محمدرضا یوسفی با انتقاد از نامگذاری روز ملی ادبیات کودک و نوجوان، درباره سیطره ادبیات دولتی در این حوزه میگوید.
به گزارش ایسنا، چند سالی است روز هجدهم تیرماه همزمان با روز درگذشت مهدی آذریزدی- نویسنده ادبیات کودک و نوجوان – در تقویم رسمی کشور به نام روز ادبیات کودکان و نوجوانان نامگذاری شده است.
هرچند این نامگذاری با انتقادهایی از سوی نویسندگان این حوزه همراه بود. البته مخاطب این نامگذاریها عموم مردم هستند تا به این موضوع توجه نشان دهند.
در سالهای اخیر در داوری جوایز معمولا از کیفیت محتوایی پایین اما تصاویر خوشرنگ و لعاب کتابها، بازاری شدن بخشی از ادبیات، رفتن به سمت ادبیات ترجمه و موضوعاتی از این دست سخن میگویند. مثلا در بیانیه یکی از جوایز در داوری بخش ادبیات کودک و نوجوان آمده است: «در بخش داستان کودک و نوجوان، نظر کارشناسان بر رشد نسبی در محتوای آثار بود ولی مشکل عمده اغلب آثار این رده سنی را میتوان به نگارگری و تصویرسازیهای روی جلد و یا متن کتابها نسبت داد.
در بخش شعر کودک و نوجوان سال به سال از توجه ناشران به شعر نوجوان کاسته شده و رویکرد افراطی به نشر کتابهای کارتونی فاقد محتوای ارزشمند برای خردسالان بیشتر میشود.»
محمدرضا یوسفی، نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در گفتوگو با ایسنا درباره نامگذاری روز ملی ادبیات کودک و نوجوان که با نام مهدی آذریزدی گره خورده است، بیان میکند: من با همه احترامی که برای مرحوم آذریزدی قائلم، او را نویسندهای خلاق نمیدانم، ایشان نویسنده بازنویس بود و من داستان خلاقهای از او ندیدهام. بازنویسی هم نیاز به خلاقیت ندارد، شاید بگویید شرایط آذریزدی فرق دارد اما اگر به شرایط او هم برگردیم ما نویسنده خلاقتری هم داریم مانند فضلالله مهتدی صبحی. در ایران ادبیات ما یک ادبیات دولتی است و دولت انتخاب میکند. من به عنوان نویسنده از این نامگذاری زیاد خوشحال نیستم؛ البته خوشحالم که روزی برای ادبیات کودک داریم اما زمانی که آذریزدی را نمادش میکنند به عنوان نویسنده احساس حقارت میکنم و میگویم آیا ما نویسنده قدرتمندتری نداشتیم؟ داشتیم.
او خاطرنشان میکند: ناشر درد جانکاهی است که امروز بر ادبیات کودک و نوجوان عارض شده است. همهچیز دولتی شد البته بذرش پیش از انقلاب کاشته شده بود؛ نفت آمد هم ما را پولدار کرد و خدماتی به ما داد و هم بدبختیهای بسیاری برای ما آورد از آنجمله اینکه همه چیز به حیطه مدیریت دولتی رفت. خوشبختانه ادبیات دولتی نتوانست ادبیات بزرگسال را تحت تصرف خود بگیرد اما ناشر کودک که تعیینکننده است، دولتی است، خریدار تعیینکننده هم دولتی است. هر ناشر خصوصی هم چشمش به این است که کانون پرورش فکری یا آموزش و پرورش یا وزارت ارشاد چقدر از او کتاب میخرد. ناشر امروز ما و حتی نویسندگان ما، مخاطب خود یعنی کودکان را فراموش کردهاند که من علتش را سلطه دولت بر ادبیات میدانم، دولتی که یک بازنویس را نماد ادبیات کودک میکند. ادبیات باید خلاقیت داشته باشد، آیا شما کسی را که در نقاشی کپیکاری کرده، نماینده نقاشی ایران میکنید؟ یا شاعری را که از دیگران الهام گرفته، شاعر برگزیده میکنید؟ نمیکنید. بلکه فردوسی یا حافظ را نماد شعر میکنید زیرا در واژه و سوژه و پرداخت هنری انقلاب کردند. اما اتفاقی است که افتاده و اگر این حرفها را میزنم این است که بدانید من با این انتخابها موافق نیستم، از اول هم موافق نبودهام.
