سیروس ابراهیمزاده مانند بسیاری از بزرگان تئاتر ایران، ریشه در لالهزار دارد که مهد تئاتر ایران بود و هم از این روست که وقتی از لالهزار میگوید به دشواری میتواند اندوه را در نگاهش پنهان کند. و این حرفهای این هنرمند درباره لالهزار است.
از تئاترهای لاله زار بگویید.
نكتهی مهم در موردلالهزار اين است که لالهزار در وهلهی اول مركز تئاتر ايران بوده است. يعني حركتها و دورههاي تئاتري خاصي در چند تئاتر لالهزار مثل تئاتر دهقان، فردوسي، پارس، گيتي و جامعهی باربد وجود داشته كه بسيار مهم هستند و در واقع سنگبنای تاتر ایران در این تاترها گذاشته شد
به عنوان مثال، تئاتر فردوسي كه توسط عبدالحسين نوشين، تأسيس شد، در زمان خودش تئاتر بسيار پيشرويي بود. كارهايي كه در اين تئاتر اجرا ميشدند كارهاي ترجمهاي بودند و تحت تأثير تاتر فرانسه . ادامهی كارهاي اين تئاتر را ميشود در تئاتر سعدي و در كارهايي كه «خيرخواه» اجرا كرد، ديد. اين تئاتر در حوالی میدان مخبرالدوله بود. جامعه باربد هم يكي از كوششهاي تئاتر حرفهاي بود درست است كه تئاتر به معناي امروزي از دورهی قاجار شروع شده ولي جامعه باربد، از تئاترهايي بود كه از ادبيات، شعر، تاريخ بيهقي، و منابع ادبي ديگر براي سوژههاي نمايشي استفاده ميكرد. يكي از ويژگيهاي تئاتر جامعه باربد كه توسط «اسماعيل مهرتاش» راهاندازي شد اين بود كه كارهايش موزيكال بودند. تئاتر فردوسي بيشتر متون خارجي را ايراني و به اصطلاح آداپته ميكرد ولي جامعه باربد از متون ايراني استفاده ميكرد. جامعه باربد به نسبت بقيهی تئاترها تماشاگر بيشتري داشت. چون كارهايش خيلي بيشتر از بقيه به درك و فهم عامه مردم نزديك بود. ولي كساني كه به تئاتر فردوسي ميرفتند، بيشتر كساني بودند كه با ادبيات كشورهاي ديگر مثل فرانسه آشنايي داشتند. تئاتر فردوسي در واقع يكي از مراکز فعاليت تجدد خواهان در ايران بود. متأسفانه تئاتر فردوسي بعد از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تعطيل شد و تئاتر سعدي شكل گرفت كه تا مدتی ادامه دهندهی راه تئاتر فردوسي بود. ولي بعد از مدتي آن هم از بين رفت.
بعد از کودتای ۲۳۳۱ شکل تئاترهای لاله زار عوض شد. درست است؟
تئاترهاي لالهزار، به هر شكلي كه بود تا دهه ۴۰ فعال بودند. اگر چه بعد از ۲۸ مرداد استحالهی لالهزار شروع شده بود اما اتفاق مهمي كه از دهه ۴۰ به اين طرف افتاد، اين بود كه به دلايل متعدد سياسي و اجتماعي كه يكي از آنها جان گرفتن سينما بود، تاترهای لالهزار تعداد زيادي از تماشاگرانش را از دست داد. بنابراين فروش تئاترها افت كرد و صاحبانشان ورشكست شدند. يكي از كارهايي كه تير خلاص را به تئاتر متعارف لالهزار زد، حضور رقصندگان و خوانندگان در برنامههاي تئاترها بود كه به آتراكسيون معروف است. متأسفانه اين كار توسط يكي از استادان تئاتر، مهندس والا، كه تحصيلات خوبي در تئاتر داشت، شروع شد که البته بخشی به سبب فشار حکومت برای بردن لاله زار به سمت استحاله بود و ضمنا، تلاشی بود برای جلوگیری از ورشکستگی. مهندس والا، در شروع كارش، يكي دو تئاتر خوب اجرا كرد. مثل «قهوه خانه ماه اوت» كه توسط جواني به اسم امير غفاري (امير شروان) در تئاتر دهقان اجرا شد و يا «شهر ما» از تونرتون وايلدر كه به كارگرداني ديورسن در تئاتر دهقان اجرا شد.
