروفسور هلک ميگذرد اينها چيزي چاپ کرده باشند و متأسفانه اجازه ندادهاند که من بروم و بخوانم. شايد تنها کسي هستم که به مدت هفت سال هر روز با اين کتيبهها کار کردم (و اگر حمل بر خودستايي ندانيد)، تنها کسي هستم که ميتوانم اينها را بخوانم.
جايي فرموده بوديد که به دليل آنکه ما در اينجا نتوانستيم رشتهي دانشگاهي در اين زمينه تأسيس کنيم براي تربيت کساني که در اين زمينه بتوانند کار کنند، با مشکل روبرو شدهايم.
نخواستيم، اين دو با هم فرق ميکند.
بله نخواستيم، آيا خود شما کساني را براي خوانش زبان ايلامي و خط ميخي تربيت کرده ايد. کسي که توانايي ياري شما در اين کار را داشته باشد.
دو سال است که من به خاطر ابتلا به کروناي شديد خانهنشين شدهام و شاگردي ندارم. ولي قبل از آن من چند شاگرد خيلي خوب داشتم در زبان اکدي (بابلي و آشوري) در فرهنگستان هنر و در رشتهي زبان ايلامي که من به سه نفر از آنها خوانش همين کتيبهها را از روي عکس آموزش دادم که متأسفانه به سبب اين بيماري و خودداري مسئولان دانشگاه شيکاگو نتوانستم درخواست کنم اينها سفري به آمريکا بروند و بتوانند مستقيماً با اين الواح کار کنند و بيشتر ياد بگيرند. يک دانشجوي ديگر هم داشتم به نام دکتر پارسا دانشمنداست. ايشان در زمان دانش آموزي به سرعت زبانهاي اکدي و ايلامي را فرا گرفت. همزمان زبان پهلوي را هم ميآموخت. چند سالي پس از دريافت کارشناسي در رشتهي عمران به دانشگاه آکسفورد رفت و پس از دو سال موفق به دريافت درجهي کارشناسي ارشد در رشته زبانهاي بينالنهريني شد، با بهترين درجه. شاگرد ممتاز شدن، سبب شد که دانشگاه آکسفورد ايشان را براي دورهي دکترا بورسيهي کامل کند. پس از دريافت درجهي دکترا دو سالي در يکي از دانشگاههاي چين تدريس کرد و اکنون در دانشگاه آکسفورد سرگرم رمزگشايي و خواندن کتيبههاي ناخواندهي موزهي آن دانشگاه است. آقاي دکتر بادامچي که اکنون در دانشگاه تهران سرگرم تدريس تاريخ بينالنهرين (و ايلام) هستند، زبان اکدي را در دانشگاه جان هاپکينز آمريکا فرا گرفتند با تخصص در قانونهاي بينالنهرين، اسلام، يهود، ايلام و ايران.
به هر حال اميدي هست که اين تلاشها ادامه پيدا کند.
نميدانم، چون دسترسي وجود ندارد. فقط آقاي دانشمند است که در آکسفورد ميتواند دسترسي داشته باشد حتي آقاي دکتر بادامچي هم جز عکس چيزي براي اين که روي آن کار کند در اختيار ندارد. و فقط ميتواند براساس کارهاي ديگران نظراتي ارائه کند که البته بسيار هم کار متفاوتي است چون کم تر کسي در حد ايشان از مسايل حقوقي بسيار جزيي آن زمان آگاهي دارد، ايشان آگاهيهاي بسيار تازه و نويي ميتوانند به ما بدهند از اين قوانين بينالنهرين و گل نوشتههايي که در شوش و ايلام نوشته شده و کس ديگري متأسفانه نيست.
اين الواحي که شما خوانديد و از باقي ماندههاي خوانده نشدهاش آگاهي داريد، فکر ميکنيد چه نکات تازه و مغفول ماندهاي از تاريخ ايران را براي ما مشخص ميکند؟
در زمينهي تاريخ کمک چنداني به ما نميکند. اما در موارد ديگري به ما کمک ميکند.
مثلا چه مواردي؟
اين مجموعه بزرگ ترين مجموعهاي است که ما از زبان ايلامي داريم حتي بيشتر از آن چه از خود ايلامي ميها باقي مانده و اين به ما بسيار کمک ميکند براي شناخت زبان ايلامي و اين که فهم بيشتري از اين زبان که تا قرن ۳ و ۴ هجري در خوزستان رواج داشته و به اسم زبان خوزي معروف بوده به ما بدهد. ديگر اين که در دانستن بيشتر و بهتر در مورد باورهاي ديني آن زمان کمک ميکند. اين که چه ايزداني در آن زمان بودهاند و چه طور پرستيده ميشدند و … در اين متنها ميخوانيم که بعضي از کوهها و رودها مقدس شمرده ميشدند و برايشان مراسم برگزار ميشده. و اين يعني علاوه بر چيزهاي ناديدني، موارد ديدني هم مورد ستايش قرار ميگرفته و به نظر ميآيد که همه جنبه تقدس داشتند. در مورد جغرافيا به ما بسيار کمک ميکند در اين الواح از حدود ۷۰۰ شهر نام برده شده که ميتوانيم ۱۰۰، ۱۵۰ تا از آنها را روي نقشهي امروز پياده کنيم. يعني شناخت خوبي از نظر جغرافياي تاريخي به ما ميدهد. از مورد ردهبنديهاي کارگري و مقامهاي دولتي و غيردولتي. نکتهي جالب اين که در اين الواح وقتي از رؤساي کارگران نام برده ميشود، به جز يک مرد بقيه همه زن هستند. يعني زنان رئيس گروههاي کارگري بودهاند. ميزان دستمزد اصناف مختلف و اينکه کدام شغلها به خاطر تخصصهاي خاص بيشتر حقوق ميگرفتند. خانمها پس از زايمان اگر پسر به د نيا ميآوردند بيشتر از آن که دختر به دنيا ميآوردند پاداش ميگرفتند. اين که در ايالت فارس چه نيروهايي داشته و تعداد و نحوهي آرايش آنها چه گونه بوده و … مسايلي از اين د ست را مشخص ميکند. و کمک ميکند درک بهتري از جامعهي آن زمان داشته باشيم.
