“به شکل خود بنویسش”
بازديد : iconدسته: گزارش

بحثي در چگونهگي ترجمه شعر

ترجمههاي تام پاولين۲ از شعر اروپا

  استيفاني شووِرتر۱

ترجمه: اميرحسين افراسيابي

در ترجمهي شعر، صداي شاعر بايد شنيده شود يا صداي مترجم؟

تام پاولين، شاعر معروف ايرلندي ترجمه‌ي شعرهائي از حدود ۳۰ شاعر اروپائي را، با روشي بحث انگيز، در سال ۲۰۰۴ منتشر کرده است. نوشته‌ي زير بخشي از مقاله ايست که خانم استيفاني شوورتر، منتقد و پروفسور در ادبيات انگليسي در دانشگاه‌هاي فرانسه، در باره‌ي روش ترجمه‌ي تام پاولين نوشته است. در اين مقاله ترجمه‌ي سه شعر مورد بررسي قرار گرفته است. من اما، به منظور دوري از دراز شدن سخن، تنها بررسي يک شعر را اين‌جا آورده ام. نکته‌ي ديگر اين که نويسنده در تحليلش بخشي از شعر را نقل کرده و اين براي خواننده‌ي فارسي زبان که شايد با کار تام پاولين آشنا نبوده و دسترسي به اين شعر نداشته باشد، کافي به نظر نمي‌رسد. به همين دليل در پايان، برگردان تمام شعر را به ترجمه‌ي تام پاولين و ترجمه‌ي نورمن شاپيرو  (براي مقايسه) آورده ام.

شاعر معاصر، تام پاولين مي‌کوشد تا، با استفاده از سنت‌هاي ادبي بيگانه، چشم انداز تازه‌اي از دوران مدرن ايرلند شمالي ارائه دهد. او ترجمه را چون وسيله‌اي براي ابراز عقايد سياسي‌اش به کار مي‌برد. با پرداختن به تفاوت‌ها و تشابه‌هاي ايرلند شمالي و سرزمين‌هاي گوناگون اروپائي، قصد دارد تفسيرهاي سنتي از کشمکش‌هاي ايرلند شمالي را تغيير دهد. اين نوشته با توجه به ترجمه‌ي تام پاولين از شعرهاي آنا آخماتوا۴، پل ورلن۵ و هاينريش هاينه۶، راه‌هاي گوناگوني را که شاعر، اصل شعرهاي روسي، فرانسوي و آلماني را به زمينه‌ي فرهنگي تازه پيوند مي‌زند، مورد بررسي قرار مي‌دهد.

تام پاولين به عنوان يکي از با نفوذ‌ترين شاعران ايرلند شمالي، ترجمه را چون روشي از گفتمان انتخاب مي‌کند تا با “دردسرها۷” برخورد کند. از نويسندگان ايرلند شمالي، او تنها کسي نيست که توجهش به امکانات شاعرانه‌ي ترجمه و اقتباس آثار ادبي بيگانه جلب شده است. در کنار تام پاولين، شيموس‌هيني۸، بريان فريل۹ و کرن کارسون۱۰ مولفان برجسته‌اي هستند که ترجمه را به عنوان تدبيري براي به دست آوردن چشم اندازي ديگر از موقعيت محلي به کار مي‌گيرند. در هر حال در نوشته‌هاي پاولين تکيه بر ترجمه‌ي شعر اروپايي به وضوح ديده مي‌شود. او در مجموعه‌ي “راه اينفر۱۱. ترجمه‌ها، نسخه‌ها، تقليدها” (لندن، فيبر، ۲۰۰۴) با شعر حدود ۳۰ شاعر اروپايي درگير مي‌شود. ارتباط ميان شعرها از طريق موضوع هائي است که تکرار مي‌شوند و تصويرهائي که به ايرلند شمالي اشاره دارند.

