آنچه در پی آمده، داستان طرحی تحقیقاتی به سفارش وزارت دفاع آلمان در یک دانشگاه، به قلم فیلیپ اولترمان، رییس دفتر گاردین در برلین و نویسنده کتاب «همگام شدن با آلمانها: تاریخچهی برخوردهای انگلیس و آلمان» است.
ایبنا)- سیدامین موسویزاده: سه سال پیش، گروه کوچکی از دانشگاهیان یک دانشگاه در آلمان همکاری بیسابقهای را با ارتش آغاز کردند: با استفاده از رمانها تلاش کردند که درگیریهای بعدی در جهان را رصد کنند. آیا آنها به چیزی میرسند؟
هنگامی که خودرو شیشهدودی در خیابان کناری نزدیک باغهای گیاهشناسی توبینگن متوقف شد، ممکن است عابران تیزچشم متوجه چیز غیرمعمولی در پلاک آن شده باشند. در آلمان، چند حرف اول پلاکها معمولاً شهرداری محل ثبت یک وسیله نقلیه را نشان میدهد. حرف اما به نیروهای مسلح اختصاص دارد.
دیدن مردان ارتشی در این شهر گرچه ناگوار نیست؛ اما نادر است. توبینگن شهری جذاب و دانشگاهی و قرن پانزدهمی که ذهن بزرگان آلمانی از جمله هگلِ فیلسوف و فریدریش هولدرلینِ شاعر را به وجود آورد، همچنین به لطف جمعیت دانشگاهی گرایش چپ، یک سنگر نوین برای حزب سبز آلمان است. در سال ۲۰۱۸ ، در پردیس دانشگاهی، مقاومتی در برابر برنامههای ایجاد مرکز پژوهشی پیشرو در زمینهی هوش مصنوعی اروپا در مناطق اطراف وجود داشت و به مشارکت تولیدکنندگان اسلحه در «درهی سایبری» توبینگن منجر میشد. ارتش معتقد بود که دانشجویانی که در آن سال سالن سخنرانی را اشغال کرده بودند، باعث شرمساری سنت فکری دانشگاه شدند.
با این وجود دو مقام عالیرتبه با لباس خاکستری ارتشی که در تاریخ ۱ فوریه ۲۰۱۸ از خودرو پلاک خارج شده بودند، برای دستِ همکاری دادن با دانشگاهیان، به این قلمرو خصمانه سفر کرده بودند؛ چیزی که جهان قبلاً هرگز ندیده بود.
نام این پیشگامی این بود: پروژه کاساندرا؛ از اسطورههای یونانی و زیباترین دختر پریاموس، پادشاه تروا که آپولون عاشقش شد و به او پیشگویی آموخت. اما چون کاساندرا به عشق او پاسخی نداد، آپولون او را محکوم کرد که همیشه صحیح پیشگویی کند، اما کسی پیشگوییهای او را باور نکند. در این پروژه قرار شد برای دو سال آینده، پژوهشگران دانشگاه از تخصص خود برای کمک به وزارت دفاع آلمان در پیشبینی آینده استفاده کنند.
اما این دانشگاهیان متخصص هوش مصنوعی یا دانشمند و تحلیلگر سیاسی نبودند. افرادی که سرهنگها در یک اتاق از طبقهی آخر آنها را ملاقات کرده بودند، گروه کوچکی از پژوهشگران ادبیات بودند به رهبری یورگن ورتهایمر، استاد ادبیات تطبیقی با موهای فرفری آشفته و یقهاسکی مشکی.
بعد از رفتن سرهنگها، جوّ گروه ورتهایمر همچنان متشنج بود. یک هدیه معارفه شامل تاپ ارتشی و لاک ناخن سبز نظامی به شکستن یخ آنها کمک کرده بود، اما جای نگرانی وجود داشت. ایزابل هولز، دستیار ورتهایمر یادآوری می کند: «ما مطمئن نبودیم که آیا پروژه را عمومی کنیم یا خیر.» دانشگاه فرصت همکاری رسمی با وزارت دفاع را نپذیرفته بود، به همین دلیل ابتکار عمل از طریق موسسه اخلاق جهانی انجام شد؛ نهادی مستقل از دانشکده که توسط هانس کونگ فقید تأسیس شده بود. «ما گمان میکردیم شاید به دفترمان بمبرنگی یا همچون چیزی بزنند.»
اما لازم نبود نگران باشند. پس از اعلام این پروژه روزنامه محلی تیتر زد: «کاساندرا به دنبال والتر پ.ک.ک خود میرود.» (هفتتیر کوچک پلیسی ساخت آلمان) این تیتر اشارهای کنایه آمیز به سلاح جیمز باند بود. روزنامه نکارکرونیک نوشت که این ایده که وزارت دفاع میتواند از ادبیات برای شناسایی جنگهای داخلی و فجایع انسانی زودتر از موعد استفاده کند، گرچه جذاب، اما ناامیدانه و ساده لوحانه است. «باید از خود بپرسیم که چرا ارتش روی چیزی سرمایهگذاری میکند که هیچ ارزشی نخواهد داشت.»
