حال مطبوعات خوش نیست! باور کنید
بازديد : iconدسته: یادداشت ها

یادداشت سردبیر، ص۶ و۷، شماره ۱۲۴، مهر ۹۷

حال مطبوعات خوش نيست. هيچ‌وقت خوش نبوده است و حالا ناخوش‌تر از هميشه است و اين همان حکايت سال به سال است و دريغ‌هاي تکرار شونده در طول تاريخ و در همه‌ي امور و به همين دليل است که در ذهن جمعي جامعه آينده تاريک‌تر از گذشته به نظر مي‌رسد و دل بستن به ديروز نتيجه بيم از فرداست و نااميدي جمعي نسبت به آينده‌اي که طلايه‌اش امروز است.

وجود چنين فرآيندي در جامعه طبيعي نيست. و بيشتر از «يک جاي کار» عيب دارد و پنجره‌هاي شکسته بسياري اين‌جا و آن‌جا به چشم مي‌خورند وقتي حس نوستالوژي بر يک جامعه غلبه مي‌کند. بايد بيمناک بود. چنين جامعه‌اي از شرايط امروز راضي نيست و از آينده بيم دارد و اين يعني نااميد بودن و کاهش توان عمومي براي ساختن فردا اين عارضه‌اي است که گريبان مطبوعات و رسانه‌ها را هم گرفته است. مطبوعات و رسانه‌هايي که جز معدودي از آن‌ها از مرز ناخوشي گذشته‌اند و در آستانه‌ي احتضار قرار دارند. اما همين مطبوعات ناخوش شاهدان تاريخ‌‌اند و سال‌ها بعد شرح پريشاني خود را با هر آن‌چه مرده ريگ آن‌ها در سال‌هاي انتشارشان است به زباني خواهند گفت. البته اين ناخوشي عارضه‌اي نيست که ناگهان آمده باشد و به قول زيست‌شناسان ريشه‌ي ژنتيک دارد و ريشه‌اش در گذشته است. همان وقت که ميرزاصالح اولين نسخه‌ي کاغذ اخبار را منتشر کرد. نشريه‌اي که ژن معيوب داشت و در طول يکصد و هشتاد سال اين  ژن معيوب را در پيکره‌ي مطبوعات باقي گذاشت تا امروز که به توموري کشنده تبديل شده است. کاغذ اخبار که اولين به اصطلاح «روزنامه‌ي» ايران بود هرچند که انتشار روزانه نداشت. برخلاف روزنامه‌ها و مطبوعات بسياري از کشورهاي ديگر که روزنامه‌هايشان از بطن جامعه و در پاسخ به نياز عمومي براي اطلاع يافتن از رويدادها بيرون آمدند. در دامن قدرت حاکم و پشت ديوارهاي ارگ سلطنتي شکل گرفت و مطالبش از همان ابتدا کلمه به کلمه به استحضار مقامات عالي رسيد تا شسته و رفته از ارگ شاهي خارج شود و در دسترس رعايا قرار گيرد.

درواقع کاغذ اخبار وسيله‌اي براي درج اخبار حکومتي بود با چاشني اخبار ولايات به روايت مقامات مسئول، بي‌که حرفي از نکبت زندگي رعايا  در آن باشد يا خبر رويدادي که حاکمان را خوش نيايد و در يک کلام کاغذ اخبار وسيله‌اي بود براي اعلام آن‌چه مردم بايد بدانند و نه آن‌چه مي‌خواستند بدانند و به اين ترتيب از همان ابتدا فرمان هدايت اخبار و انتشار مطبوعات در دست حاکميت قرار گرفت و نشريات حاکميت فرموده کم و بيش تا آغاز نهضت مشروطيت منتشر شدند و اين البته در داخل مرزهاي ممالک محروسه بود و ايرانيان انديشمند در خارج از قلمرو حکمراني قبله‌ي عالم در آن سوي مرزها کار خودشان را مي‌کردند.

