نقدی بر یک عصیان
نویسنده: اعلم، هوشنگ؛
اردیبهشت ۱۳۹۷ – شماره ۱۲۸ (۲ صفحه_ از ۱۴ تا ۱۵)
به باور من امير احمدي آريان يک روشنفکر است، مردي که ميخواند، مينويسد، و نقد ميکند و مهمتر از همه اين جسارت و آگاه را دارد که خودش را و کارش را و زاويه ديدش را در دوره اي از دوره ه اي کاري و زندگياش به بوته نقد بياندازد و عملکرد خود را زير سؤال ببرد.
البته نويسندگان و پژوهندگان ادبي بسياري داريم که اهل نقد هم هستند و معمولا هم منتقد قدرتاند و عنوان روشنفکر دارند. گيرم که گاه با اندکي مسامحه و اغماض و وانه ادن برخي معياره اي روشنفکري و به قاعده وسع اين جايي روشنفکر ناميده شده اند. چون يکي از مهمترين ويژگيه اي يک روشنفکر، جدا از نقد قدرته ا و نقد ادبي و فرهنگي و اجتماعي، جسارت «نقد خود» است.
جسارتي که در ميان قدرترين روشنفکران ايراني هم کمتر ديده شده است که خودشان و نظريات و عملکردشان را به نقد بکشند و اين البته بيشتر به اين دليل است که ما ايرانيه ا خود را مصون از خطا و دريافت نادرست و اظه ار نظره اي نادرستتر ميدانيم و در يک کلام سر تا پا گل و بلبليم! و مبرا از هر لغزش يا اشتباه به همين دليل نيازي به نقد خود نداريم.
و در اين ميان هم روشنگر کسي است که تنه ا عيبه اي ديگران را ببيند و به اسم نقد مدام از اين عيبه ا بگويد. بدون بيان هچ راهحلي.
امير احدي آريان شايد به سبب روزنامه نگار بودنش، چنين نيست و اين جسارت را دارد که خود را و دريافته ايش را دست کم در يک دوره کاري به نقد بکشد، حتي نقدي بيتعارف و بيرحمانه و گواه اين ادعا کتاب «شعارنويسي بر ديوار کاغذي است» که بيش از سه سالي از چاپ اول آن گذشته و من چاپ دوم آن را که به فاصله تابستان تا زمستان ۹۳ منتشر شد ديده ام و راستش را بخواهد در نگاه نخست.
تمايلي هم به خواندنش نداشتم. هرچند که خريده بودمش و اين عدم تمايل شايد به احساسي برميگشت که در اولين و آخرين ديدارم با امير احمدي آريان در ميزگردي که در دفتر آزما برگزار شد به او و نظرياتش پيدا کردم. نويسنده و شاعري سخت دل بسته نظريات زبانشناختي، فوکو و دريدا و … که مورد پسندم نبود. اما شعارنويسي بر ديوار کاغذي، سيماي ديگري از او را در ذهنم ترسيم کرد. سيماي روشنفکري پژوهنده و برخوردار از جسارت نقد حتي نقد خودش.
امير احمدي آريان در کتاب شعارنويسي بر ديوار کاغذي بيش از هر چيز باوره اي گذشته خود را زير سؤال ميبرد.
او در بخشي از مقدمه اين کتاب روزنامه ها و صفحات ادبي آنها را در ده هاي هفتاد و هشتاد به نقدي منصفانه ميکشد و به جاي خالي نشريات ادبي پر و پيمان اشاره ميکند و خوب و بد آنها و به هر حال حضور و تلاششان را اگرچه نه به قاعده اي دلخواه در عرصه هنر و ادبيات ارج ميگذارد. تا آنجا که مينويسد: «من نگارنده اين سطور اگر يک کار قابل ذکر در دهه هزار و سيصد و هشتاد خورشيدي کرده باشم همکاري با اين صفحات بوده است.
بخش عمده اي از زندگي من در اين ده ه وقف روزنامهنگاري ادبي شد که انواع و اقسام فعاليته ا را شامل ميشود و از نقد داستان و شعر و نظريه ادبي بگير، تا ستوننويسي در باب حواشي ادبيات ايران و احيانا ادبيات جه ان. پرت کردن ايده اي و بيرون ريختن خشمي و ابراز شعفي در باب آنچه نوشته ايم و نوشته اند گفته ايم و گفته اند. اما نفس اين شغل، اين دغدغه، معمولا بي پرسش مانده و ره ا شده است پرسش روزنامهنويس ادبي کيست؟» مثل ديگر «کيست»ها و «چيست»ها در آن واحد بيمعناست و ضروري. محتاج تبيين است. به رغم آنکه تبيينش راه به جايي نخواهد برد.» و در بخشي ديگر از ادامه مقدمه «کتاب حاضر برآيند بيش از دويست يادداشت و مقاله و نقد کتاب است که در ده ه هشتاد در مطبوعات ايران منتشر شد. با توهم اشراف به اين ده ه که رسيدن به پايانش به آدم ميدهد.