در آخر، اجرای پروژه کاساندرا نه بمبرنگی در کار بود و نه تحصنی. هولز میگوید: «عموم مردم ما را جدی نگرفتند. آنها فقط فکر میکردند ما دیوانه هستیم.» ورتهایمر میگوید اتهام جنون، همیشه نفرین پیامبران و غیبگوها بوده است. کاساندرا، کاهن تروآیایی اساطیر یونان، یک موهبت آیندهنگری داشت که به او اجازه میداد پیشبینی کند: جنگجویان یونانی پنهان داخل اسب چوبی، مرگ آگاممنون پادشاه مایکنی به دست همسر و معشوقش، سرگردانی دهساله ادیسه، و حتی مرگ خودش. اما همه هشدارهای او نادیده گرفته شد.
این ایده که رمان نویسان کاساندراهای امروزی هستند – «همیشه حقایق را میگویند، اما هرگز به حقیقت درک نمیشوند.» – ممکن است خرافی به نظر برسد. تعداد زیادی فهرست در اینترنت وجود دارد از کتابهایی که وقایع را پیش از وقوعشان پیشبینی کردهاند، اما بیشتر این موارد بینش تصادفی توسط نویسندگان علمی تخیلی است که تجهیزات فناورانه آینده را توصیف میکنند.
در سال ۱۹۱۴ در رمان «جهان آزاد شد»، اچ جی ولز درباره بمبهای اتمی که عناصر رادیواکتیو آنها باعث آلودگی میادین نبرد شده است، نوشت: سه دهه قبل از هیروشیما و ناگازاکی. در سال ۱۹۶۸ نویسنده بریتانیایی، جان برونر در « ایستادن روی زنگبار» کشورهای اروپایی را در یک اتحادیه، ظهور چین به عنوان یک قدرت جهانی، سقوط اقتصادی دیترویت و نیز انتخاب رییس جمهور «اوبومی» را تصویر کرد.
و طبیعتا، کتاب ۱۹۸۴ جورج اورول وجود دارد که در آن یک کشور یک حزب با استفاده از «دورپرده» افراد را از طریق گفتار و ضربان قلب شناسایی میکند – بیش از نیم قرن قبل از منشور برنامهی نظارت نهاد امنیت ملی آمریکا و استفادهی چین از نرمافزار شناسایی چهره برای ردیابی شهروندان خود.
اما ورتهایمر میگوید نویسندگان بزرگ دارای «استعداد حسی» هستند. بنا به گفته وی، ادبیات تمایل دارد کانالهای اجتماعی، روحیات و به ویژه تعارضاتی را که سیاستمداران ترجیح می دهند بدون بحث و گفتوگو باقی بمانند، موشکافی کند. «نویسندگان واقعیت را به گونهای نشان میدهند که خوانندگان آنها میتوانند بیدرنگ جهانی را تجسم کنند و خود را در آن بشناسند. آنها در هواپیمایی عمل میکنند که هم عینی و هم ذهنی است و انبوهی از مراکز احساسی زندگیهای فردی را در طول تاریخ ایجاد میکنند.»
مثال مورد علاقه وی در زمینه توانایی ادبیات برای شناسایی حالات اجتماعی و اتفاقات آینده، بازخوانی اسطورهی کاساندرا توسط داستاننویس آلمان شرقی، کریستا ولف است. رمان «کاساندرا» که در سال ۱۹۸۳ منتشر شد، تروا را به عنوان حکومتی بیشباهت به مرحلهی آخر جمهوری دموکراتیک آلمان طرحریزی میکند، که تسلیم پارانویای پلیس مخفی استازیگونهای شده است و به یک جنگ نهچندان سرد میپردازد. کاساندرا که با موهبیت غیببینی نفرین شده، رمزگشای مخمصهای است که خود نویسنده در آن است: او از پیش زوال این جامعه را میبیند، اما هشدارهای او توسط پدرسالاری نظامی نادیده گرفته میشود.
ورتهایمر معتقد است که اگر حکومتها بتوانند رمانها را به عنوان نوعی لرزهنگار ادبی بخوانند، میتوانند تشخیص دهند كه كدام منازعات در آستانهی انفجار خشونتبار قرار دارند و برای نجات جان میلیونها نفر مداخله میكنند.
در نگاه اول، نگرش یورگن ورتهایمر کمترین ایدهآل برای بیرون کشیدن ادبیات از گوشه دنج خودش به نظر میرسد. وی در مونیخ در سال ۱۹۴۷ متولد شد، از پدری یهودی که از اردوگاه کار اجباری داخائو فرار کرده بود و بقیهی جنگ را در مخفیگاه گذرانده بود. او دانشگاه را در اوج جنبش دانشجویی ۱۹۶۸ آغاز کرد که به یک نسل از جوانان آلمانی پس از جنگ انرژی بخشید، اما کنشگری سیاسی برآمده از آن را پاک کرد.
ورتهایمر که میگوید از ازدحام جمعیت میترسد. در زندگی خود هرگز به هیچ راهپیمایی نپیوسته است. در عوض، او مدتی را در کتابخانهها گذرانده است تا روی رسالهی خود در مورد استفان جورج، شاعر آلمانی جنبش هنر برای هنر کار کند: این ایده که هنر نباید وظیفهی دیگری به جز هنر بودن داشته باشد. جدا از عشق محکوم به فنا به تیم فوتبال کمتر موفق مونیخ، مونیخ۱۸۶۰، ادبیات هم حرفه و هم سرگرمی این مرد ۷۴ ساله است که خود با لهجهی باوارایی غلیظ میگوید که این یک مالیخولیاست که شور و عشقها خود میتوانند بدل به باری سنگین شوند.
