گفتگو با دکتر مریم جلالی نویسنده، استاد دانشگاه، پژوهشگر و مترجم ادبیات کودک
بازنمایی مفهوم وطن در ادبیات کودک
پروانه کاوسی- گفتگو با مریم جلالی
«مفاهيمي چون مفهوم وطن و ميهن، علاقه به سرزمين و دوست داشتن مأمن و زادگاه شايد جزو نخستين مفاهيمي است که کودکان از محيط خانواده و جامعه ميآموزند. اينکه آيا بايد اين مفاهيم را در رده آموختنهاي مکتسب از محيط قرارداد يا بايد آنها را آموزش داد و اگر قرار است آموزش داده شود با چه ابزارها و سبکي بايد به کودکان مفهوم ميهن و ميهنپرستي را آموخت شايد اين مسئله کمتر به صورت يک مقولهي مجزا مورد بررسي قرار گرفته است. اين مقوله را با دکتر مريم جلالي مدرس دانشگاه و پژوهشگر حوزهي ادبيات کودک مطرح کرديم. شايد فتح بابي باشد براي بحثها و تحقيقات جدي تر در اين زمينه.
مقولاتي مثل وطن و علاقه و وابستگي به آن يا وابستگي به ميهن و پرچم را از چه سني و چه گونه بايد به بچه ها آموزش داد؟
به طور کلي اگر قرار باشد دربارهي آموزش مقولاتي مثل وطن يا عرق به کشور و پرچم براي بچهها برنامهريزي کنيم بايد اين کار را ريشهاي ببينيم. نبايد صرفاً آن را محدود ببينيم به دورهي نوجواني، بلکه دورهي خردسالي و کودکي و نوجواني يعني هر سه دوره را بايد در نظر بگيريم. شايد توجه به اينها بيانگر يک زاويهي ديگري از زندگي کودکان و نوجوانان باشد. هر چند ما ميبينيم که يکي از بارزترين ويژگيهاي دورهي بلوغ اين است که آنها علاقمندند به مسائل حماسي و فداکاري و همدلي و حتي کنشهاي فرهنگي و ممکن است که يک نوجوان استقبال بيشتري از چنين مقولههاي بکند. اما اگر بخواهيم متمرکز بر آموزش به خردسالان بشويم، قطعاً بايد از طريق برنامهريزي براي رشد احساسيشان باشد. با توجه به اين مقوله ميتوانيم بحث عرق به کشور و علاقهمند کردن آنها به مباحثي چون وطن و مفهوم همبستگي و پرچم (به عنوان نماد وطن) را ايجاد کنيم. و اين فقط مربوط به کشور ما هم نيست. در همهي کشورها اين اتفاق ميافتد که وطن دوستي. حتي مقاومت در برابر دشمن را به کودکان ياد ميدهند. درواقع براي آموزش اين مفاهيم برنامهريزي ميکنند. و با اين هدف فکر بچهها و احساسشان را در اين زمينه ارتقاء ميدهند. در دورهي خردسالي بيشتر روي احساسات کار ميکنند و آن عرق وطن دوستي را با احساسات بيدار ميکنند. و در دورهي نوجواني علاوه بر احساس، انديشه هم هست. چون با احساس آن حس تعلق خاطر نقش ميگيرد و با تعهد و انديشه آن حق وابستگي براي نوجوان مسجل ميشود.
گروهي بحث وطن و علاقه به آن را يک طرح واره ميبينند. اما اگر حتي ما بخواهيم آن را يک طرح واره هم ببينيم. بي شک طرح وارهاي براي متعالي شدن و پرورش و تقويت هويت کودکان و نوجوانان است. حتي اگر قرار باشد آن را يک طرح وارهي ضمني در نظر بگيريم. اگر بسامدها و نشانههاي اجتماعي را بين کودکان و نوجوانان بررسي کنيد، ميبينيد که توجه به وطن يا مولفههايي که متعلق به وطن است مثل پرچم، يا تصاويري که به تاريخ ملي يک کشور و چهرههاي مربوط به وقايع تاريخي قهرمانهاي ملي برميگردد و حتي يک سري نمادها، مثل نمادهايي که گذر زمان به زندگي انسانها تحميل کرده، مثلاً تانکي که وسط يک ميدان گذاشته ميشود در حالي که پرچمي هم بالاي آن نصب شده که درواقع نمادي از دوران جنگ ايران و عراق است، همهي اينها نماد مقاومت و مبارزه براي حفظ آن پرچم است. اينها نمادها نشانههايي است که در زندگي اجتماعي بچهها جاري است. ما بزرگترها، فکر ميکنيم که آنها از کنارش ميگذرند و توجه نميکنند. اما اين نشانهها در ذهنشان ميماند و نقش ميبندد. در بعضي بخشها حتي ميتواند جذابيتهايي داشته باشد که باعث ماندگاري بيشتر بشود.