هر آنچه نوشته بودم
بازخواندم. بخش اعظم را دور ريختم که انتشار مجددش جز اسباب شرمساري نبود. باقي را
باز نوشتم و به ديگر مطالب ربط دادم تا از مجموعشان متني درآيد به نسبت منسجم در حدي
که بشود نام کتاب بر آن نه اد. واضح است که انسجام مطلوب و ممهور براي يک کتاب به دست
نيامده و ماهت تکه تکه و ژورناليستي آنچه خواهد خواند اظهر منالشمس است. اما چاره اي
هم جز اين نبود. ژورناليسم ادبي، تکه پاره است و درگير با آنات و موقعيته اي خاص ودر
بازنگرياش هر قدرهم لبه ها را صاف و صوف کني و اداي کتاب نوشتن دربياوري اين فقدان
انسجام به چشم خواهد آمد.»
او پس از مقدمه اي که بخشه ايي از آن نقل شد به تغييرات سياسي و اجتماعي پيش آمده بعد از خرداد ۷۶ اشاره ميکند و اينکه «در فاصله ساله اي ۷۶ تا ۸۸ حضور جوانان در جامعه ايران با سيطره فرهنگي آنان همراه شد» که اين البته نميتواند حکم کلي باشد و درواقع نگاه است فقط از يک روزن و روزني که امير احمدي آريان را به سمت مقوله مورد نظرش هدايت ميکند و اينکه «در فاصله ساله اي ۷۶ تا ۸۸ اين تحول فرهنگي بر ادبيات ايران عميقا تأثير گذاشت و خيل فلاسفه نوظهور پاريسنشين که خوشبختانه يا بدبختانه اکثرشان دغدغه زبان و متن داشتند، نويسندگان و شاعران و منتقدان ما را سخت مجذوب کرد. دعواه اي زرگري عجيبي به راه افتاد، عده اي پيدا شدند که ميخواستند براساس نظريات دريدا شعر بسرايند و براساس آراي بارت قصه بنويسند، بي آنکه توضيح دهند بر چنين بنيادي اصولا چهگونه ميتوان شعر و قصه نوشت» و اين درست همان پرسشي بود که نسل غير جوان در آن ساله ا مطرح ميکرد و اينکه اين شعره ا و نوشته ه ا را نه شعر ميدانستند و نه داستان و به قول احمدي آريان «عده اي که سني ازشان گذشته بود براي جلوگيري از فاجعه سينه سپر کردند و گام به ميدان نه ادند و فرياد برآوردند که با نظريه نميشود شعر و قصه نوشت و خلاقيت استوار بر نظريه حاصلش مرگ ادبيات است» که درواقع امير احمدي آريان خود يکي از پرچمداران اين جوانان به ميدان آمده بود و در کتاب شعارنويسي اعتراف ميکند که ترجمه ه اي نخستين از نظريه ه اي افرادي چون فوکو و دريدا و … آني نبود که بايد و … «حال که ساله ا از آن ايام ميگذرد به عدد انگشتان يک دست از آثار اصلي او به فارسي درنيامده و آنه ا هم که درآمده به هر دليل به دغدغه ه اي ما گره نخورده تا بالاخره خلق بفهمند حرف حساب آن مرحوم چه بود و دعوا بر سر نظريات او بر کدام زخم ما قرار است مرهم بگذارد. فوکو ترجمه شد و به حمداله همه فهميدند کارش ربط چنداني به نظريه ادبي ندارد و چند کتابي که از رولان بارت خوانده ايم او را در اين بين استثناء ميکند هرچند که او هم پس از ترجمه شدن به شدت مهجور ماند (به يک معنا تب فروکش کرده بود) و بعد…» لب کلام همين که ما ايرانيان در نيمه دوم ده ه هفتاد به ناگاه با خيلي از نامه ا و انبوه از سر خطه اي نظري – فلسفي در باب ادبيات مواجه شديم که ميتوانست سرآغاز انقلابي عظيم در تاريخ تفکر ادبي ما باشد و منشأ تحولي بنيادين در نحوه قرائت متون. چه متون ديگران و چه ميراث نوشتاري خودمان اما اين جريان به جاي باليدن در جا زد و به همان سياه ه نام ه ا اکتفا کرد و هنوز در مطبوعاتمان مقالات و يادداشته ايي ميبينيم که در آنه ا بيدليل اثباتي از اسامي ده ان پرکن قطار شده اند بي آنکه کارکردي داشته باشند. کاري که ساله ا از تاريخ مصرفش ميگذرد» و اين همان نقد ضروري است که من به دليل آن امير احمدي آريان را تحسين ميکنم و او را يک روشنفکر ميدانم و خواندن «شعارنويسي بر ديوار کاغذي را به آنه ا که نخوانده اند توصيه ميکنم. اگرچه ميدانم مؤلف آن، امروز از آن کتاب هم بر گذشته و آن را به بوته نقد انداخته است. و اين مطلب شايد بهترين مدخل باشد براي ورود به بحثي که در آن نظر چند تن از اهل ادبيات و ترجمه را هم درباره اين دوران افراط و توهم نظريهگرايي و نظريهگردازي و ساله اي پس از آن بدانيم.