کریم امامی (متولد ۵ خرداد ۱۳۰۹، کلکته، هندوستان – درگذشته ۱۸ تیر ۱۳۸۴، تهران، ایران) مترجم، ویراستار، نویسنده و روزنامهنگار.
وی از انگلیسیدانان و مترجمین برجسته کشور به شمار میرفت. ترجمه «گتسبی بزرگ»، اثر اف. اسکات فیتزجرالد همواره نام کریم امامی را با ترجمه مشهور او به خاطر میآورد. همچنین دوستداران شرلوک هولمز در ایران او را به عنوان مترجم سنتی ماجراهای این کاراگاه مشهور در ایران میدانند، وی ۲۴ داستان از ماجراهای شرلوک هولمز (که خود او شخصاً نیز بدان علاقه داشت) را ترجمه کرد که از سوی انتشارات طرح نو در چهار مجلد به چاپ رسید.
کریم امامی علاوه بر جنبه حرفهای از نظر اخلاقی نیز زبانزد بود و فردی اخلاقگرا و عارفمسلک به شمار میرفت. اکثر قریب به اتفاق کسانی که او را میشناختند خوی خوش و اخلاقمداری وی را میستودند. شاید بتوان چکیده آن ها را در صحبتهای ابراهیم گلستان در مورد او یافت :«کریم خیلی آدم حسابی است. گوهرش پاک است.»
تألیفها:
از پست و بلند ترجمه (۱۳۷۲)،(جلد دوم:۱۳۸۵). مجموعه مقالهها
فرهنگ کیمیا(فارسی به انگلیسی) چاپ شده توسط انتشارات فرهنگ معاصر.
ترجمهها و ویراستها:
با خشم به یاد آر (۱۳۴۲) اثر جان آزبرن
گتسبی بزرگ (۱۳۴۴) اثر اف. اسکات فیتزجرالد
انسان و فضا (۱۳۴۹) اثر آرتور سی کلارک و سردبیران لایف
گراهام گرین (۱۳۵۳) اثر دیوید لاج
آپارتهید (۱۳۶۰) اثر آلکس لاگوما
ایرانیان در میان انگلیسیها: صحنههایی از تاریخ مناسبات ایران و بریتانیا (۶۵-۱۳۶۴) اثر دنیس رایت
ماجراهای شرلوک هولمز، کارآگاه خصوصی، اثر سر آرتور کانن دویل،۴
فن و هنر عکاسی اثر هادی شفاییه (۱۳۷۲)، (ویراستار: کریم امامی) و…
هارولد بلوم (Harold Bloom) يكي از برجستهترين، پربارترين و بحثانگيزترين منتقدان ادبي آمريكا، استاد صاحب كرسي در دو دانشگاه معتبر است: كرسيِ علوم انساني در دانشگاه يیل و كرسيِ زبان انگليسي در دانشگاه نيويورك. پدرش يك كارگر مهاجر يهودي شاغل در صنعت پوشاك بود؛ خودش در سال ۱۹۳۰ در محلهي برانكس (Bronx) در نيويورك به دنيا آمد؛ تحصيلات دانشگاهي را از كورنل آغاز كرد و سپس تا گرفتن درجهي دكتري در ييل ادامه داد و در سال ۱۹۵۱ فارغالتحصيل شد. جديدترين كتابش The Western Canon (ادبِ باختر) دفاعيهاي است پر شور از آثار ادبيِ بزرگ، و انتقادي گزنده از وضع تدريس ادبيات در آمريكاي معاصر اخيرا بلوم گفتوگويي داشت با نمايندهي مجلهي «نيوزويك» در شهر نيوهيون (New Haven)، (مقرّ دانشگاه يیل)
هارولد بلوم منتقد ادبي صاحبنام و برجسته آمريكايي در سال ۱۹۹۴ با مجله نيوزويك گفتوگويي داشت كه زنده ياد كريم امامي مترجم صاحبنام اين گفتوگو را به فارسي برگردانده كه اين ترجمه ظاهراً تا كنون در جايي چاپ نشده است و به لطف گلي امامي، در اختيار آزما قرار گرفت.