 سنت‌هاي ادبي فرانسوي، آلماني و روسي جايگاه مهمي در آثار پاولين دارند، اما فزوني ترجمه از فرانسه، شايد به دليل دانش چشمگير او از اين زبان است. در يک ايميل شخصي اعتراف مي‌کند که ترجمه‌هايش از روسي و آلماني را بر اساس ترجمه‌هاي موجودي تهيه کرده است که منبعشان را به ياد ندارد. شعر‌هاي فرانسوي را، چنان که خود مي‌گويد، بي‌واسطه از زبان اصلي ترجمه کرده است. مقايسه‌ي ترجمه‌هايش از روسي، فرانسه و آلماني روشن مي‌کند که در هر سه مورد با يک روش عمل کرده است، هرچند در بعضي موارد، پيش از آن‌که اصل بيگانه را رها کند، حسابي با آن درگير مي‌شود، اما بيشتر وقت‌ها تنها پس از درگيري مختصري، از آن فاصله مي‌گيرد. پاولين تلاش مي‌کند تا تفسير‌هاي سنتي از مسائل ايرلند شمالي را از طريق تطبيق دادن آن با فرهنگ‌ها، تاريخ‌ها و مبارزات سياسي بيگانه، باژگون کند.

هرچند روش شخصي ترجمه‌ي خود را در نوشته‌هاي انتقادي اش توضيح نمي‌دهد، اما شعرش زيبايي شناسي ترجمه را به طور غيرمستقيم مي‌رساند. آخرين شعر “راه اينفر”، تنها شعر غير ترجمه‌ي آن کتاب که نقش مؤخره دارد، اشاره‌ايست به رويکرد پاولين به ترجمه‌ي شعر:

عنوان شعر را مي‌تواني پيدا کرد

شعر را نمي‌تواني

شايد موجود باشد پس تلاش کن

چه‌طور بگويم؟ از سپيده تا طلوع آفتاب

به شکل خود از اين زبان بنويسش

سطر‌هاي بالا به اين اشاره دارد که در “راه اينفر” مرزهاي ميان ترجمه و آفرينش در بسياري موارد نا مشخص مي‌شود. حتا اگر خواننده از طريق عنوان بتواند اصل شعر را پيدا کند، تطبيق شعر با ترجمه‌ي آن خالي از اشکال نخواهد بود (اين يادآور ترجمه‌هاي فيتز جرالد از شعر خيام خودمان نيست؟ م). با جمله‌ي “به شکل خود از اين زبان بنويسش” منظور پاولين اين است که هر مترجم بايد صداي فردي خود را کشف کند و در ترجمه بازتاباند. پس ترجمه‌هاي خود او هم در آن مجموعه بايد شعرهايي مستقل ديده‌شوند. در بوطيقاي پاولين، مفاهيم “ترجمه”، “نسخه” و “تقليد” را نمي‌توان به طور دقيق از يکديگر متمايز کرد. به همين دليل در اين بررسي “ترجمه” رابه عنوان اصطلاحي کلي به کار مي‌برم و نظريه‌هاي مختلف ترجمه را … مورد استفاده قرار مي‌دهم. … در اين ارتباط، به مفهوم “خانگي سازي”۱۲ و “بيگانه سازي”۱۳ لارنس ونوتي۱۴ و نيز نظريه‌هاي آندره له فه ور۱۵ و کليو اسکات۱۶ که ترجمه را “بازنويسي” يا کار “نوشتن تجربي” تلقي مي‌کنند، ارجاع خواهم داد. در ترجمه‌اي خانگي شده، طرز بيان و نظام‌هاي ارزشي فرهنگ مقصد جانشين اصطلاح‌ها و مفهوم‌هاي مرتبط با فرهنگ منبع  شده‌اند. بنا بر اين، اصل شعر بر اساس مفاهيم محيط فرهنگي مترجم بازسازي مي‌شود. عناصر بيگانه‌ي متن منبع حذف مي‌شوند تا ترجمه چون اصلي خوانده شود که مترجم در آن نامرئي است. برعکس، روش بيگانه‌سازي هدفش ترجمه‌اي غير سليس يا “غربت زده” است تا حضور مترجم را با تأکيد بر هويت بيگانه‌ي متن منبع برجسته کند. در تحليلي که در پي خواهد آمد … سعي خواهم کرد تا دلائل تمايل پاولين به ديگرگونگي و ديگر جايي خارج از ايرلند را به منظور تفوق بر قالب سياسي تثبيت شده‌ي ملي‌گرايي ايرلندي و اتحاديه گرائي انگليسي، روشن کنم. همچنين راه‌هائي را که شاعرترجمه را به کار مي‌برد تا انديشه‌ي تثبيت شده‌ي ساختار قدرت را از نگاه سنت‌هاي مختلف ادبي (غير ايرلندي) بازنگري کند.