شما در مصاحبهاي از قول يکي از استادان خارجي گفته بوديد براي شناخت معتبرتر تاريخ اجتماعي و سياسي ايران هزاران سال زمان نياز هست که همراه با کشفيات باستانشناسي و ساير رشتههاي مرتبط در اين موارد مطالعه کنيم.
من از قول مرحوم کابلي که در شوش حفاري ميکردند گفتم. او ميگفت زماني که آخرين گروه باستانشناسان فرانسوي در ايران کار ميکردند (کابلي با آنها کار ميکرد) من از آن استاد فرانسوي «ژان پرو» که سرپرست گروه حفاري شوش در دوران قبل از انقلاب بود پرسيدم تپهي شوش چهقدر زمان براي حفاري کامل نياز دارد. و او ميگويد: «فقط همين تپه دو هزار سال حفاري نياز دارد که ما به آن چه درست است دست پيدا کنيم».
اين زمان خيلي آرماني و دست نيافتني است به خصوص که فرموديد صدها تپهي تاريخي در ايران هست که به آنها اعتنا نميشود و برخي هم حتي تخريب ميشود. تکليف مردم با تاريخشان چه ميشود؟
زماني رفته بودم به ميراث فرهنگي دفتر جناب دکتر طالبيان که معاون ميراث فرهنگي بودند. ديدم ايشان عصباني و پريشان است. خانمي هم در دفتر ايشان بود، پرسيدم چه شده؟ گفت ديشب در شيراز نگهبانهاي ما را کتک زدهاند و دو بناي دورهي ايلخاني را تخريب کردند. براي گسترش فضاي شاهچراغ. شهردار مخالف، استاندار مخالف، ميراث فرهنگي مخالف، ولي با بلدوزر آن جا را تخريب کردند. حتي يک بار يک گنبد دورهي ايلخاني را کلا از جا کنده بودند که به جايش مثلا يک گنبد بزرگتر در آن مسجد بسازند!! اينها همه باعث تأسف است.
شما موقع خواندن منشور کورش جدا از حس يک محقق به عنوان يک فرد عادي چه احساسي داشتيد؟
من پيش از آن کتيبههاي شاهان ديگر را هم خوانده بودم از حمورابي تا آشورباني پال و بسياري ديگر از ۲۳۰۰ قبل از ميلاد تا شاهان هخامنشي اکثر کتيبههاي شاهان را خوانده بودم. آن چه در اين کتيبه نميبينيد و در ساير کتيبهها ميبينيد افتخار به کشتن، غارت کردن، فتح کردن، اسير کردن و به يغما بردن اموال مردم است. کورش پيام آشتي و صلح ميفرستد. اين دگرگوني يک تغيير تفکر و منش بزرگ است. ميگويد من براي بابل فلان ديوار را ساختم و بهمان کار را کردم و زماني که ديوار را ميساختم به کتيبهي آشورباني پال پادشاه قبل از خودم برخوردم او اين جا را ساخته بود ولي تمام نکرده بود و من تمام کردم. يعني حتي حق پادشاه قبل از خودش را لحاظ ميکند، چيزي که ما حتي الان و در همه جاي دنيا ميبييم که وقتي يک نفر به قدرت ميرسد سعي ميکند نقصانها و کمبودها را به فرد قبل از خودش نسبت بدهد. حرف کورش از انصاف و دوستي است رفتار کورش آنطور که به او نسبت داده شده، و سند آن وجود دارد و نه آنطور که در قصهها آمده – با همه فرق داشته.
آيا در مورد آن فرد بين النهريني که لوح حقوق بشر را نوشته اطلاعي در دست هست؟
خير، اسم او که مشخص نيست اما اين نکته قطعي است که آموختن خط ميخي حداقل ۱۰ الي ۱۲ سال زمان ميبرده که يک نفر بتواند نويسندهي خوبي بشود. بايد خيلي چيزها را ياد ميگرفتند. الواح بسياي داريم که واژه نامههايي است که زبان آموزان براي خودشان درست کردهاند لغت سومري را ميدانستند و رو به رويش بابلياش را مينوشتند يا داستانهايي که کپي کرده و نوشتهاند که بتوانند زبان را ياد بگيرند. بر اين اساس ميتوان حدس زد اين آدم ميان سال و يک نويسندهي توانمند بوده. و بي شک يکي از بزرگان پرستشگاه مردوک خداي بزرگ بابل.
کار خواندن اين الواح و به خصوص لوح حقوق بشر کورش درواقع سفر به درون تاريخ ايران است. اين سفر چه حسي در شما برانگيخت، غرور، اندوه يا ….
فقط احساس سربلندي در مقابل تاريخ.