تئاتر تجاری یا تجارت با تئاتر
بازديد : iconدسته: گزارش








آيا تئاتر تبديل به يک هنر درآمدزا شده است؟ با توجه به آمار فروش و تماشاگران تئاتر شهر و تماشاخانه ايرانشهر به عنوان دو مجموعه‌ي آماري بايد بگوييم بله.
سال ۹۵ تعداد تماشاگراني که از ۷۵ اجراي سالن‌هاي تئاتر شهر ديدن کردند ۲۰۰ هزار نفر بود و اين رقم نسبت به سال ۹۴ که ۲۷ نمايش در مجموعه‌ي تئاتر شهر اجرا شده، ۷ برابر افزايش دارد. آمار فروردين تا شهريور امسال هم چيزي در حدود ۱۴۵ هزار تماشاچي است که نسبت به شش ماهه‌ي اول سال پيش افزايش دارد. اين آمار را بگذاريد در کنار فروش‌هايي که پيش از اين معمولا در تئاتر اتفاق نمي‌افتاد. سال ۹۵ نمايش «مي‌سي سي‌پي نشسته مي‌ميرد» کار «همايون غني زاده» فروش بالاي ۲ ميليارد تومان داشت و امسال هم «اعتراف» به کارگرداني «شهاب حسيني»، به همين رقم فروش رسيد.

از سوي ديگر، در چند سال اخير، کم و بيش با عنواني در تئاتر روبرو مي‌شويم که پيش از اين در عرصه‌ي تئاتر ايران جايي نداشت، تهيه‌کننده. البته حضور تهيه‌کننده در تئاتر از يک سو به حرفه‌اي شدن تئاتر کمک مي‌کند و از سوي ديگر دليلي بر اين است که تئاتر به حدي از درآمدزايي رسيده است که مي‌شود در آن سرمايه‌گذاري کرد و بنابراين سرمايه‌گذار يا همان تهيه‌کننده به مجموعه‌ي عوامل اجرايي نمايش‌ها اضافه شده است. البته در اين سال‌ها پاي شرکت‌هاي تجاري هم به عنوان حامي مالي به تئاتر باز شده است. همه‌ي اين‌ها يعني تئاتر درآمدزا شده و يا مي‌توان به آن به عنوان هنري درآمدزا نگاه کرد. هنري که مي‌شود به سوداي سود در آن سرمايه‌گذاري کرد و اين امر در اين وضعيت تئاتر ما که هيچ‌گاه به آن به عنوان هنري پول‌ساز نگاه نشده و دست کم در اين سي و چند سال وضعيت اقتصادي مناسبي نداشته، اتفاق مثبتي است. اما در اين ميان، سؤال مهم‌تري وجود دارد. اين درآمدزايي نسبي از چه راه‌ها و با چه ترفندهايي صورت گرفته است؟
پاسخ روشن است. فربه شدن گيشه و پول‌سازي تئاتر از طريق استفاده از بازيگران سينما و انتخاب متن‌هاي کميک و با دو يا سه اجرا در يک روز در تماشاخانه‌هاي خصوصي حاصل شده است. اما سؤال دوم و اساسي‌تر اين است که جذب تماشاگر با چهره‌هاي سينمايي و متن‌هاي کميک عاميانه به تدريج ذائقه و ذهن مخاطب را نسبت به تئاتر تغيير نخواهد داد و او را از تئاتر ناب و اصيل دور نخواهد کرد؟ نمي‌دانيم. اين چيزي است که زمان آن را مشخص مي‌کند.
«کورش نريماني» کارگردان مطرح و با سابقه‌ي تئاتر که نمايش‌هاي پرمخاطبي مثل «دون کاميلو» را بدون استفاده از چهره‌هاي سرشناس سينما روي صحنه برده، معتقد است که آن‌چه اين روزها در تئاتر اتفاق مي‌افتد درآمدزايي نيست، تجارت است. او مي‌گويد؟ «پيش از اين تئاتر درآمدزا بود، ولي فرهنگي هم بود و در واقع “تئاتر” بود.