 …

ترجمه‌ي پاولين از “اسکلت” به صورتي چشمگير از متن منبع فاصله مي‌گيرد. پاولين نه تنها جمله‌ها که تمام بند‌هاي شعر اصلي را تغيير مي‌دهد، يعني با سطرهاي خود عوض مي‌کند. علاوه بر اين، زبان استفاده شده به صورتي آشکارتر سياسي است. اين ترجمه‌ي پاولين را بايد خانگي سازي در مقياسي وسيع تر ناميد، چرا که فاصله اش از منبع، نسبت به ترجمه‌ي شعر آخماتوا، بيشتر‌شده است. اين‌جا، ترجمه‌ي پاولين را هنوز “خانگي‌سازي” مي‌نامم، اما مفهوم ترجمه به عنوان “بازنويسي” را بنا بر آن‌چه اسکات و له فه ور تعريف کرده‌اند، به آن اضافه مي‌کنم. اسکات متن منبع ترجمه‌اي خاص را چون ابزاري مي‌بيند که “مترجم با آن صداي خود را کشف مي‌کند”. او استدلال مي‌کند که متن منبع تنها يکي از صورت‌هاي به وقوع پيوستن ظرفيت‌هاي محتمل بياني مقدم بر آن است. بنا به نظر اسکات، مترجم مناسبت بياني اصل را گسترش مي‌دهد، تا بتواند در زمينه‌ي خلاقه‌ي تازه‌اي عمل کند. از اين طريق متن مقصد راه‌هاي تازه‌اي از انديشيدن به موضوع متن منبع را مي‌گشايد.