نيوزويك: آيا ادبيات، حتي بهترين و والاترين آن، فايدهي علمي هم دارد؟
بلوم: روزي كه حضرت اسكار وايلد فرمود هنر چيز بيهودهاي است تصور ميكنم مقصودش عيناً اين نبود، بلكه به زبان استعاره سخن ميگفت.
و اما من، از بساطي كه در حال حاضر گروه مشخصي كه اسمشان را «مكتب انزجار» گذاشتهام در تمام دانشگاههاي مغرب زمين به راه انداختهاند تا هنر و مخصوصاً ادبيات را در خدمتِ تحولات اجتماعي به كار بگيرند بسيار ناخوشنودم.
فايدهي ادبيات اين نيست كه به ما بياموزد چه گونه با ديگران صحبت كنيم، بل كه اين است كه به ما نشان بدهد چه گونه با نفس خويش مكالمه داشته باشيم.
وظيفهي منتقد ادبيات اين است كه انسان را هم از اندوه و هم از شكوه بسيار گه گاهي و نسبتاً مخاطرهآميزِ اين معنا، همين محكوم بودنمان به مكالمه با نفس خويش، آگاه بسازد.
استفاده درست از شكسپير و دانته و تالستوي و سروانتس و ديگر نويسندگان قدر اول اين است كه به ما ياد بدهد چه گونه آن مكالمه نفساني را هم توسعه بدهيم و هم متعادل بسازيم. و اما اين تصور كه در ادبيات در جستجوي فوايد اجتماعي برآييم به نظر ميرسد كه بيش از پيش تصوري واهي باشد.
نيوزويك: اعضاي اين «مكتب انزجار» از چه چيزي منزجراند؟
بلوم: از ادبيات، از كار شاق. و از رشتهاي كه آن را انتخاب كرده و در آن شاگردي كردهاند به نحوي از انحاء احساس انزجار ميكنند، چون كشف كردهاند كه درجهي انزجارشان بيشتر از مقدار علاقهشان به آن رشته است.
اگر اين آدمها حقيقتاً بر اين باورند كه وظيفه دارند كه فكري به حال فلاكت وحشتناك مردمي بكنند – فلاكتشان قبول – كه در قلب شهرهاي آمريكا، در محلههاي فقير وسط شهر، يا در دشتهاي برهوت و فرسودهي ايالتهاي كشاورزنشينِ رو به انحطاط توي تله افتادهاند بيهوده دارند وقتشان را صرف تدريس ادبيات ميكنند.
بايد بروند و در زمينههاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي دست به مبارزه بزنند و عمرشان را وقف خدمت به مردم فقيركنند. ولي حقيقت قضيه اين است كه آن ها دلشان براي مردم فقير نميسوزد. من در دانشگاه يبل يكي از چند استاد انگشتشماري هستم كه از طبقهِ كارگر برخاستهاند.
و فكر ميكنم وقتي من در اين امور با آدم متظاهر و مزوري رو به رو شوم ميتوانم بوي تزوير را از فاصله چند قدمي تشخيص بدهم.
نيوزويك: اين آدمهاي مزور چه كساني هستند؟
بلوم: شبه ماركسيستها، شبه فمينيستها، پيروان آبكيِ فوكو و ساير نظريهپردازان فرانسوي كه بدون هيچه گونه پرده پوشي در دانشگاههاي ما مشغول ترويج افكار خود هستند و سعي دارند تنها كساني كه درست مثل خودشان فكر ميكنند به مشاغل آموزشي گمارده شوند و ارتقاء درجه بگيرند.
با اين وضع هيچ آيندهاي براي تدريس ادبيات در ايالات متحده وجود ندارد.
اين رشته دارد به شكل فزايندهاي به چنگ استاداني ميافتد كه مزخرفاتي به نام «نقد فرهنگ» را درس ميدهند.
در دانشگاه نيويورك من در محاصرهي استادان «هيچ هاپ» هستم. و در دانشگاه يبل در محاصرهي استاداني كه علاقهشان به كاوش در تلّ زبالهاي كه اين روزها «فرهنگ عاميانه» خوانده ميشود بيشتر از عشقشان به پروست و شكسپير و تالستوي است.
با همهي اين حرفها، توجه دارم كه من جنگجوي عقبداري هستم در كار دفاع از يك سپاه شكست خورده، و نيز اين كه جنگ تمام شده است و ما بازنده شدهايم.
