ابوذر قاسمیان شبکههای اجتماعی را به نفع ادبیات میداند و معتقد است، باعث شنیده شدن صداهای مختلف شده اما در عینحال به چهره شدن برخی از نویسندههای ضعیف در شبکههای اجتماعی هم اشاره میکند.
این داستاننویس در گفتوگو با ایسنا درباره تأثیر شبکههای اجتماعی بر سبک نوشتاری نویسندگان و داستاننویسان، اظهار کرد: در گذشته برای نویسنده شدن، جدا از استعداد و پشتکار، باید از هفتخان میگذشتی تا بتوانی خود را به عنوان نویسنده جا بیندازی، اما شبکههای اجتماعی، چه وبلاگ، چه بعدها فیسبوک و اینستاگرام این فرصت را برای تعداد زیادتری فراهم کرد و استعدادهایی در این شبکههای اجتماعی خصوصاً با وبلاگنویسی پیدا شد، زیرا وبلاگ فضای جدیتری داشت، نسبت به فیسبوک و اینستاگرام که فرمتشان بهکل فرق میکند، و خیلی از نویسندگان خوب ما از دل همین وبلاگنویسی بیرون آمدند. اما بعد که سمتوسوی اجتماع و همینطور اهالی ادبیات به دیگر شبکههای اجتماعی رفت، فرصتی برای نویسندگانی که شاید در حالت عادی نمیتوانستند هفتخان را رد کنند، ایجاد شد تا به صورت جدی دیده شوند.
او افزود: در عین حال شبکههای اجتماعی ضربههایی نیز به ادبیات زده است؛ همه چیز را سهلالوصول کرده و در این بین نویسندههای متوسط رو به پایین و حتی ضعیف هم به هر دلیلی چهره شدهاند و گاهی تشخیص سره از ناسره برای بسیاری از مخاطبان مشکل میشود. یعنی در عین حال که شبکههای اجتماعی فوایدی داشته و باعث شده که نویسندههای خوبی بالا بیایند، اما نویسندههای ضعیفی هم توانستهاند به هر دلیلی خود را نشان دهند.
قاسمیان با بیان اینکه شبکههای اجتماعی در مجموع میتواند به نفع ادبیات باشد، گفت: شبکههای اجتماعی باعث شده صداهای بیشتری به گوش برسد که این خود به نفع ادبیات است. از طرف دیگر خیلی از مخاطبان میتوانند مستقیم با نویسندهها در ارتباط باشند یا سؤال بپرسند و کارهای جدید آنها را دنبال کنند. از این لحاظ خوب شده اما فکر میکنم این شبکهها به کتابخوانی لطمه وارد کرده است، زیرا هر روز با حجم وسیعی از اطلاعات روبهرو میشویم که نیاز به کتابخوانی را حتی در کتابخوانهای حرفهای کمتر کرده است. در واقع تعداد نویسندههای ما زیاد شده و تعداد مخاطبانمان کم و همین باعث شده تیراژ کتابها هم مدام پایین بیاید. شاید بعضی بگویند اگر تعداد نویسندهها را در تیراژ معمول ضرب کنیم و با زمان گذشته که تعداد نویسندهها کم و تیراژها بالا بود، مقایسه کنیم، میبینیم وضعیت آنچنان فرقی نکرده است و همان تعداد نسخه منتشر شود. اما چیزی که محل بحث است این است که افراد جامعه ما نسبت به دهههای قبل فرهیختهتر شده و قاعدتاً باید کتابخوانتر باشند و مجموع تیراژ بالاتر برود، ولی با سیطره فضای مجازی که از خیلی جهات قانعشان میکند، نیازشان به کتابخوانی کمتر شده است.