“اسکلت” در سال ۱۸۸۴ در مجموعه شعر ورلن منتشر شد. پاولين با تغيير دادن درونمايه‌ي ادبي به سياسي، شعر را نه تنها ترجمه، که باز آفريني کرد. او ضمن درگيري با عواقب جنگ و جدال، متن منبع را چون چهارچوبي براي کاوش نظريات سياسي‌اش در مورد ايرلند به کار برد. اصل شعر فرانسوي، در هر حال، فاقد بعد سياسي است. تقليد هزل‌آميزي۱۷ است از رمان پيکارسک۱۸، ژانري ادبي که از قرن شانزدهم اسپانيا سرچشمه مي‌گيرد و خود تقليد هزل‌آميزيست از داستان‌هاي عاشقانه‌ي شواليه‌اي۱۹. در رمان پيکارسک، ماجراهاي خنده‌آور قهرماني از طبقه‌ي پست اجتماعي تصوير مي‌شود، تا طبيعت فاسد جامعه را عريان کند.  درحالي که در داستان‌هاي عاشقانه، کنش حول و حوش شواليه‌اي مورد احترام انجام مي‌گيرد، در رمان پيکارسک بازيگر عمده ضد قهرماني است که با ايده‌هاي شواليه‌گري فاصله‌ي بسيار دارد. خصوصيت رمان پيکارسک تصوير واقع‌گرايانه و به تفصيلِ جنبه‌هاي زشت هستي انسان است. ناتواني روايت شده‌ي انسان، از طريق نمايش اغراق‌آميز، اعوجاجي خنده آور پيدا مي‌کند. در “اسکلت” خصوصيات رمان پيکارسک به صورتي مضحک مورد تقليد قرار گرفته است. گوينده داستان دو سوار مست را روايت مي‌کند که از ميان مزرعه‌ها مي‌رانند و به جسدي درحال تجزيه برمي‌خورند. پاولين با استفاده از واژه‌ها و زبان عاميانه‌ي معاصر در ترجمه، مکان روايت را در ايرلند شمالي زمان حاضر قرار مي‌دهد. در نخستين سطر شعرش عبارت “دو سوار۲۰” زبان فرانسه را به اصطلاح اسکات‌هاي الستر، “دو پاچل۲۱” ترجمه مي‌کند که براي کارگران کودن و بي‌دست و پا به کار مي‌رود. صفت “مست۲۲” زبان فرانسه هم که ورلن براي توصيف حالت دو سوار به کار مي‌برد، به زبان عاميانه‌ي انگليسي / ايرلندي: “استوشيس۲۳” ترجمه مي‌شود که به معناي سياه مست است. علاوه بر اين‌ها در اصل فرانسه دو شخصيت در ميان مزرعه‌ها مي‌تازند، اما در ترجمه‌ي پاولين در ميدان جنگ پرسه مي‌زنند. تغيير دادن “مزرعه‌ها۲۴” به “ميدان جنگ۲۵“، اشاره‌ايست به “جنگ و جدال” که درونمايه‌ي اصلي شعر پاولين است. وقتي ميدان جنگ را ايرلند شمالي معاصر فرض کنيم اين دو سوار مضحک هم دو سرباز انگليسي يا شبه‌نظامياني از هريک از دو سوي درگيري‌ها مي‌توانند باشند. پاولين با مضحک نشان دادن اين دو سوار بيهودگي و مسخره بودن جدال ايرلند را تصوير مي‌کند. مي‌توان گفت که در اين ترجمه از طريق معناهاي ضمني و مفاهيم تازه، متن اصلي پيشرفت کرده و نيروي تازه يافته است. ورلن در بخش دوم شعر “اسکلت” برخورد مضحک دوسوار را با اسکلت بيان مي‌کند. آن دو “قهرمان” در حالت مستي به تعارف کردن مشروب به جسد بي‌جان مي‌انديشند. با تصوير کردن رفتار مضحکشان به صورتي اغراق‌آميز، هدف ورلن به شوخي گرفتن سرنوشت شوم قهرمان رمان پيکارسک است. يعني تقليد مضحک از ژانري که خود تقليدي مضحک ار ژانري ديگر است. پاولين اما با تمرکز بر تصويرهاي جنگ و ويراني بر بعد سياسي ترجمه اش تأکيد مي‌ورزد.  

پس اين دوتا کاپيتان فراکاس۲۶ ما انديشيدند

(انديشهاي که حتا جان فالستاف۲۷ از آن به لرزه ميافتاد)

که بسيار نوشيدهاند و هرچه نوشيدهاند به هدر رفته است

و از آن گذشته اين جسد هم با آن دهان باز بدش نميآمد

جرعهاي بنوشد.

(ترجمهي من (نويسندهي مقاله))

اما بعد اين اسکلت مسخرهي از هم پاشيده را

ـ که مترجم بالذات اسکلت بياستخوانش خواهد ناميد ـ 

ميان آبچالهها و گودالهاي انفجار

گل و لاي و آوار، سلاحهاي شکسته يا رها شده ميبينند

که با دهاني چون دخمهاي گشوده

انگار نمادي  رنگ باخته۲۸ از پايان

آنجا بيحرکت افتاده است


iconادامه مطلب

سایر صفحات سایت

Copyright © 2013 _ Design by : MrJEY