ولي بعد براي رسيدن به پول به جاي تئاتر، آتراكسيون اجرا كرد. يعني به عنوان پيش پرده از رقص، آكروبات و هر سرگرمی کابارهای استفاده كرد. بيشتر بچههاي لالهزار هم از تاتر رفتند. چون اين كار را توهين به تئاتر ميدانستند. فقط چند نفر مثل محمدعلي جعفري سعي كردند كارهايي بكنند كه در دام آتراكسيون و كاباره نيفتند. جعفری تا سالهاي ۴۵ و ۴۶ در لالهزار ماند. ولي اين زمان ديگر، لالهزار در تسخیر آتراكسيون بود و جعفری هم نتوانست دوام بیاورد و بعد از انقلاب هم، همهی اين تئاترها بسته شدند و كم كم با اجراي تئاترهاي مذهبي و تئاترهايي با محتواي انقلاب، اجازه كار گرفتند .
از حال و هوای تماشاگران در دوران رونق تئاترها بگویید .
در سالهاي اوج لالهزار، كساني كه به تئاتر ميرفتند درست مثل اين كه به مهماني ميرفتند لباسی شیک میپوشیدند و در واقع یک آیین و ادب اجتماعی خاصی را رعایت میکردند. يكي از كساني كه در اين زمينه نقش اساسي داشت نوشين بو. نوشين آدمي را كه لباسهاي كثيف به تن داشت و سر و وضعش مرتب نبود به سالن راه نميداد. تئاتر رفتن يك تفريح متعالي و به نسبت گران قيمت بود. (قيمت لژ تئاتر ۳ تومان بود و اين در حالي بود كه حقوق روزانه يك کارگر در همین حدود بود) لالهزار به نظر من يك شكوه از دست رفته است. همه چيزش با شكوه بود قدم زدن در لالهزار يك جور ديگر بود. بهترين مغازهها و رستورانها در لالهزار بودند. اولين تيرهای چراغ برق در لالهزار گذاشته شدند. دستفروشها در لالهزار اجازهی پهن كردن بساط نداشتند.
دربارهی پاتوقهای فرهنگی لاله زار کمی توضیح دهید.
يكي از کافههایی كه البته من به سختي به ياد ميآورم كافه معيري بود كه نبش لالهزار و استامبول قرار داشت و يكي از پاتوقهاي روشنفكري دههی سي بود.
كافه فردوسي هم بود كه كنار سينما پارك در استامبول بود. سينماهاي زيادي هم در لالهزار بود كه از بهترين سينماهاي ايران بودند. مثل سينما ركس و سينما متروپل. فروشگاه پيرايش هم كه بزرگترين فروشگاه پوشاک تهران بود در همين خيابان بود. یا جنرال مد در کوچه برلن. اینها مظاهر زندگی جدید بودند یک رستوران در لالهزار بود که البته بیشتر شبیه قهوهخانه بود به اسم «مامان آش» علت اين اسمگذاري هم اين بود كه صاحب آن يك خانم پير ارمني بود كه همه به او مامان ميگفتند و فقط هم آش داشت. اين رستوران پاتوق خيلي از هنرمندان تئاتر بود كه بعد از تعطيلي تئاتر به آن جا میرفتند. مطبعهی فاروس هم موسسه انتشاراتي مهمي بود كه در همين خيابان قرار داشت. به نظر من، ظهور و شكست تجدد را ميتوانيد در لالهزار ببينيد. لالهزار خاستگاه تجدد در ایران بود.