یوسفی معتقد است سلطه ادبیات دولتی مخاطب را از نویسندگان گرفته و ادامه میدهد: من با ۳۰ ناشر کار میکنم، کمتر ناشری به جبر و بیشتر به اختیار چشمشان به بخش دولتی است. عوارض این نگاه این است که شما میگویید چرا امروز ادبیات کودک و نوجوان اینطور است؟ چرا ترجمه مسلط شده؟ سوالات منطقی و درستی است. زمانی که ادبیات دولتی را رایج کنید نویسنده و ناشر هم دولتی میشود. نویسندگان جوانی هستند که به خاطر عشقی که دارند، داستان مینویسند اما به محض اینکه جلو میآیند، با موقعیتی روبهرو میشوند که یا باید کارهای سفارشی بنویسند یا ننویسند. ما تعداد محدودی نویسنده داریم که به صورت مستقل، برای ادبیات کودک و مخاطب نوشته و مینویسند. آقایان مدیر این شرایط را به وجود آوردید و جامعه هم خواسته و ناخواسته به این مسئله تن داده است، حداقل این بیماری را درمان کنید. مردم که به موقعیت ادبیات کودک آگاه نیستند، مدیریت و اندیشه شما این شرایط را به وجود آورده و بخش خصوصی را به انزوا کشانده است. این مواخذه من است. جامعه ما جامعهای است که بحرانها را پشت سر میگذارد و ما آرامآرام مخاطب خود را پیدا میکنیم.
یوسفی با اشاره به تیراژ ۲۰ هزارتایی کتاب خود در سال ۵۷ و مقایسه آن با تیراژ الان کتابهایی که به پشتوانه تجربه ۴۰ ساله خود نوشته است، میگوید: با ۴۰ سال تجربه مجموعهای به اسم داستانهای شاهنامه برای کودکان بازآفرینی کردم، نه بازنویسی مثل کار مهدی آذریزی. این کتاب بعد از ترجمه در روسیه به عنوان کتاب سال روسیه شناخته میشود اما تیراژش در کشورمان هزارتاست. حال این کتاب در حجم انبوه کتابهای بازاری و کتاب ترجمه چطور مقابله کند؟ موقعیت سیاوشوار و معصومانهای است برای ادبیات کودک ما. ما این شرایط را داریم. ناامید هم نیستم. معتقدم جامعه دارد به موقعیت خود برمیگردد و من امیدوارم روزی مجدد مخاطبمان را به دست بیاوریم.
او همچنین درباره کاهش کیفی آثار و توجه به تصویر اظهار میکند: ادبیات کودک و خردسال نه تنها در ایران بلکه در جهان پیوند تنگاتنگی با تصویر پیدا کرده است. این مسئله رهاورد دوران مدرنیسم است. اما من بر این باورم اگر بخواهیم به ساختار واقعی قصه برای کودک و خردسال بنگیریم، شیوههای کهن که فقط قصه بود، کاربردهای غنیتری دارد. دلیلم این است زمانی که شما از کودکی قصه را بخوانید و تصویری وجود نداشته باشد، ذهن خلاقتری خواهید داشت؛ تصویر یعنی یک نما از لحظهای از داستان. مثلا بز زنگولهپا را میخواهید در ۱۲ فریم تصویرگری کنید، منظورم تصویرگری خوب و هنری است نه بازاری، خود به خود این داستان در ۱۲ فریم قصه را خلاصه میکند. اما در قصهگویی کهن، قصهگو زمانی که قصه را تعریف میکرده، کودک مجبور بوده قصه را در ذهنش تجسم، تصویرگری و تخیل کند که یک بستر پویا و پررمز و راز دارد.
او با اشاره به ترجیح مردم برای تماشای فیلم بر خواندن کتاب، میافزاید: علت این اتفاق ساده بودن صورت مسئله است، مثلا شما در طی دو ساعت «جنگ و صلح» را میبینید. من به دنبال نفی ارزش این هنر نیستم اما هنوز که هنوز است هیچ هنری نتوانسته جایگاه تأثیرگذاری قصه و قصهگویی را به شکل شفاهی و یا مکتوب بگیرد. هرچند هنر قصهگویی از حافظه جمعی مردم فراموش شده و کتاب کودک به وضعیت اسفناکی در کشور مبتلا شده است و با وضعیت کرونا کتاب کودک خوب خیلی کم و به ندرت چاپ میشود. البته کتابهای بازاری همچنان منتشر میشوند و شرایط خود را پیدا میکنند. ادبیات بازاری خود را با شرایط تطبیق میدهد. همیشه همینطور بوده است.