همکارانش میگویند حال و هوای بیزاری از جهان سیاسیِ ورتهایمر ذهن چابک و عملگرا را نفی می کند. هولز میگوید: «من فکر میکنم او به سادگی در کنشهای ۱۹۶۸ شرکت نکرد چون آدم دیگری بود. او همیشه غریبهای بوده که دوست دارد کارها را به روش خودش انجام دهد.» در پایان دههی ۲۰۰۰، هنگامی که دانشجویان در سراسر آلمان در اعتراض به برنامههایی برای شهریههای دانشگاه و سیستم کارشناسی ارشد کارآمدتر، به سبک انگلستان، اعتراض کردند، ورتهایمر از خود مایه گذاشت و در حمایت از معترضان صحبت کرد.
در همان زمان که بودجه دانشگاه بیشتر و بیشتر به «درهی سایبری» توبینگن اختصاص داده میشد تا به بخشهای هنر و علوم انسانی، و مطالعات ادبی نیز به طور فزایندهای تحت فشار قرار گرفته بود تا ثابت کند میتواند از نظر اجتماعی مفید باشد، ورتهایمر غیرت کنشگرانه خود را کشف کرد.
در ۱۵ دسامبر ۲۰۱۴، او نامهای به اورسولا فون در لاین – رییس کنونی کمیسیون اروپا و وزیر وقت دفاع آلمان – ارسال کرد. وی توجه او را به مبارزه با بوکوحرام در شمال نیجریه جلب کرد – یک گروه تروریستی که نام آنها اغلب به «آموزش غربی ممنوع» ترجمه میشود و مدارس را هدف قرار داده و کتابخانهها را به آتش کشیده است. به گفته وی، برخورد نیروهای نظامی به طور معمول به جنگ کلمات و گاه جنگ بر سر واژگان منجر میشود و بنابراین میتوان از کلمات نیز برای جلوگیری از آنها استفاده کرد. او از این فرصت لذت میبرد که نظریههای خود را در این زمینه «در چارچوب استقرار خارجی ارتش آلمان» در عمل به کار گیرد.
فون در لاین هرگز شخصاً به پیشنهاد ورتهایمر پاسخ نداد. اما در بهار سال ۲۰۱۵ نامهای از ریاست سیاسی وزارت دفاع دریافت کرد و او را برای جلسه دعوت کرد. بعد از دو سال گفتوگو و جلسات، استاد توبینگن مامور اجرای یک پروژه آزمایشی برای آزمایشِ ایده خود یعنی ادبیات به عنوان یک «سامانهی هشدار سریع» شد. دورهی آزمایشی کاساندرا نشان دادنِ چهگونگی پیشبینی جنگ در کوزوو و ظهور بوکوحرام از طریق مطالعهی متون ادبی بود.
در تابستان ۲۰۱۷، ورتهایمر تیم کوچکی از پژوهشگران را استخدام کرد، از جمله فلوریان روگ، دانشجوی کارشناسی ارشد بیادعا که در زمینهی طنز ضد دموکراتیک در جمهوری ویمار کار میکرد و هولز، که دکترای خود را با الهام از ادبیات فراکسیون ارتش سرخ آلمان مینوشت. در اتاقی که هر هفته گروه در آن جا تشکیل میشد، نقشههای عظیم نظامی و قفسههای ادبیات نیجریه، الجزایر و کوزوو مستقر. هولز یادآوری میکند: «ما احساس کردیم فرصتی منحصر به فرد به ما داده شده است تا نشان دهیم ادبیات توانایی بیشتری دارد.»
پیشبینی بحرانهای غیرقابل پیشبینی به رویای بزرگ غرب در قرن ۲۱ تبدیل شده است. اما این با رخدادن دو نسلکشی در بوسنی و رواندا، در آغاز هزاره به چالش کشیده شد؛ نسلکشیهایی که بعدها به طور گستردهای گمان میرفت اگر جامعهی بینالمللی با نمایش قاطعانهتری با زور پاسخ میداد، میشد از آنها جلوگیری کرد. و پس از آن، این رویا با جنگ در افغانستان و یک مداخله نابخردانه در عراق بر باد رفت؛ مداخلهای که به شدت مستظهر به توصیههای کارشناسانی بود که تقسیم سیاسی و درگیریهای فرقهای را در زمین مطالعه کرده بودند.
حمله تروریستی به برجهای دوقلوی نیویورک که باعث هجوم به افغانستان شد مثالی از آن چیزی است که نسیم نیکلاس طالب در کتاب خود «قوی سیاه» در سال ۲۰۰۷ شرح داده است. حوادث قوی سیاه نادر است، تأثیر فوقالعادهای دارد و قابل پیشبینی است – البته فقط در پسنگری. طالب معتقد است در جهانی که هرچه بیشتر درهمپیوسته میشود، چنین رویدادهایی به طور تصاعدی افزایش خواهد یافت.