با آغاز نهضت مشروطيت و به ميدان آمدن مردم، تاريخ نوپاي مطبوعات ورق خورد و اين بار مردم نشريات خودشان را منتشر کردند. بي‌که ناچار باشند به حاکميت پاسخ دهند و به اين ترتيب براي زماني کوتاه نشريات تحت کنترل حاکميت تبديل به رسانه‌هاي مردمي شد. اين اتفاق دو بار ديگر هم در تاريخ مطبوعات ايران تکرار شد. يک بار در فاصله سال‌هاي ۲۰ تا ۲۶ شمسي که با رفتن رضا شاه از ايران مطبوعات توانستند آزادانه بنويسند، هرچند که نتوانستند اين آزادي را نهادينه کنند و در نتيجه از سال ۲۷ و درواقع چند ماه بعد از ترور محمد مسعود مدير روزنامه‌ي مرد امروز که در اصل نشريه‌اي هفتگي بود. بار ديگر سانسور و خفقان و بگير  ببندها آغاز شد و جز در دوره‌ي کوتاه نخست‌وزيري دکتر مصدق و تا کودتاي سال ۳۲ همچنان ادامه يافت. بعد از کودتا نظارت بر مطبوعات به شکل فاجعه‌باري تشديد شد. و ادامه يافت تا سال ۵۷ و انقلاب اسلامي و يک بار ديگر پس از پيروزي انقلاب اسلامي. در يک دوره‌ي يک ساله آزادي در حوزه مطبوعات گسترده شد. آن قدر که هر کس مي‌توانست چيزي بنوسيد مي‌توانست يک نشريه منتشر کند. بدون اين‌که نياز به مجوز داشته باشد که البته عمر اين دوران هم بسيار کوتاه بود و بلبشوي انتشار نشريات خلق‌الساعه خيلي زود به آخر رسيد که از جمله اين نشريات يکي هم نشريه‌اي چهار برگي «جيغ و داد» بود که ظاهرا محمود احمدي‌نژاد آن را منتشر مي‌کرد. غرضم اما از نوشتن اين مقدمه بازگويي تاريخ نبود که اگر بود بايد از خون‌ها که پاي مطبوعات ريخته شد مي‌گفتم و از خون دل‌ها که اصحاب مطبوعات خوردند تا منتشر شوند و بمانند که بسياريشان هم در اين آرزو عمرشان به سرآمد. بلکه مي‌خواهم يادآور شوم هر آن‌چه به عنوان روزنامه و مجله و در دوره‌هاي مختلف با وجود مشکلات بسيار و قرباني دادن‌ها و زندان و بگير و ببند خبرنگاران و نويسندگان و مديران و توقيف و سانسور منتشر شد درواقع اسناد معتبري است که دوره‌هايي از تاريخ اجتماعي و سياسي ايران را روايت مي‌کنند و هر برگ و صفحه از اين نشريات جدا از محتوايشان بازگوکننده‌ي تصويري از زندگي مردم و سير تغييرات و تحولات اجتماعي و سياسي اقتصادي هستند که مي‌توانند چرايي و چگونگي رويدادهاي هر دوره و دوران‌هاي پس از آن را روشن کنند و پاسخي باشند براي پژوهشگران که در پي کشف تاريخ تحولات ايران و چرايي ورق خوردن تاريخ دو هزار و پانصد ساله در سال ۵۷ و بي‌شک مطبوعات امروز هم شاهدان زمانه خويش‌اند، هرچند که ناخوش باشند و سرگردان در ميانه بيم و اميد و تنها اگر از همين منظر به مطبوعات ايران از ديروز تا امروز نگريسته شود کافي است تا ارزش و اهميت اين رسانه‌هاي نوشتاري که با تحمل دشواري‌هاي بسيار منتشر شدند مشخص شود و هم از اين روست که در همه ي کشورهاي جهان براي مطبوعات نه فقط به عنوان رسانه بلکه به عنوان اسناد معتبر تاريخي ارزش و اعتبار قايل مي‌شوند.