در اين زمينه در جهان چه گونه برخورد ميشود و ما چه گونه عمل کرده و ميکنيم و نقش ادبيات به عنوان يک ابزار در اين زمينه چه طور تبيين ميشود؟
سعي در آموزش و نهادينه کردن اين مفاهيم براي کودکان در تمام کشورها ديده ميشود من يک مثال بزنم. مثلاً در اواخر قرن ۱۹ و ابتداي قرن بيستم بين سوئد و نروژ که هم زبان و هم نژاد هستند. جنگ در گرفت. در جريان اين جنگ اشعاري را ميبينيد که در حوزهي کودک و نوجوان در کتابها وجود دارد. اين اشعار کودکان را ترغيب ميکند تا دشمن را هجو و حتي مقاومت کنند و خودشان را آمادهي مبارزه کنند. حال اينکه ما ميدانيم که اينها همه وايکينگ هستند و از يک نژادند و زبانشان هم شبيه به هم است. بنابراين آن عاملي که باعث ميشود مقابل هم بايستند، حفظ هويت مليشان است و عجيب براي پرچمهايشان احترام قائل هستند. و هميشه اگر قرار باشد در حوزهي آموزش رنگها را ياد بگيرند، اولين رنگها، رنگ پرچمشان است همراه توضيحاتي که دربارهي پرچمشان داده ميشود. باز ما همين مورد را در کشور آلمان هم ميبينيم. دقيقاً در بخش آموزشي شان در کتابهاي رنگآميزيشان کتابهايي را ميبينيم که تصوير پرچم آلمان است و حتي اگر خانه و اشکال ديگر هم هست ميبينيم که پرچم هم باز از يک جايي از اين شکلها سر در آورده. در مدارس و در مهدکودکهايشان وقتي مراسمي دارند حتماً پرچمهاي کوچک از کشورشان با کاغذهاي ساده درست ميکنند و در اختيار بچهها قرار ميدهند. با اين کار هم تقدس کشور را معنادار ميکنند و هم بافتار ذهني کودک را انسجام و شکل ميدهند. به هر حال کسب علم در کودکي مثل نقش روي سنگ است و هرگز از بين نمي رود. حال منهاي اين زد و خوردهاي عقيدتي و فيزيکي که بين کشورها و افراد داخل يک جغرافياي همسان هويتي رخ ميدهد. ما ميبينيم که خيلي از شاعران و نويسندگان هستند که تمرکز اصلي شان بر هويت ملي شان است و داستانها و اشعاري خلق ميکنند که به نوعي ابراز احساسات خود شاعر و نويسنده نسبت به هويت خودش است و به شکل ضمني آموزش ميدهد يا اگر چنين حسي در کودک وجود دارد، آن را بيدار ميکند. ما نبايد هميشه عقايدمان را به کودکان تحميل کنيم. هر چند اين جملهها جملههاي قشنگي نيست. بايد به کودکان پيشنهاد بدهيم، و اين پيشنهاد ميتواند آنقدر جذاب باشد که آنها را در مسير آگاهي قرار دهد.