این کتاب به یک کتاب پرفروش تبدیل میشود، به این دلیل که بحرانهای غیرقابل پیشبینی ادامه مییابد: ورشکستگی بانک لیمن برادرز (بزرگترین ورشکستگی تاریخ آمریکا) در سال ۲۰۰۸، بحران بدهی اروپا در سال ۲۰۰۹، بحران پناهندگان در سال ۲۰۱۵، برگزیت و ترامپ در سال ۲۰۱۶، یک بیماری همهگیر جهانی در سال ۲۰۲۰٫ حتی زمانی که کوید۱۹ هر چه بیشتر به پیش میآید، به نظر میرسد که به دنبال آن بحران دیگری اجتنابناپذیر باشد. تنها کاری که دولتها می توانند انجام دهند این است که سعی کنند پیشبینی کنند که از کدام سمت میآید و از قبل منابع را در آن جهت متمرکز کنند. «توانایی درک یک واقعه فقط پس از وقوع آن» عذر و بهانهای بود برای دوران بوش و بلر. نسل بعدی رهبران جهانی میخواهند به موهبت آیندهنگری برسند.
تا حدی، این چیز جدیدی نیست: هشدار در مورد بحرانهای قریبالوقوع کاری است که آژانسهای اطلاعاتی خارجی قصد انجام آن را دارند. آنچه جدید است این است که اطلاعاتی که روزگاری فقط برای جاسوسان قابل دسترسی بود اکنون به صورت برخط در دسترس است و به طور آشکار توسط سایر بازوهای کشور قابل برداشت است. دادههای بزرگ جایی است که اکثر دولتهای امروز امیدوارند برگهای چای را بیابند(اشاره به فال فنجان چای) تا بتوانند آینده را بخوانند. آمریكا و كشورهای اسكاندیناوی از طریق یادگیری ماشینی زمینه پیشبینی تعارض را در اختیار دارند. در انگلیس، موسسه آلن تورینگ در تلاش است تا ازهوش مصنوعی استفاده کند تا از طریق پروژهی تجزیه و تحلیل شهری جهانی برای دفاع مقاوم (پروژهی گارد) به سیاستگذاران خود هشدار قبلی بدهد.
آلمان که تنها در حد متوسطی به جنگ افغانستان مشارکت کرده و از عراق دور مانده است، ۴۳ میلیون پوند سرمایهگذاری کرده است تا بفهمد آیا میتواند از ابزارهای داده برای پیشبینی درگیریهای بینالمللی استفاده کند یا خیر. این مبلغ به ۲٫۶ میلیارد پوند برای گسترش رویکرد تا سال ۲۰۲۵ خواهد رسید. محور تلاش برای این بینش جغراسیاسی، یک بستر مدیریت کلانداده است که در دانشگاه مونیخ نیروهای مسلح فدرال آلمان ایجاد شده است و پیشنمایش نامیده میشود – اختصاری از کلمات پیشبینی، تجسم، هشدار زودهنگام. پیشنمایش تحت نظارت کارلو ماسالا، استاد سیاست بینالملل قرار دارد و اطلاعاتی را در اختیار شما قرار میدهد که میتوانند اشاره کنند که کجای این کره خاکی در معرض بحران است: آر اس اس از تارگاههای خبری و بانکهای اطلاعاتی که درگیریهای نظامی، اعتراضات داخلی یا بمبگذاریهای خودرویی را ردیابی میکنند. البته سرنخهای ساختاری گستردهتری به این ترکیب وارد میشود: سرانه تولید ناخالص داخلی، ساختارهای آموزشی منطقهای، و دادههای تغییر اقلیم.
تمام این اطلاعات خام به واتسون، بستر هوش مصنوعی آیبیام منتقل میشود که به تبدیل آن به نقشههای برجسته نقاط احتمالی مشکل کمک میکند: سبز نشاندهنده ثبات است، نارنجی بیثباتی را برجسته میکند، و سرخ هشدار میدهد که درگیری در آستانه تشدید است. یک مقام آلمانی میگوید که سیستم پیشبینی هوش مصنوعی پیش از این، به دولت آنگلا مرکل، از چند ماه پیش در مورد شورش شورشیان در شمال موزامبیک در استان کابو دلگادو در موزامبیک هشدار داده بود؛ جایی که نیروهای امنیتی در حال مبارزه با شبهنظامیانی هستند که برای ایجاد یک حکومت اسلامی میجنگند. اما سیستم هشدار سریع هنوز در حال توسعه است: هدف این است که در نهایت بتوانیم درگیریها را از ۱۲ تا ۱۸ ماه قبل پیشبینی کنیم.
آلمان در مورد برونسپاری ارزیابی راهبردی الگوریتمها، بیشتر از سایر کشورها محتاط است. ماسالا، یک آلمانی-ایتالیایی سرزنده و خوشبرخورد است که از این که با جدیگرفتن اخلاقیات کشورش در مورد امور نظامی در شبکههای اجتماعی شوخی کند لذت میبرد. (نمایهی توییتر او تصویری از تیریون لنیستر، استراتژیست نظامی همیشهمست بازی تاج و تخت است.) او میگوید: «برخی از تحلیلگران در ایالات متحده معتقدند که هوش مصنوعی میتواند سرانجام جایگزین پیشآگاهیهای انسانی شود. ما چنین اعتقادی نداریم. الگوریتم ممکن است ۸۴ درصد کارها را انجام دهد، اما ما آن را به عنوان یک سامانه پشتیبانی از تحلیلگران انسانی میدانیم، نه یک جایگزین.»