به هر روي با ورق خوردن تاريخ ايران در سال ۵۷ به دوره‌اي طولاني از تاريخ مطبوعات ايران پايان داده شد. و دوران جديدي آغاز گرديد. دوراني که مي‌شد نباشند و نمانند اما از نظر مسئولان و مديران جامعه انقلابي اين امر بديهي بود که انتشار مطبوعات و ديگر رسانه‌هاي نوشتاري ضرورتي اجتناب‌ناپذير است و به همين دليل يکي از مهم‌ترين دغدغه‌هاي مسئولان فرهنگي جامعه از همان ابتدا سامان دادن به امر انتشار بي‌وقفه مطبوعات بود که بلافاصله پس از استقرار نهادهاي حکومتي جديد و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ساز و کارهاي تازه‌اي براي انتشار نشريات تعريف شد و جامعه مطبوعاتي جديد که اکثريت اعضاي آن جواناني بودند که با پيروزي انقلاب به عرصه آمده بودند به سرعت شکل گرفت و انتشار روزنامه‌ها و مجلات تداوم يافت. و بديهي بود که فضاي جديد نظم تازه‌اي را مي‌طلبد، نظمي که اصحاب رسانه و مسئولان فرهنگي جامعه بر سر آن به توافق رسيدند تا انتشار نشريات تداوم يابد و در نظم جديد و در سال‌هاي بعد از جنگ با توجه به مقتضيات زمان و تغييرات به وجود آمده در فضاي فرهنگي آن‌چه مورد توجه قرار گرفت ضرورت حمايت مالي از مطبوعات بود. مطبوعاتي که جدا از نقش رسانه‌‌اي‌شان. مي‌توانستند اسناد مکتوب و معتبر زمانه باشند و مهم‌تر از آن اين حقيقت پذيرفته شده بود که بدون وجود مطبوعات تغيير فضاي فرهنگي جامعه و جايگزيني ارزش‌ها و فرهنگ اسلامي شايد غيرممکن باشد. و بنابراين حمايت مالي از مطبوعات به عنوان يک ضرورت مورد تأييد و تأکيد قرار گرفت. حمايتي که بعدها عنوان يارانه به آن داده شد و روشن بود که بدون اين حمايت‌ها نشريات نمي‌توانستند به حيات خود ادامه دهند و به سلامت از دوران گذر و انتقال از ته‌مانده‌ فضاي فرهنگي گذشته که هنور و همچنان حضوري ملموس در جامعه داشت عبور کنند و طبعا در فضاي فرهنگي جديد بسياري از مخاطبان خود را که طي سال‌ها به انتشار گونه‌هاي ديگري از مطبوعات و مطالب عادت کرده بودند از دست مي‌دادند و اين امر مي‌توانست افت تيراژ و کاهش درآمد و تعطيل کار را در پي داشته باشد و نياز به حمايت مالي دارند و اين يارانه‌ها اگرچه تأمين‌کننده بخش اندکي از هزينه‌هاي انتشار يک نشريه بود اما همين اندک هم نقش تعيين‌کننده‌اي در تداوم انتشار آن‌ها داشت و کاهش يا قطع اين يارانه بي‌ترديد باعث تعطيل بسياري از نشريات مي‌شد. کما اين‌که امروز هم چنين امري قريب‌الوقوع است اما متأسفانه به نظر مي‌رسد که آسيب تعطيل شدن و فقدان نشريات از نظر برخي مسئولان چندان اهميتي ندارد چرا که برخي از مديران فرهنگي و مسئولان رده بالاي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي بر اين باورند که دوران مطبوعات کاغذي به پايان رسيده و نشريات بايد در فضاي مجازي کار خود را پي بگيرند که در اين صورت نيازي به کاغذ و چاپخانه نخواهند داشت و قطع هزينه‌هاي چاپ و کاغذ مي‌تواند زمينه‌ساز قطع يارانه‌ها باشد. معناي چنين رويکردي