او درباره اینکه آیا کوتاه بودن نوشتهها و سهلالوصول بودن موفقیتهای ظاهری در شبکههای اجتماعی بر نویسندهها تأثیر داشته یا خیر، خاطرنشان کرد: مطمئناً تأثیر دارد، به هر حال یک نوع ادبیات جدید در فضای مجازی شکل گرفته است. شاید نویسندهای بگوید برای خودم یا فوقش پانصد یا هزار مخاطب جدی مینویسم، اما به هر حال نویسنده بدون مخاطب عملاً معنایی به آن شکل ندارد، حتی نویسندهای که خیلی خاصپسند مینویسد باز هم یک طیف مخاطب را به صورت خودآگاه و ناخودآگاه در ذهن دارد و در نظر دارد که نظرشان را جلب کند. زمانی که نویسندهای میبیند برخی نوشتهها مخاطب زیادی دارد، حتی نویسندهای که سبک خاص و مخاطب خود را پیدا کرده هم تحت تأثیر این ماجرا قرار میگیرد، هرچند در ظاهر با آن مخالف باشد ولی تأثیر میگذارد که کمی سادهتر بنویسد و به نوشتههایش ویژگیهای عامهپسندانهتری اضافه کند که جذابیت بیشتری داشته باشد. اما اینکه فضای مجازی در کوتاهی و بلندی نوشتههای جدی تأثیر میگذارد یا نه، خیلی موافق نیستم. کسانی هستند که در اینستاگرام نوشتههای بعضاً روایی مینویسند که در قالب داستان نیست و به اندازهای که فضای مجازی اجازه میدهد مینویسند و خیلی هم کوتاه است و برای همانجا جواب میدهد و ماندگار نیست و این فرق دارد با ادبیات جدی. اتفاقاً از گذشته تا کنون، عامه البته کتابخوان به داستانهای بلند اشتیاق بیشتری نشان داده تا به داستان کوتاه که فرم پیچیده و مینیاتوری و دقیقتری دارد. پس لااقل از این لحاظ تأثیر چندانی بر ادبیات ناب نداشته است.
این نویسنده در پاسخ به این سؤال که با توجه به اینکه نویسندهها سریع وارد عرصه میشوند و این امر موجب افزایش نوشتههای ضعیف میشود یا اینکه نویسنده محک نمیخورد تا راه خود را پیدا کند، توضیح داد: غربال زمان تا یک حجم مشخص را میتواند غربال کند؛ ولی از یک حد به بعد از دست زمان هم کاری برنمیآید. مثلاً در دهه ۳۰ و ۴۰ یا بعدتر، ممکن است نویسنده خوبی دیده نشده و غربال زمانه هم او را جا انداخته باشد اما تعدادشان اندک است و میبینیم که همانها هم بعدها با کشف منتقد یا پژوهشگری از زیر خروار بیرون آمده و عرض اندام کرده ولی وقتی که تعداد زیاد باشد و آثار ضعیف و متوسط به حدی زیاد بشود، از دست غربال زمان هم کاری برنمیآید و باعث میشود خیلی از آثار خوب در همان سال دیده نشود و به سال بعد هم نرسد. این آسیب وجود دارد و اینجاست که وظیفه ناشر اهمیت بیشتری پیدا میکند و باید خیلی گزیدهتر کار کنند.
او ادامه داد: در سالهای قبل میدیدیم چهار پنج نشر گزیده کار میکردند و مطمئن بودی حدی از کیفت در کتابها رعایت شده و از خرید کتاب پشیمان نمیشدی اما الان نشرهای بزرگ هم این فیلترها را آسانتر کردهاند. ناشر باید بررسهای خوب بگذارد و کارهای خوب را انتخاب کند. اگر فقط چند ناشر کتابهای درجه یک منتشر کنند، غربالگری انجام شده و کار را راحت میکند، ولی الان متأسفانه نمیتوانی با اطمینان خاطر بگویی کتابهای فلان نشر باکیفیت است، ممکن است فوقش ۲۰ – ۳۰ درصد کتابها کیفیت لازم را داشته باشد اما بقیه نه. البته تا حدودی طبیعی است که ناشر به بازار توجه داشته باشد زیرا به هر حال بنگاه اقتصادی و تجاری است و باید بتواند روی پا بماند که کتاب خوب منتشر کند، اما در عین حال میتواند برای این هم راهکاری داشته باشد و فقط تعداد معدودی از کتابهایش بازاری باشد تا نشر را بچرخاند، و نه آنقدر زیاد که کلاً ماهیت ادبیات و نشر را زیر سؤال ببرد. البته هر نشری مختار است و شاید درستتر باشد که بگوییم باید برای زنده ماندن ادبیات برخی از کتابهای بازاری را چاپ کند.