واتسون، ابررایانهی حلکننده سوال که در قلب تلاش پیشنمایش برای پیشبینی قرار دارد، برای پردازش ۵۰۰ گیگابایت، معادل یک میلیون کتاب، یک ثانیه زمان لازم دارد. اما واتسون در خواندن بین سطرها عالی نیست. به نظر میرسد که یک استاد ادبیات برای تکمیل مجموعهی مهارتهای خطی رایانه کاملاً مناسب است.
چالشی که برای ورتهایمر پیش آمده بود، حتی با وجود تیم سه نفره او، طاقتفرسا به نظر میرسید. فلوریان روگه، دستیار تحقیق به یاد میآورد: «در ابتدای پروژه، ما فکر میکردیم که بیشتر وقت خود را صرف نشستن در کتابخانهها و مطالعه کتاب میکنیم. اما ما خیلی سریع فهمیدیم که کتابهای خیلی زیادی وجود دارند که به زبانهایی نوشته شدهاند که ما صحبت نمیکردیم.»
تیم کاوش متن را در پیش گرفت: اسکن کتاب برای یافتن کلمات و عبارات عاطفی برای ایجاد یک نقشهی خوشهای از احساسات مرتبط با مسائل خاص، مناطق جغرافیایی یا شخصیتهای سیاسی. آنها با بخش فناوری اطلاعات مشورت کردند. مشکل این بود که متنکاوی نیاز به دیجیتالی شدن کتابها دارد، همراه با عبارات جستوجوی گزینشی پژوهشگران که از قبل معلوم شده باشد. روگه میگوید: «این موضوع بیش از کنایه، کژتابی، استعاره، و همه جنبههای ادبی مورد علاقه ما بود. ما میخواستیم کتابها به ما چیزی بگویند که قبلا نمیدانستیم.»
گروه تصمیم گرفت به جای آن، بر آن چه که «زیرساختهای ادبی» میخواند تمرکز کند: چه اتفاقی در اطراف متن میافتد؟ و آن چهگونه دریافت میشود؟ روگه میگوید: «ما به آن چیزهایی علاقهمند شدیم که روی اعصاب است. آیا کتابی با جوایز و پاداشهای دولتی مواجه شده بود؟ یا ممنوع شده بود و نویسنده مجبور به ترک کشور شده؟» به عنوان مثال، کویت پس از سال ۲۰۱۰ شاهد افزایش رمانهایی در مورد وضعیت اقلیت بدون تابعیت بود. بلافاصله پس از انتشار، بسیاری از آنها سانسور یا ممنوع شدند، و پیش از آن سرکوب معترضانِ «بدون» در سال ۲۰۱۹ بود.
خواندن ترجمه کتاب راهی ناکارآمد برای انتخاب چنین روندهایی است. روگه میگوید که تا پایان این پروژه، مطالعه سرسری او به بیش از سی رمان نرسیده است. در عوض، تیم ورتهایمر با نویسندگان و منتقدان ادبی در مناطق مورد علاقهی خود تماس گرفتند. پاسخ به طرز شگفتانگیزی هیجانانگیز بود. وول سویینکا، داستاننویس، پیوندهایی را از مقالات مطبوعات نیجریه میفرستاد و ارتباط با سایر نویسندگان را برقرار میکرد. نویسندهی کوزوایی، بقی کوفاج در سفارت کشورش در برلین یک سخنرانی انجام داد. در نشستهای پاریس و مادرید رماننویسانی از الجزایر، مراکش، مصر، فلسطین و فرانسه شرکت کردند که اکثر آنها داوطلبانه هزینهی حضور خود را از جیب خود پرداخت کردند.
در سال ۲۰۱۸، هفتهها پس از سفر سرهنگهای ارتشی به توبینگن، ورتهایمر یافتههای اولیهی خود را در وزارت دفاع در برلین ارائه داد. وی توجه را به رسوایی ادبی پیرامون نمایشنامه «حفرهی کبوتر» اثر جووان رادولوویچ در سال ۱۹۸۳ در مورد قتلعام اوستاشه علیه همسایگان صربستان و اخراج نویسندگان غیرصربستانی از انجمن نویسندگان صربستان در سال ۱۹۸۶ جلب کرد. در سالهای بعد، او نشان داد فقدان داستانهایی در مورد دوستیهای آلبانیایی-صربی یا داستانهای عاشقانه در این بین و نیز افزایش رمانهای تاریخی تجدیدنظرطلب وجود داشته است. وی به نظامیان گفت كه ادبیات و موسسات ادبی، یك دهه قبل از شروع خونریزی جنگ كوزوو در سال ۱۹۹۸ «راه جنگ را هموار كرده بودند.»
کارلو ماسالا در مراسم ارائه بود. وی یادآوری میکند: «در آغاز فکر میکردم او دارد چرند میگوید. این مزخرفات است.» اما ماسالا، که بخشی از دوران آکادمیک خود را صرف مطالعهی درگیری در بوسنی کرده بود، به یاد آورد که چهگونه تنشهای سختگیرانه در منطقه برای ازدواجهای بینادیان پیش آمده است. «به نظر میرسد که در کوزوو میتوان علائم هشداردهنده اولیه مشابه را در صحنهی ادبیات تشخیص داد.»