چيزي که بسيار بد و نگران‌کننده است ورود غيرمتعارف آدم‌هاي غيرمتخصص در اين حوزه است. ضمن اين‌که درآمدزايي تئاتر مثل چلوکبابي و فروش فلافل نيست. تئاتر يک کالاي فرهنگي است که نياز مردم است. حتي اگر مردم ندانند. به همين دليل هر دولتي بايد از آن حمايت کند و اين در همه‌ي دنيا هست.

 بخشي از هزينه‌ي اين کالاي فرهنگي را مردم مي‌پردازند و بخش ديگرش را هم دولت و نهادهاي فرهنگي بايد بپردازند. در هيچ جاي دنيا تئاتر را به حال خودش نمي‌گذارند. اگر اين اتفاق بيفتد و سرمايه‌گذاراني که طبيعتا فقط فکر سودآوري هستند متوجه تئاتر شوند، تنها بخش تجاري اين هنر اهميت پيدا مي‌کند. و تئاتر به عنوان «هنر» از بين خواهد رفت. نريماني درباره‌ي زياد شدن تعداد تماشاگران مي‌گويد: سالن‌ها زياد شده‌اند و تعدادي از آن‌ها معمولا پر هستند و حتي هزينه‌هايشان را هم برمي‌گردانند و اين خوب است، هرچند نمي‌شود روي آن حساب کرد. بخشي از تماشاگران براي ديدن چهره‌ها مي آيند. بخشي براي موسيقي و … ولي بايد روي تماشاگري حساب کرد که صرفا براي تئاتر مي‌آيد. به نظر نريماني موفق‌ترين دوره‌هاي تئاتر بعد از انقلاب دهه‌هاي هفتاد و هشتاد است: «کارهاي عليرضا نادري، کيومرث مرادي و محمد رحمانيان که اغلب نويسنده متن هم بودند در اين دوره اجرا مي‌شد و تماشاگر هم فقط براي ديدن نمايش مي‌آمد و نه ديدن بازيگر. منظورم اين نيست که براي ديدن هنرپيشه به سالن نمايش آمدن بد است، ولي کساني که از بيرون بدنه‌ي تئاتر مي‌آيند، چون نگاه ناقصي دارند، به کار لطمه مي‌زنند و اين کار خطرناک است. آن‌ها فقط ظاهر قضيه را مي‌بينند و رنگ و لعاب بيروني و بعد فکر مي‌کنند تئاتر همان چيزي است که آن‌ها تصور مي‌کنند.
او درباره‌ي فعاليت‌هاي تماشاخانه‌هاي خصوصي و درآمدزايي آن‌ها مي‌گويد: تماشاخانه‌ها هر شب سه اجرا دارند و اين يعني که برعکس تصور درآمدشان خوب نيست. چون اگر خوب بود بايد يک اجرا مي‌رفتند. معتقدم اين سالن‌ها هم بايد از طرف دولت ارزيابي و حمايت شوند. حتي شهرداري هم بايد کمک کند.
نريماني نگران تغيير سليقه‌ي مخاطب از طريق تئاترهاي تجاري است. «اين تئاترها ممکن است سليقه‌ي تماشاگر را نازل کنند. مثل اتفاقي که در سينما افتاد. سينما در برهه‌اي داشت رو به تعطيلي مي‌رفت. اتفاق ديگري هم که ممکن است بيفتد اين است که تماشاگر از ديدن بازيگر اشباع شود، اما تماشاگري که عادت کند تئاتر ببيند و بازي بشناسد و با نمايشنامه آشنا باشد هميشگي است.» نريماني مطبوعات را هم در ايجاد شرايط امروز مقصر مي‌داند و مي‌گويد دير به فکر اين افتاديم که تئاتر از مسير خودش خارج شده و به دنبال چهره‌ها رفته و نه تئاتري‌ها. مقصر اين اتفاق مطبوعاتي‌ها هم هستند که اين موضوع را تذکر ندادند و بعد هم با مصاحبه‌ها و گزارش‌ها از نمايش‌هايي با بازيگران مطرح به اين موضوع دامن زدند.
دکتر قطب‌الدين صادقي نيز دو اتفاق را در وضعيت امروز تئاتر و تلاش براي درآمدزايي از طريق نادرست مؤثر مي‌داند: «از نظر جامعه شناسي دو اتفاق رخ داده است. يکي اين‌که در دهه‌‌ي شصت زاد و ولد بسيار زياد بود. الان نسلي که در آن دهه به دنيا آمده‌اند وارد اجتماع شده‌اند و مي‌خواهند حضورشان را يا به عنوان مجري يا به عنوان مخاطب اعلام کنند. رسانه‌ها هم به اين قضيه کمک کرده‌اند. مسئله‌ي دوم هم اقتصادي است که از زمان رياست جمهوري هاشمي رفسنجاني اتفاق افتاد.

