«الیف شافاک» که بیشتر با رمان «ملت عشق» شناخته میشود، از تاثیر شیوع کرونا و قرنطینه اجباری بر کارش گفت: در مدت قرنطینه با یک دنیا اضطراب و بلاتکلیفی دست و پنجه نرم میکردم و دوست ندارم تظاهر کنم چیزی غیر از این بود.
الیف شافاک نویسنده معروف تُرک تبار است که ۴۹ سال پیش در استراسبورگ فرانسه متولد شد. از این نویسنده پرفروش تاکنون ۱۹ کتاب منتشر شده که ۱۲ تای آنها رمان هستند؛ آخرین رمان او، ۱۰ دقیقه و ۳۸ ثانیه در این دنیای عجیب (۲۰۱۹)، به فهرست نامزدهای نهایی جایزه بوکر راه یافت و کتاب سال بلکول شد. رمان ملت عشق به قلم او هم که در ایران حسابی پرطرفدار است موفق شد راه خود را به فهرست بیبیسی از ۱۰۰ رمانی که به جهانمان شکل دادند، باز کند.
آثار شافاکتاکنون به ۵۵ زبان مختلف ترجمه شدهاند که فارسی یکی از آنهاست. آینههای شهر، شپش پالاس، ملت عشق، شرافت، مرید معمار و حرامزاده استانبول از جمله رمانهای معروف این نویسنده هستند که تاکنون با ترجمههای مختلف و توسط نشرهای گوناگون روانه بازار کتاب ایران شدهاند.
شافاککه مدرک دکترای علوم سیاسی دارد و در دانشگاههای ترکیه، آمریکا و انگلیس تدریس میکند، یکی از حامیان فعال برابری و آزادی بیان است و سیاسینویسی بخشی از حرفه اوست. این نویسنده پرآوازه ترک در رمان جدیدش که جزیره درختان گمشده (The Island of Missing Trees ) نام دارد، از قبرس و التهاباتش مینویسد و در روایتی که کاراکتر اصلی آن یک درخت است، به موضوعاتی چون خشونت، فقدان و عشق میپردازد.
شافاکدر یک مصاحبه جدید با روزنامه گاردین از این رمان گفت و از تجربهای که از نوشتن در دوران شیوع کرونا و قرنطینه داشت. وی با اشاره به این که مدتها بود میخواست از قبرس بنویسد، گفت: در بین اروپاییان، قبرس هنوز پایتختی دو پاره دارد؛ از سال ۱۹۷۴ میلادی مرزی که در جریان درگیری نظامی در نیکوزیا کشیده شد، جمهوری قبرس را از قبرس شمالی جدا کرد و ترکیه تنها کشوری است که امروز قبرس شمالی را به رسمیت میشناسد. با وجود این که مردمان بسیاری به این منطقه سفر میکنند، چیز زیادی درباره آن نمیدانیم.
دلم میخواست درباره این منطقه مورد مجادله بنویسم اما جراتش را نداشتم تا این که به کاراکتر درخت رسیدم و جراتش را پیدا کردم. این درخت که ماهیت مونث دارد، به من شانس آن را داد تا ورای قبیلهگرایی، ملیگرایی و دیگر درگیریهای بدیهی نگاه کنم. این درخت همچنین به من این فرصت را داد به ریشهها فکر کنم، هم در مفهوم استعاری آن و هم در معنای واقعی.
نویسنده ملت عشق دوران قرنطینه و خانهنشینی را در لندن گذراند. وی درباره این که مجبور شد تنها به واسطه قدرت تخیلش درباره قبرس بنویسد، میگوید: در ابتدای شیوع کرونا، چند توییت از ناشران دیدم که گفته بودند بودن در قرنطینه خیلی برای نویسندگان فرق نمیکند چون آنها همیشه در خانه کار میکنند و خواه ناخواه منزوی هستند.
اما تجربه من از روزهای خانهنشینی به هیچوجه چنین نبود. یک نویسنده از آنچه بر جهان میگذرد جدا نیست. در حالی که مردم آن بیرون جان خود را از دست میدهند حتی اگر پشت میز کارت هم نشسته باشی از خودت میپرسی آیا این کاری است که الان باید انجام دهم؟ آیا پیدا کردن بهترین تشبیه برای داستان، واقعا الان اهمیت دارد؟ این یک مساله اگزیستنسیالیستی است. در مدت قرنطینه با یک دنیا اضطراب و بلاتکلیفی دست و پنجه نرم میکردم، میخواهم این احساسات منفی را قبول کنم و دوست ندارم تظاهر کنم همچین حسی نداشتم و ندارم.