یکی از مقامات وزارت دفاع که در این سخنرانی شرکت کرده، میگوید: «این یک پروژهی کوچک بود که نتایج شگفتانگیزی را برای نتایج مفید ایجاد کرد. در برابر برداشتهای اولیهمان، ما هیجانزده شدیم.» تیم ورتهایمر در تلاش برای تأمین بودجهی بیشتر دولت، در برابر نهاد فراونهافر برلین، بزرگترین سازمان اروپا برای خدمات تحقیق و توسعهی کاربردی قرار گرفت که از وی خواسته شده بود همان پروژه آزمایشی را با رویکرد دادهمحور اجرا کند. کاساندرا به سادگی عالی بود، این را یک مقام وزارت دفاع که خواست ناشناس بماند میگوید: «پیشبینی یک درگیری از یک سال یا یک سال و نیم قبل، چیزی است که سیستمهای ما قبلاً توانایی آن را داشتند. کاساندرا قول داد که از پنج تا هفت سال قبل اغتشاشات را ثبت کند. این چیز جدیدی بود.»
وزارت دفاع آلمان تصمیم گرفت بودجهی پروژهی کاساندرا را دو سال تمدید کند. وزارت میخواست که تیم ورتهایمر روشی را برای تبدیل بینش ادبی به واقعیتهای محکم ایجاد کند که بتواند توسط استراتژیستهای نظامی یا عملیاتی مورد استفاده قرار گیرد: «نقشههای عاطفی مناطق بحرانی، به ویژه در آفریقا و خاورمیانه که افزایش خشونتِ زبانی به مرور زمان، در آنها ارزیابی شده بود.»
آنها کتابها را داشتند. اما چهگونه آنها میتوانند یافتههای خود را در یک دستگاه تغذیه کنند؟ چالش برای پر کردن شکاف فکری بین علوم تجربی و علوم انسانی در طی ۱۲ ماه به عهدهی جولیان شلیخت بود که در سپتامبر ۲۰۱۹ به پروژهی کاساندرا آورده شد تا بررسی کند که چهگونه نقد ادبی به نقاط داده تبدیل میشود. یک دانشجوی ۳۰ سالهی سیاست، جامعهشناسی و اسلامشناسی که در حال تحقیق در مورد استراتژیهای نوآوری طالبان برای کارشناسی ارشد خود بود. وی تنها عضو این تیم بود که سابقهی مطالعات ادبی ندارد.
شلیخت میگوید: «من احتمالا هنگام عضویت جزو افراد بدبین بودم. با سابقهی فعالیت در سیاست در ورود به این پروژه، فکر کردم رویکرد آنها کاملاً گستاخانه است. اما لحظهای بعد از اولین نشست بود که فکر کردم: واقعا این چهگونه میتواند کار کند؟»
پژوهشگران ورتهایمر به طور فزایندهای به الجزایر علاقهمند شده بودند، کشوری که در بهار عربی بیشتر ساکت مانده بود. فقط ۵۱٫۷٪ از رأیدهندگان در این کشور در شمال آفریقا در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۴ شرکت کردند که نشان دهنده بیتفاوتی یا خستگی سیاسی است که ناشی از خاطرات خشونتآمیز جنگ داخلی است که منطقه را در دهه ۱۹۹۰ لرزاند: الجزایر به طور کلی به عنوان یک «کشور پایدار» طبقهبندی شد.
گرچه روند انتشار کتاب الجزایر حاکی از این است که چیزی در زیر سطح تغییر خواهد کرد. رمان عامر مزداد در سال ۲۰۱۴ با عنوان یک روز بهاری گروهی از مردم را دنبال میکند که به تظاهراتی میپیوندند که با خشونت پراکنده شده است. رمان خاطرات سعید سادی در سال ۱۹۹۱ با نام الجزایر، دوباره شکست بخورید در سال ۲۰۱۵ در منطقهی قبایلی شمال الجزایر تجدید چاپ شده است و بار دیگر بهار بربر دههی ۱۹۸۰ را مرور کرد. و رمان ۲۰۸۴: پایان جهان از بوعلام صنصال در سال ۲۰۱۵ یک تباهشهر اورولی ست که در آن یک دیکتاتور اسلامگرا از دین برای کنترل زبان و ذهن مردم خود استفاده میکند. یکی از مقامات سابق بلندپایه دولتی که از ظهور اسلام سیاسی در الجزایر انتقاد کرده است، گفته است که کتابهای صنصال از سال ۲۰۰۶ در کشور خود ممنوع شده بود، اما هنوز هم به طور گسترده خوانده میشد – و این نمونهای برجسته از توانایی ادبیات در گرفتن نبض جامعه است.