نيوزويك: مخالفانتان شما را متهم ميكنند كه تقريبا منحصراً به آثار «نويسندگان اروپايي مذكر و متوقا» ميپردازيد؟
بلوم: والتر بنيامين، كه آدمي ماركسيست و فرقه باز بود، با لحن نسبتاً غمانگيزي اعلام داشت كه همهي آثار تمدن در عين حال يادمانهاي توحش نيز هستند.
تصور ميكنم كه اگر بنيامين
زنده ميشد و ميديد كه دارد در جايي در مغرب زمين و
مخصوصاً در آمريكا زندگي ميكند هشدار ميداد كه همهي يادمانهاي توحش لزوماً يادمانهاي تمدن نيستند. ولي دير يا زود
جوانان ما در برابر اين نوع آزمونِ استطاعتِ ماليِ سياسي كه دارد بر آن ها تحميل
ميشود طغيان خواهند
كرد. فكر ميكنم كه از خواندن
ادبيات ضعيف و بيرمق و از اين كه به
آن ها گفته شود خواندن اين گونه آثار از
نظر اجتماعي علمي درست و برحق است خسته خواهند شد.
نيوزويك: اگر قرار باشد آثار كلاسيكي كه شما در كتاب «ادبِ باختر» ذكر كردهايد ديگر مطالعه نشوند چه چيزي جاي آن ها را خواهد گرفت؟
بلوم: يك ملوط دورگه، كه بخشي از آن از بدنهي فرهنگ عاميانه تأمين خواهد شد و بخشي ديگر از ميان آن كتابهايي كه خواندنشان از نظر سياسي به اصطلاح «درست» و توصيه شده است. دوست عزيزي كه در دانشگاه شيكاگو انگليسي درست ميدهد با شادي و شعف برايم تعريف كرد كه چه گونه رهبري مبارزهاي را براي حذف داستانهاي ارنست همينگوي از درس خودش «آشنايي با ادبيات» و جانشين ساختنشان با آثار گري سوتور (Gary Soto) نويسنده ی آمريكاييِ مكزيكي تبار (چيكانو) بر عهده گرفته است. خب، همينگوي در حد اعلاي كارش هيچ دست كمي از چخوف يا جويس ندارد و به عبارت ديگر به عنوان يك نويسندهي داستانهاي كوتاه جزء بهترين است، در حالي كه اين يارو گري سوتو نميتواند دو جمله ی سالم پشت سر هم بنويسد.
وقتي اين نكته را به آن خانم گفتم جواب داد كه من و او ميتوانيم در خانهي خودمان هر چه دلمان ميخواهد بخوانيم ولي دانشجويان او كه در ايالات متحد آمريكا دارند بزرگ ميشوند اگر به كارهاي گري سوتو دربارهي زندگي كارگران مهاجر مكزيكي دسترسي پيدا كنند فردا شهروندان آمريكاييِ بهتري خواهند شد.
به نظر من اين طرز فكر چيزي نيست جز يك نوع فاشيم اجتماعي؛ تو گويي ملاحظات زيبايي شناختي براي ما خوب است ولي براي قاطبهي دانشجويان خوب نيست. به نظر من چنين طرز فكري وقيح است.
ترجمه شده از Newsweek, Nov 7, 1994
۱- Michel Foucault (1926 تا ۱۹۸۴) دانشمند فرانسوي كه به خاطر ارائه نظريات جديدي در باب تاريخ فرهنگ معروف شده است. م. (همه توضيحات از مترجم)
۲- Cultural Criticism
۳- Hip-Hop نامي براي الگوي رفتاري جوانان آمريكايي ساكن محلههاي مركزي شهرهاي بزرگ كه سرگرميشان اغلب گوش دادن به موسيقي «رب» رنگپاشي به در و ديوار خيابان و رقص معروف به «بريك دانس» است. (برگرفته از «فرهنگ دانشگاهي ميريام وبستر»، چاپ دهم)
۴- Popular Culture
۵- Walter Bejamin (1892 تا ۱۹۴۰) يكي از چهرههاي شاخص نقد ادبي و هنرشناسيِ آلمان در قرن بيستم
۶- Means test، آزموني كه متقاضيان دريافت كمك در آمريكا بايد بگذرانند تا معلوم شود استحقاق دريافت كمك را دارند يا نه.