در فرداي جنگ يک بورژوازي نوکيسه به وجود آمد که به هر شکلي حالا جزو قشر مرفه هستند. اين قشر فرهنگ بالايي ندارند، ولي ميل به پول خرج کردن و اظهار وجود اجتماعي دارند. اين‌ها منتقد نيستند. چون اوضاع به کامشان است. آن‌چه هم که از هنر توقع دارند تفکر و انتقاد نيست، تفنن است. در نتيجه کارهايي را که خنده برانگيز باشند دوست دارند. موضوعش هم مهم نيست. همين که هنرپيشه‌ي مشهوري ببينند خوش هستند. اين‌ها در حال حاضر مخاطبان اصلي فرهنگ و هنر هستند.

صادقي يک نمايش در حال اجرا در تالار وحدت را مثال مي‌زند و مي‌گويد: قيمت بليت اين نمايش ۱۵۰ هزار تومان است. مخاطب اين نمايش کيست؟ قطعا دانشجو نيست، قشر متوسط شهري جست‌وجوگر هم نيست. اين‌ها کساني هستند که دنبال يک فضاي شاد و بدون دغدغه براي وقت‌کشي‌اند. وجود بيلبوردهاي گرانقيمت و تيزرهاي تلويزيوني آن‌ها را جذب مي‌کند و تهيه‌کننده هم در پي همين مسئله است. اين‌جا نه سرمايه‌گذار و نه تماشاگر به دنبال تئاترهاي تحليلي، فرهنگي يا حرفه‌اي نيست. نظر آن‌ها تئاترهايي است که وجه تفنني داشته باشند به اضافه چند چهره‌ي مشهور. امروز ديدن اين چهره‌ها از هر چيز ديگري براي نوکيسه‌ها مهم‌تر شده است.
دکتر صادقي، اين دسته از تماشاگران را با تماشاگران تئاترهاي آزاد مقايسه مي‌کند و مي‌گويد: «اين تماشاگران مثل همان مخاطبان تئاترهاي آزاد هستند، ولي اين‌ها کمي شيک‌تر هستند و شايد خجالت مي‌کشند به فلان سالن تئاتر آزاد بروند و به جايش به تالار وحدت مي‌آيند. اين‌ها تماشاگر واقعي نيستند. درست است که بليت مي‌خرند، ولي قضيه از اين قرار است که اين نوع تئاتر تجاري تفنني جاي تئاتر واقعي را گرفته است. اتفاقا بازيگرانش هم جاي بازيگران اصلي تئاتر را گرفته‌اند. الان کم‌کم بازيگران بزرگ تئاتر به گوشه رفته‌اند و کارگردانان خوب تئاتر هم عقب کشيده‌اند.»

او از چيزي مهم و تعيين‌کننده به نام پول صحبت مي‌کند و با اشاره به اثري که اخيرا در تالار وحدت اجرا شده مي‌گويد: پيش از اجراي اين نمايش مي‌دانستم تالار وحدت را براي دو ماه در اختيار گرفته‌اند. وقتي از مديرش پرسيدم چه‌جور نمايشي است، گفت نمي‌دانم، پول دو ماهش را داده‌اند! قضيه خيلي ساده است. هنر و انديشه تبديل به کالاي بازاري شده است و اين چيزي است که به نظرم خيلي بد است. معيار اول و آخر پول است.