اما تبدیل این سیگنالهای جوی به اطلاعاتی که بتواند برای تصمیم گیرندگان نظامی یا سیاسی مفید باشد، یک چالش بود. شلیخت یادآوری میکند: «ما فهمیدیم که بین نحوهی تصمیمگیری اندیشمند علوم انسانی و دانشمند علوم تجربی برای تهیه نقشه درگیری وجود دارد. یک مورخ فرهنگی میگوید: تخصص من به من میگوید این منطقه قرمز و آن منطقه زرد است. دانشمند تجربی، با این حال، میپرسد: وقتی ناحیه زرد به نارنجی تبدیل شود، چهگونه کار میکنیم؟»
پژوهشگران یک سامانه رتبهبندی ریسک با نه شاخص برای هر کتاب ایجاد کردند: دامنه موضوعی، سانسور متن، سانسور نویسنده، بازخورد رسانهای، رسواییهای اطراف متن، رسواییهای پیرامون نویسنده، جوایز ادبی برای نویسنده، جوایز ادبی برای کتاب متن، و راهبرد روایت. در هر گروه، به کتاب نمرهای بین ۱- تا ۳+ اختصاص داده شد: هرچه امتیاز بالاتر باشد، متن «خطرناک»تر است.
در بعضی موارد، نمرات منفی لازم بود. به کتابی که از چند منظر گفته شد، مانند دو اردوگاه مخالف دشمن، در گروه راهبرد روایت صفر یا ۱- امتیاز اختصاص داده شد. به عنوان مثال رمان «پاککنندهی لاشه» از زولتان دانی در سال ۲۰۱۵، فقط ۱۲ امتیاز کسب کرد، دلیل اصلی آن این است که جنگهای یوگسلاوی را بدون استفاده از تصاویر سیاه و سفید قهرمانان یا اشرار بازتاب میدهد. شلیخت میگوید: «ما فهمیدیم كه ادبیات همچنین میتواند به حل یا كاهش تعارضات كمك كند. هر کتابی عقاید را تقسیم نمیکند.»
داستانهای تباهشهری الجزایر نمرهی بسیار بالاتری گرفتند. رمان بدننویسی از مصطفی بنفضیل، در سال ۲۰۱۸یک رمان تکهتکهی متشکل از دفتر خاطرات و خط و خطهای یک اخترفیزیکدان خیالی کشته شده در یک تصادف رانندگی مرموز در روز انتخابات ریاست جمهوری است، و از تمایل به ایجاد نظم از خاطرات آشفتهی الجزایر و جنگ داخلی در دههی ۹۰ صحبت کرده و نیز ابراز اشتیاق برای تغییر مردمسالارانه. پژوهشگران پروژه کاساندرا نمره ۲۰ را به آن دادند.
اگر این کتاب تأثیر بیشتری داشت، نمره بالاتری میگرفت: شکاف از محمد شریف لاچیچی، یک داستان دلهرهآور در ۲۰۱۸ که خشونت در زندانهای الجزایر را به تصویر میکشد، یک دستگاه حقوقی فاسد و یک جنبش اعتراضی در حال رشد. ۲۲ امتیاز کسب کرد زیرا نشاندهنده یک مورد نویسنده مشهور و بررسی شدهای که وضعیت موجود را زیر سوال میبرد.
بالاترین امتیاز در بانک اطلاعات متشکل از ۳۰۰ کتاب پروژه، متعلق به ۲۰۸۴ صنصال بود: تیم ورتهایمر ۲۵ امتیاز به آن اختصاص داد.
سیستم امتیازدهی پروژه کاساندرا دارای چندین نقص بود. شاخصهای آن قابل انعطاف بود: آیا بررسیهای نقادانه یا آثار بحثبرانگیز باید فقط در صورت انتشار در کشور مبدا در امتیاز نقش داشته باشند؟ آیا واقعاً یک کتاب با ۲۴ امتیاز دو برابر یک کتاب با ۱۲ امتیاز خطرناکتر بود؟ تبدیل نمرات به نقشههای گرمایی احساسی با سردردهای دیگری همراه بود: یک رمان تباهشهری الجزایری که بر دو جهان موازی تنظیم شده واقعا در مورد تفاوتهای وفاداری سیاسی الجزایریهای الجزیرهای و اورانی چه میگوید؟ روگه میگوید: «بازگرداندن ادبیات به اعداد دشوار است. شما دائما در نهایت باید مسامحه کنید. شما باید تعداد زیادی از کتابها را امتیازدهی کنید تا ناهماهنگیها را یکسان کنید.»
اما غرایز لرزهنگار ادبی قابل اعتماد بود. در فوریه ۲۰۱۹، دو سال پس از اینکه تیم ورتهایمر الجزایر را به عنوان یک منطقهی مورد علاقه شناسایی کرد، اعتراضات مدنی در الجزایر و چندین شهر دیگر آغاز شد که در نهایت با استعفای رییس جمهور عبدالعزیز بوتفليقه به پایان رسید. هنگامی که ورتهایمر یافتههای تیم خود را در تابستان سال ۲۰۲۰ تحویل داد، آنها الزامات رسمی وزارت دفاع را برای ارتقا روش خود به سطح بعدی برآورده کردند. پروژه کاساندرا پیوند ملموسی بین ادبیات و وقایع تاریخی تجربی برقرار کرده بود. افزون بر این لغو سفرها و سمینارها به دلیل همهگیری، به این معنی بود که برای این مطالعه تقریباً ۳۴۰۰۰ پوند بودجه تأمین شده بود.
قرار بود جلسهای با فرماندهی عملیات برگزار شود. هولز به یاد میآورد: «همهی ما امیدهایمان را داشتیم. ما نمیتوانستیم منتظر بمانیم تا یافتههای خود را در این زمینه اعمال کنیم.»