با این وجود شافاکبا مفهوم جدایی چندان بیگانه نیست. او بیش از یک دهه قبل پس از آن که برای رمان حرامزاده استانبول دادگاهی شد، همراه همسر روزنامهنگار و دو فرزندش به لندن مهاجرت کرد. این نویسنده درباره تجربهای که از تبعید خودخواسته داشت، میگوید: زیاد به تعلقات و خانهام در وطن فکر میکنم. اما این که جسمتان در جایی نباشد به این معنا نیست که فکرتان هم پیشش نیست. گاهی اوقات از لحاظ روحی و احساسی حتی به آن مکان وابستهتر میشوید. در تبعید بودن غمانگیز است.
شافاکدر سال ۱۹۷۱ در شهر استراسبورگ فرانسه یعنی جایی که پدرش دانشجوی دکتری فلسفه بود، متولد شد. اما وقتی پدر و مادرش از هم جدا شدند، همراه مادرش به آنکارا برگشت و از ۵ تا ۱۰ سالگی نزد مادربزرگش بزرگ شد. وی در این باره میگوید: آن زمان طلاق گرفتن چندان مرسوم نبود. اما چیزی که از این هم غیرمعمولتر بود این است که مادربزرگم به مادرم اصرار کرد به دانشگاه برگردد و کار کند. معمولا (در جامعه آن زمان ترکیه) زنان مطلقه بلافاصله دوباره شوهر داده میشدند چون خانوادههاشان آنها را در خطر میدیدند و کسی را میخواستند که از دخترشان محافظت کند.
مادر الیف هیچگاه دوباره ازدواج نکرد اما پدرش یک زن فرانسوی گرفت و دو پسر به دنیا آورد، برادرانی که این نویسنده تا بعد ۲۰ سالگی هیچگاه ملاقاتشان نکرد. وی درباره ارتباطی که با پدرش داشت، به خبرنگار گاردین گفت: خیلی از من دور بود. زیاد نمیدیدمش. هیچ عکس دوتایی با هم نداریم. خشم داشتم و خیلی طول کشید تا بتوانم با آن کنار بیایم. شاید چیزی که بیشتر از همه اذیتم میکرد این بود که پدرم در رفتار با من کوتاهی میکرد، اما برای پسرانش پدری فوقالعاده و برای دانشجویانش استاد خوبی بود. برای یک مدت طولانی حس طردشدگی و فراموش شده بودن داشتم.
گاردین مینویسد: آیا این نیاز به دیده شدن بود که شافاکرا به مسیر نویسندگی سوق داد؟ با هر استانداردی که بسنجیم، او در حرفهاش خیلی خوب ظاهر شده است؛ جوایز متعدد دریافت کرده، کتابهای پرفروشش به ده ها زبان مختلف ترجمه شدهاند و سخنرانیهای انگیزشی او میلیونها بازدید دارند.
شافاکدرباره این که چطور نویسنده شد، توضیح داد: داستاننویسی را وقتی خیلی جوان بودم شروع کردم نه بخاطر این که میخواستم نویسنده شوم، بخاطر این که فکر میکردم زندگی خیلی خسته کننده است. برای آن که عقلم را از دست ندهم به کتابها نیاز داشتم. برای من، سرزمین قصهها خیلی رنگارنگتر و فریبندهتر از دنیای واقعی بود. میل به نویسندگی در من از بعد ۲۰ سالگی ایجاد شد.
این نویسنده که بسیاری او را معروفترین نویسنده زن ترکیه میدانند در پاسخ به این سوال که چرا تصمیم گرفت به زبانهای مختلف بنویسد، گفت: دائما چیزهای کوچکی به زبان انگلیسی مینوشتم اما آنها را برای خودم نگه میداشتم چون صدای درون ذهنم ترک زبان بود. اما در برههای از زمان که برای تدریس در دانشگاه به آمریکا رفته بودم، دلم را به دریا زدم و این کار باعث شد حس آزادی کنم. هنوز هم ابراز رنج و تمایل به زبان ترکی برایم راحت تر است و طنزنویسی به زبان انگلیسی. مثلا برای کلمه irony (وارون نمایی) در زبان ترکی معادلی نداریم.
رمان جزیره درختان گمشده به قلم شافاک۵ اوت ۲۰۲۱ (۱۴ مرداد ۱۴۰۰) توسط انتشارات پنگوئن چاپ و روانه بازار خواهد شد.