موسی بیدج گفت: ما با روزگار فستفود معاصر هستیم و به ناچار در تنگی حوصلهها داستانهایمان فستاستوری شدهاند!
موسی بیدج در گفتوگو با خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، درباره
مجموعه داستان خود با عنوان «نیچه و سوپری محل ما» که به تازگی منتشر شده
گفت: ببینید! در تبیین ویژگی این مجموعه به طور مختصر باید بگویم که با کمک
واقعیت و تخیل ۲۵ داستان خیلی کوتاه با موضوعات متنوع نوشتهام. در این
داستانها واقعیت و خیال، تاریخ و معاصر، اسطوره و افسانه، واقعگرایی،
فراواقعگرایی(سورئالیسم) و رئالیسم جادویی، با استمداد از رمز، اشاره،
کنایه و با زبانی طنزآمیز در هم آمیخته است. اما اگر بپرسید چرا داستانها
این قدر کوتاه و دویست، سیصد کلمه ایست باید بگویم که ما با روزگار
فستفود معاصر هستیم و به ناچار در تنگی حوصلهها داستانهایمان
فستاستوری شدهاند!
بیدج درباره قیاس فضای اثر فعلی با آثار پیشین خود گفت: مسلما این اثر هم
با آثار پیشین اتصال دارد. کتاب حاضر، دهمین کتاب تالیفی من است. پنج
مجموعه شعر، یک کتاب پژوهشی و چهار مجموعه داستان در کارنامهام دارم.
پیشتر در طول سالیان دو مجموعه داستان آسمان زعفرانی و عاشق ناشی را چاپ
کرده بودم. مجموعه فرودگاههای جهان را فعلا در کشو نگه داشتهام و این هم
چهارمین مجموعه است. اگر بخواهیم نوع قرابت میان داستانها را بدانیم باید
از یک خط فکری عریض حرف بزنیم که شاکله آن میتواند این عبارت داستایفسکی
باشد که «اگر خدا نباشد همه چیز مجاز است»، و البته این سخن طعنه به کسانی
است که به ترس یا طمع، خدا را دوست دارند، نه مانند حضرت امیر که خدا را
برای ذات خدا دوست داشته است. نخ نامرئی میان تمام نوشتههای من ارائه
گوشههایی از زندگی بشر و دغدغه بازیگران دنیای ما در قبال همنوعان و دیگر
موجودات است.
وی درباره نام «نیچه» در عنوان اثر و جریان فلسفه در این کتاب افزود: این
که داستانهای کتاب من فلسفی هستند یا نه باید عرض کنم بستگی دارد که فلسفه
را چطور تعریف کنیم. اگر منظور گنجاندن یا چسپاندن آرای فیلسوفان باشد،
خیر. با این حال هر کسی در زندگی فلسفه و خط مشی خودش را دارد. مسلما من
جهانبینی نیچه را خواندهام و طبیعی است که با او موافقت و مخالفت داشته
باشم. ولی عنوان کتاب من که نام یکی از داستانهاست از این عبارت مشهور
نیچه گرفته شده که خدا مرده است. من در این عبارت خدا را به معنای وجدان
بشر گرفتهام. در این داستان راوی وقتی با بد اخلاقیهای سوپری محل روبرو
میشود به جای این که بگوید وجدان مرده است یا وجدان نداری این عبارت نیچه
را بر زبان میراند. این عبارت در چند جای آثار نیچه تکرار شده و در کتاب
«چنین گفت زرتشت» که یک جورهایی به فلسفه ایرانیان مربوط میشود هم آمده
است. اما این که تمام ۲۵ داستان کوتاه این کتاب در حیطه فلسفه باشد نه. ولی
اغلب از کژتابیها حرف میزنند، خلاف قاعده و هنجارشکن به شمار میآیند؛
در کل تصاویری از دنیای پر اضطراب معاصر و فقر معنوی بشر ارائه میکنند، به
نوعی مرگ وجدان را تداعی میکنند و این خود فلسفهای است.
بیدج درباره جاری بودن طنز در طول این کتاب گفت: طنزی سیال در دل داستانها جریان دارد. البته حکایت طنز را نباید با فکاهه اشتباه گرفت. هدف فکاهه و شوخی خنداندن مخاطب است و میتواند در خدمت تلطیف فضا قرار بگیرد. اما طنز حکایت نوش و نیش دادن است. یعنی در فکاهه صرف خنداندن مد نظر است که خیلی هم مهم است بهخصوص در روزگار غمانگیز ما. اما طنز توجه دادن به مسائل مبتلا به بشر به زبانی نرم و خوشایند است. البته نمیخواهم میان این دو، دیوار چین بکشم و بگویم این دو مرزی نفوذ ناپذیر دارند نه، ممکن است در جاهایی نقش عوض کنند. مسلما طنز به خودی خود هدفی متعالی را دنبال میکند که نشان دادن کجیها و کاستیهاست که شاید به پالایش آن منجر شود. این هدف متعالی یعنی بازگویی قبح و جمال (زیبایی و زشتی) زندگی وظیفه تمام هنرهاست.
وی در خاتمه و در اشاره به ذائقه خود در طنز گفت: برای من کار چخوف در بالای لیست قرار دارد. ولی نویسندگان بی شماری در این راه قلم زدهاند و موفقیت کسب کردهاند. با این یادآوری که طنز هر نویسنده را باید با تعریف خود نویسنده دنبال کرد. برای مثال طنز عزیز نسین ترک را نمیتوان با ساموئل بکت ایرلندی یکی دانست. یا توفیق حکیم مصری و زکریا تامر سوری را با جمالزاده و ایرج پزشکزاد در کنار هم قرارداد. هر چند که اینها در خط کلی اشتراکات فراوان دارند اما طبیعت جامعه محل زیست نویسنده هم در نوع نوشته ها نقش اساسی دارد. در آثار ادبی خودمان هم کار خیلیها را میپسندم؛ از سعدی و عبید تا دهخدا، باستانی پاریزی، خسرو شاهانی، پرویز شاپور و دیگران.