سپس ورتهایمر یک تماس تلفنی دریافت كرد. پروژه کاساندرا در زمستان ۲۰۲۰ متوقف شد.
عدهای همهگیری را مقصر دانستند که فشارهای پیشبینینشدهای را به بودجههای دولت وارد آورده بود. عدهای دیگر هم انگشت خود را به چرخهی پنج سالهی تغییر نیروها برای پستهای دولتی گرفتند، که این بدان معنا بود که یکی از افسران حامی به مسکو اعزام شده بودند و جانشین او اطلاعات کمی در مورد وعدهی اصلی کاساندرا داشت. از طریق کانالهای رسمی سخنگوی وزارت دفاع در این باره گفت: «با نگاه گذشتهنگر میخواهیم تأکید کنیم که چهقدر از این روش ابتکاری قدردانی میکنیم.» این تمام چیزی بود که سخنگو در این باره گفت.
هولز میگوید: «البته این یک ضربهی عظیم بود، بیشتر به خاطر آن که ما انتظار آن را نداشتیم.» در پشت صحنه، برخی از مقامات همچنان گیج ماندهاند. یکی میگوید که پیشبینی بحران از طریق ادبیات میتواند «یک داستان موفقیت خودشکوفا» باشد. این شبکه با شبکهای رایگان از داوطلبان مشتاق و خبره، نه تنها میتوانند به شناسایی درگیریها چندین سال قبل کمک کنند، بلکه میتوانند برای خنثی کردن آن، ضدروایتهای مناسبی را در اختیار دیپلماسی قرار دهند. شاید یک مقام دیگر تأمل کند، پروژهی کاساندرا برای درست بودن بیش از حد خوب است، و میتواند خطرآفرینتر بودن برنامههای دادهمحور را نشان دهد.
در اسطوره یونانی، به هشدارهای کاساندرا بیتوجه میمانند زیرا کاهن تروا پس از رد کردن درخواست ازدواجش، توسط خدای آپولون لعنت شده است. در اقتباس مدرن کریستا ولف، ژنرالهای تروا میدانند که او حقیقت را بیان میکند، اما بدون توجه او را نادیده میگیرند. ورتهایمر میگوید: «شاه پریام ترجیح میدهد نسبت به محاسبات سیاسی نادان بماند. من پیش از این اعتقاد داشتم كه سیاستمداران امروزی متفاوت هستند، زیرا قدیمیها خیلی ساده آگاه نبودند. اما معلوم میشود که آنها بسیار شبیه همتایان باستانی خود هستند: آنها ترجیح میدهند از این موضوع اطلاع نداشته باشند.»
ورتهایمر در یکی از آخرین گزارشهای خود به وزارت دفاع، در اواخر سال ۲۰۱۹، توجهات را به یک اتفاق جالب در قفقاز جلب کرده بود. وزارت فرهنگ آذربایجان اخیرا کتابهایی را در اختیار گرجستان قرار داده است که پیامهای آشکار ضد ارمنی مانند آثار خلیل رضا اولوتورک شاعر را حمل میکند. وی هشدار داد نشانههایی وجود داشت که آذربایجان در تلاش برای تبلیغات درگیریهای ارضی با همسایه جمهوری سابق شوروی خود است.
یک سال بعد جنگ آغاز شد: ۶۰۰۰ سرباز و غیرنظامی در نبرد شش هفتهای بر سر قرهباغ، محوطهای از آذربایجان که در آن اقوام ارمنی زندگی میکنند، کشته شدند. رجب طیب اردوغان رییس جمهور ترکیه برای تقویت چهره قدرتمند خود با استفاده از جنگ، شکست ارمنستان در ماه دسامبر را «یک پیروزی باشکوه» توصیف کرد. روسیه که به طور سنتی با ارمنستان متحد بود، با موفقیت از جنگ استفاده کرد تا نفوذ خود را در منطقه تثبیت کند. در همین حال، آلمان و اتحادیه اروپا نگاه کردند و سکوت کردند: توانایی پیشبینی آینده یک چیز است، دانستن این که با این اطلاعات چه کاری انجام دهید چیز دیگری است.
ورتهایمر برای پایان یافتن پروژه کاساندرا ناراحت نیست، او میگوید: «من یک فرد تلخ نیستم، فقط مالیخولیایی هستم.» به هر حال ممکن است پروژه همچنان آینده داشته باشد. وزارت کشور آلمان گروه وی را مامور بررسی زخمهای پنهان روند اتحاد مجدد این کشور کرده است. گفتوگوهایی با نمایندهی اتحادیهی اروپا در امور خارجه و سیاست امنیتی، جوزپ بورل، در مورد لنگر انداختن کاساندرا در بروکسل انجام شده است. ورتهایمر میگوید علاقهمند است از روش خود برای تجزیه و تحلیل تنشهای جغراسیاسی در اوکراین، لیتوانی و بلاروس استفاده کند.
بالای میز تحریر او در توبینگن نقشهای از جهان آویزان است که ویزاهای سفر به فضاهای سفید کنار قارهها وصل شدهاند. او میگوید: «ادبیات در مرکز زندگی من است، اما فقط به این دلیل که من معتقدم میتواند یک سکوی پرشی به دنیای واقعی باشد.»
منبع: گاردین