آيا آن چه در دوران قبل از انقلاب در قالب تبليغ نظام شاهنشاهي در کتابهاي دولتي و تئاترها و برنامههاي کودک (که پايه آنها هم ادبيات کودک است) توليد شده، يا ادبيات چپ نويسندگاني مثل صمد بهرنگي و علي اشرف درويشيان براي کودکان و يا آنچه پس از انقلاب در قالب ادبيات جنگ و انقلاب براي کودکان نوشته شد را ميتوان در زمرهي ادبيات وطن پرستانه براي مخاطب کودک قرار داد؟
علاقه مندي به وطن، توجه به هويت ملي و حتي وطن پرستي بي ارتباط با مسائل سياسي نيست و هميشه مسائل اجتماعي و سياسي سايه اي بر خروجيهاي ادبيات افکنده و خودش را نشان داده است. به هر حال ما معتقديم آن چيزي که از ادبيات بيرون ميزند حاصل تمام مولفههايي است که در فضاي سيال يک اجتماع در حال حرکت است.با توجه به اين مقوله نميتوانيم بگوييم که پيش از انقلاب اسلامي به چنين چيزهايي توجه نمي شده. حتي عده اي آمده اند و تفسير کردند که هر وقت که دين را کمرنگ کردند، بحث وطن پرستي و هويت ملي پررنگ شده که البته من با چنين نگاهي مخالفم. اتفاقاً يکي از دستورات ديني توجه به وطن است. بحث جهاد صرفاً محدود نمي شود به مسائل ايدئولوژيک. خيلي از احکامي که در اين مورد وجود دارد مربوط به حفظ مالکيتهاست و هر کس در هر جايي به دنيا ميآيد به نوعي حق مالکيتاش براي آنجا ثبت ميشود و او مالک آن وطن است و مالک آن مکانيست که در آن به دنيا آمده و بزرگ شده و فرهنگ پذيرفته و خودش را در آن محيط باور کرده. بنابراين من نميخواهم بين قبل از انقلاب و بعد از انقلاب در اين مورد مرزبندي کنم شايد قبل از انقلاب هيچ چيز ديگري وجود نداشته به غير از همين برجسته سازي مسائل مرتبط با وطن و پرچم و براي همين ما اين مفاهيم را در آن دوران پررنگ ميبينيم. بعد از انقلاب مقولههاي ديگري هم اضافه شده ولي اين به آن معنا نيست که وطن ديده نشود و در نوشتههاي نويسندههاي ما وطن ناديده گرفته شود. اتفاقاً به نظر من توجه نويسندگان کودک و نوجوان و شاعران به وطن بعد از انقلاب بيشتر بود. خصوصاً زماني که جنگ به وجود آمد و خيليها ناگزير شدند جداي از مسائل ديني براي دفاع از هويت ملي خودشان به جنگ بروند. ما چقدر اقليت مذهبي داشتيم که به جبهه رفتند و براي دفاع از وطن شهيد شدند. براي همين ما اين را نميتوانيم مستقيم به مسائل مذهبي ارتباط دهيم و اين حس فقط نشانه علاقه به وطن است. نميشود صرفاً گفت که هرکس که مذهبي صرفاً به خاطر عقايدش به جنگ رفته و دفاع از عقايد را انجام داده و نمي توانيم توجيهي براي حضور کسي که مسلمان نبوده در مبارزات داشته باشيم. چون از اقليتهاي مذهبي مان آنقدر افراد نام آشنا و افرادي که حتي تازه موظف شده بودند که به خدمت بروند و حتي داوطلب داشتيم که رفتند و شهيد شدند. و هدف اصليشان حفظ موطن و حفظ هويت ملي شان بوده است به دور از تفاوتهاي مذهبي.
به طور کلي نقش نويسندگان کودک و نوجوان در اين مقوله چيست؟
شکي نيست که نويسندگان کودک و نوجوان ما جزو افراد بسيار تأثيرگذار هستند در تربيت و ترغيب نگاه کودکان به مقوله وطن، هويت ملي و وطن پرستي. من معتقدم اين تقويت آنقدر مهم است که در آيندهي کشور تأثير مشخص ميگذارد. مانع خروج مغزها از کشور ميشود. مانع مهاجرتهاي بي رويه افرادي ميشود که شايد يک جاهايي اگر حس وطن پرستي در آنها تقويت ميشد به راحتي دل نمي کندند از اين خاک.کما اينکه خود ما هم همچنان اين تعلق خاطر را داريم. پستي و بلنديها و سختيها همه وجود دارد نه تنها در کشور ما که در تمام کشورهايي که علاقهمند به تغيير و رشد هستند وجود دارد. ولي اين دليل نمي شود که به راحتي جا خالي کنيم و وطن را رها کنيم. اتفاقاً بايد باشيم، بسازيم و پايهها را از اول درست کنيم. اگر يک جاهايي ضعف و مشکلاتي وجود دارد به هم کمک کنيم براي رفع آن ضعف و مشکلات. خلاصه يک خانهي خيلي خيلي محکم براي خودمان بسازيم که هم آنهايي که در آن خانه هستند احساس امنيت کنند و هم کساني که اهل اين خانه نيستند جرأت کنند که به اين خانه آسيب بزنند.