 حتي در تئاتر دولتي که يک زماني با ما قرارداد تيپ مي‌بستند و قيمت‌ها مشخص بود وضعيت همين‌طور است. زماني با مرکز هنرهاي نمايشي قرارداد مي‌بستيم و کاري به فروش نداشتيم. فروش متعلق به دولت بود. و اين کار به توليد آثار نخبه کمک مي‌کرد. يکي از وظايف بزرگ وزارت فرهنگ در همه‌ي دنيا همين توليد آثار نخبه به منظور بالا بردن سطح ذوق و انديشه ملي است.

هنر نبايد تابع گيشه باشد. ولي کم‌کم بودجه را کم کردند و گفتند فقط کمک مي‌کنيم، الان کمک هم نمي‌کنند. در نهاد دولتي نمايش اجرا مي‌کني و از فروش هم درصدي برمي‌دارند. اين يعني دولت با امکانات ملي و دولتي دارد کاسبي مي‌کند. حرفشان هم اين است که پول نداريم. به راست و غلط اين حرف کاري ندارم، ولي ذره ذره دولت توپ را به زمين مردم و درواقع بورژواها انداخته که پول دست آن‌هاست. راستش ديگر تئاتر هنري وجود ندارد. بيشتر تئاترها تفنني، پر زرق و برق و تجاري هستند.

با اين حال شايد بتوان شرايطي ايجاد کرد که تئاتر تجاري و غبرتجاري بتوانند در کنار هم کار کنند. دکتر صادقي در اين‌باره مي‌گويد: «در تمام دنيا تئاتر تجاري هست. ولي در کنار آن دولت چندين نهاد هنري و مرکز تئاتري دارد که هزينه‌هايشان با دولت است و کارشان توليد آثار نخبه. مثل کمديا فرانسز در آلمان که بخش عمده‌ي تئاترها متعلق به شهرداري است. حتي در ترکيه هم تئاترها متعلق به دولت و شهرداري است و عوامل از دولت حقوق ماهيانه مي‌گيرند. يعني زندگيشان تأمين است. و در اين‌جا بازي مي‌کنند. منظورم هم از دولت کل بدنه آن است مثل شهرداري‌ها و استانداري‌ها و … اما اين‌جا اين شرايط وجود ندارد. همان طور گفتم توپ را به زمين بورژواها و نوکيسه‌ها انداخته اند و آن‌ها نوع و سليقه‌ي تئاتر را تعيين مي‌کنند.» البته صادقي اميدوار است که اين يک دوران گذار است و مي‌گويد: «الان دوره‌ي افت است، دوره‌ي خيز نيست. اما در اولين بزنگاه دوباره وضع عوض مي‌شود. اين‌ها عقب مي‌کشند و جوانان جست‌وجوگر که پرسش و دغدغه دارند وارد گود مي‌شوند و تئاترهاي اجتماعي شکل مي‌گيرد. اين مربوط به دوران پساانقلاب است. در اين دوره آرمان‌ها ضعيف مي‌شود و خودخواهي‌هاي فردي قوي مي‌شود. اما اين دوره موقتي است.

حکايت سالن‌هاي خصوصي
يکي از دلايلي که تئاتر درآمدزا شده يا مي‌شود به آن به عنوان هنري پول‌ساز نگاه کرد وجود تماشاخانه‌هاي خصوصي است. چند سالي است که تماشاخانه‌هاي خصوصي شکل گرفته‌اند و تعدادشان هم روز به روز بيشتر مي‌شود. البته که يک سوي ماجرا علاقه‌ي صاحبان اين تماشاخانه‌ها به تئاتر است و اغلب آن‌ها کارگردان يا بازيگر تئاتر يا دانش‌آموخته‌ي اين رشته هستند. اما سوي ديگر ماجرا چيزي است که لازمه‌ي هر کسب و کاري است، يعني پول و اين امري انکارنشدني است.