به شکل کاملا واضح اين است که نشريات کاغذي در عصر اينترنت جايگاهي ندارند و نمايانگر نوعي عقب‌ماندگي هستند، اين مسئولان اما به اين نکته توجه ندارند که در بسياري از کشورهايي که از نظر تکنولوژي بسيار پيشرفته‌تر از ما هستند، نشريات کاغذي همچنان از ارزش و اعتبار برخوردارند و بسياري از نشريات اروپايي که طي سال‌هاي اخير به سمت فضاي مجازي رفتند و نشريه‌شان را به صورت اينترنتي منتشر کردند پس از مدتي دوباره ناچار به بازگشت شدند و انتشار نشريات چاپي از سر گرفته شد. چرا که اين نشريات اسنادي ماندگار خواهند بود اما جستجو و يافتن نشريات در فضاي مجازي شايد ده سال بعد عملا ناممکن باشد و اين يعني نابودي اسناد ارزشمندي که بر شرايط زيستي، سياسي، اقتصادي و اجتماعي يک نسل شهادت مي‌دهند و شايد به دليل همين تفکر اينترنتي است که صالحي اميري وزير سابق فرهنگ و ارشاد اسلامي در دوران وزارتش اعتنايي به مطبوعات نشان نداد و برخلاف انتظار اهالي رسانه نگاهي حاشيه‌اي به مطبوعات داشت و به نظر مي‌رسيد در نگاه ايشان اهميت سينما و تئاتر بسيار بيشتر از مطبوعات است و حل مشکلات اهالي اين دو عرصه اولي‌تر. در حالي که هر يک از اين‌ها ارزش خود را دارند و ارزش آنان کم‌تر از ارزش‌ مطبوعات نيست اما به معناي ناديده گرفتن مطبوعات نيست که نبودشان ضربه‌اي خواهد بود حتي بر پيکر سينما و تئاتر. اما متأسفانه وزير جديد فرهنگ و ارشاد اسلامي هم که شخصيتي فرهنگي و اهل مطالعه و کتاب است چندان توجهي به مشکلات و مسايل مطبوعات که مدتهاست حال خوشي ندارند نشان نداده است جز اين‌که در سخناني کلي به مشکلات مطبوعات اشاره کند و اين‌که براي حل اين مشکلات بايد برنامه ريزي شود و شايد اين برنامه‌ريزي‌ها هم سرانجام سر از دنياي ديجيتال درآورد و اين چيزي است که آينده روشن خواهد کرد. البته تنها اين دو محترم نيستند که مطبوعات را نمي‌بينند ساير مسئولان و نمايندگان مردم در مجلس و آن نمايندگاني که خود مطبوعاتي بودند ظاهرا ارزش و اهميتي براي مطبوعات قايل نيستند و شايد آن را نردباني مي‌بينند که از آن بالا رفته‌اند. تصور غالب آن‌ها هم اين است که رسانه‌هاي  مجازي با سرعتي بيشتر از روزنامه‌هاي اخبار را مخابره مي‌کنند و در چنين حالتي چه نيازي به مطبوعات نوشتاري است. و البته که اين اشتباه است و اگر مطبوعات ما تا امروز نتوانسته‌اند در رقابت با فضاي مجازي جايگاه ارزشي خود را پيدا کنند و تن به تسليم داده‌اند مشکل از ناتواني آن دسته از اصحاب رسانه است که با زير و بم کار روزنامه‌نگاري آشنا نيستند و به همين دليل در برابر فضاي مجازي زانو زده‌اند.

به هر حال تا آمدن آينده اين حقيقت بايد گفته و پذيرفته شود که حال مطبوعات خوش نيست و درواقع ناخوش تر از آن‌اند که بتوانند آينده‌اي داشته باشند و مرگ آن‌ها بي‌ترديد با پيامدهاي خوبي براي فرهنگ اين سرزمين همراه نخواهد بود.  


iconادامه مطلب

سایر صفحات سایت

Copyright © 2013 _ Design by : MrJEY