 بنابراين بخشي از علت زياد شدن تئاترهاي خصوصي در اين چند سال درآمدزا بودن تماشاخانه‌ها است؛ درآمدزايي که البته پيامدهاي خود را دارد و گاه ضربه‌هاي شديدي به تئاتر زده است. چه از نظر بازيگراني که به کارگردان‌ها تحميل مي‌شوند که اين کار کم‌کم به حذف و گوشه‌نشيني بازيگران تئاتر مي‌انجامد، چه از نظر گروه‌هاي خلاق و هنرمندي که به دليل شرايط نامناسب مالي از عهده قرارداد تماشاخانه‌ها برنمي‌آيند.

به عنوان مثال يکي از تماشاخانه‌هايي که از اولين تماشاخانه‌هاي خصوصي محسوب مي‌شود تماشاخانه‌ي «باران» است. اين تماشاخانه از سال ۹۳ شروع به کار کرده و تا امروز نمايش‌هاي زيادي از گروه‌هاي حرفه‌اي و تجربه‌گرا در آن روي صحنه رفته‌اند.
«فهيمه امن‌زاده» که از همان آغاز مديريت تماشاخانه را بر عهده داشته درباره‌ي شرايط مالي‌شان مي‌گويد: «از نظر درآمدزايي به جايي رسيده‌ايم که تماشاخانه از پس هزينه هاي خودش مثل اجاره‌ي سنگين، حقوق پرسنل، هزينه‌هاي آب و برق و گاز و ديگر هزينه‌هاي جاري برمي‌آيد. مي‌توانيم خودمان را اداره کنيم. ولي نتوانسته‌ايم پس‌اندازي داشته باشيم.»
او درباره‌ي تعداد تماشاگران سالن هم مي‌گويد که اين تعداد از ابتدا تا امروز زياد نشده است. علتش را هم اين طور توضيح مي‌دهد: «زماني که ما شروع به کار کرديم چون تنها تماشاخانه‌ي خصوصي ايران بوديم و از طرف ديگر تئاتر شهر هم در حال بازسازي بود، ما يک اتفاق بوديم. خيلي از بزرگان از راه‌اندازي اين سالن هيجان‌زده بودند و پذيراي اجراهاي خوبي بوديم. بنابراين تماشاگران هم زياد بودند. در مورد سالن‌هاي ديگر شايد تعداد تماشاگران زياد شده، ولي ما از همان اول تماشاگران زيادي داشتيم.» امن‌زاده در مورد اين که چه کارهايي براي جذب تماشاگر انجام مي‌دهند مي‌گويد: «جذب مخاطب طبيعتا مهم است. کيفيت آثار و هنرمنداني که درخواست اجرا مي‌کنند بسيار اهميت دارد. الان وضعيت ما طوري نيست که بتوانيم به ايده‌آل‌هايمان برسيم. به ما خرده گرفته مي‌شود که چرا چند اجرا در روز داريد يا چرا کف فروش گذاشته شود. ما مجبوريم براي اين‌که روي پاي خودمان بايستيم اين کارها را بکنيم. اگر نکنيم متضرر مي‌شويم.» او درباره‌ي استفاده از بازيگران چهره‌ در نمايش‌ها هم مي‌گويد: «ما به چهره‌ها بها نمي‌دهيم. ترجيح مي‌دهيم با تهيه‌کننده کار کنيم تا اين‌که به خاطر حضور يک بازيگر فروش داشته باشيم. مواردي بوده که گروه‌ها از چهره‌هاي سرشناس هم استفاده کرده‌ند و اتفاقي نيفتاده و سالن خالي رفته است. الان در اکثر تئاترها سعي مي‌کنند از يک چهره‌ي معروف استفاده کنند تا نمايششان فروش خوبي داشته باشد، ولي اين کارکرد ندارد. کار اگر خودش خوب باشد بدون بازيگر معروف هم تماشاگر را به سالن مي‌کشاند».
با تمام اين توضيحات اجرا در تماشاخانه باران (مثل هر تماشاخانه‌ي ديگري) شرايط مالي دارد و قراردادهايي که گروه بايد توان آن را داشته باشد. از جمله کف فروش شبي پانصد تا هشتصد هزار تومان. 


iconادامه مطلب

سایر صفحات سایت

Copyright © 2013 _ Design by : MrJEY