نویسنده: اولاد، فروغ؛
اسفند ۹۷ و فروردین ۹۸ – شماره ۱۳۶ (۲ صفحه _ از ۴۴ تا ۴۵)
خوانشي از مجموعهي شعر جديد ضياء موحد
«بعد از سکوت»، برگزيدهاي از اشعار جديد شاعر و منطقدان بزرگ معاصر، استاد ضياء موحد است که به دو زبان فارسي و انگليسي به تازگي از سوي نشر هرمس منتشر شده است. کتاب را که باز ميکني، در همان پيشصفحهي قبل از فهرست اشعار ميخواني: «شعر ايستادن است بر لبهي مغاکي بيرحم.» متوجه ميشوي که با مجموعهاي شگرف و نامتعارف روبهرويي که در بين مجموعههاي ديگر بيگانه و غريبه مينمايد. در صفحات کتاب که دور ميزني، صداي شاعر را به گوش جان و اندوهگنانه ميشنوي که تکگويي دروني شاعر است و معلوم نيست با خود سخن ميگويد، يا با خواننده يا با هيچکس.
<!– wp:paragraph –>
<p>«بعد از سکوت»، برگزيدهاي از اشعار جديد شاعر و منطقدان بزرگ معاصر، استاد ضياء موحد است که به دو زبان فارسي و انگليسي به تازگي از سوي نشر هرمس منتشر شده است. کتاب را که باز ميکني، در همان پيشصفحهي قبل از فهرست اشعار ميخواني: «شعر ايستادن است بر لبهي مغاکي بيرحم.» متوجه ميشوي که با مجموعهاي شگرف و نامتعارف روبهرويي که در بين مجموعههاي ديگر بيگانه و غريبه مينمايد. در صفحات کتاب که دور ميزني، صداي شاعر را به گوش جان و اندوهگنانه ميشنوي که تکگويي دروني شاعر است و معلوم نيست با خود سخن ميگويد، يا با خواننده يا با هيچکس. </p>
<!– /wp:paragraph –>
<!– wp:paragraph –>
<p>اين همه سکوت، بعد از سکوتي ده ساله شگفتآور
است. حتي بعد از سکوت هم وقتي به سخن درآمده و حرفي دارد «براي ديدن، بوييدن، و لمس
کردن»، حرفش براي معني کردن نيست، حرفي بهظاهر از جنس نامعنايي است که به زبان نثر
قابل گفتن نيست و تنها در فضاي وهمناک شعر جاري است.</p>
<!– /wp:paragraph –>
<!– wp:paragraph –>
<p>پيشتر، واپسين مجموعهي شعر ضياء موحد، نردبان
اندر بيابان، در سال ۱۳۸۵ منتشر شده بود. البته برگزيدهي چهار دفتر پيشين او يکجا در
دفتري دوزبانه به نام آوازهاي آبي در ۱۳۹۶ تجديد چاپ شد. که دربردارندهي اشعاري تازه
سرودهي ۱۳۸۶ تا ۱۳۸۹ نيز بود. به هر رو، مجموعهي جديد بعد از سکوت نشان از اين دارد
که شاعر پس از نزديک به يک دهه سکوتش را به اصطلاح شکسته است. اما چه شکستني که پس
از سکوت نيز خواننده را با اشعاري ژرف بيشتر وادار به سکوت کرده است. چون حرفهايش همچون
موج آب است و ترنّمي غريب سر ميدهد: اي همدم شبان من اي بيداري / امشب دوباره بر سر
حرف آمدهام / حرفي پر از نگفتن (پس از سکوت، ص ۲).</p>
<!– /wp:paragraph –>
<!– wp:paragraph –>
<p>درونمايههاي بيشتر اشعار اين دفتر، سکوت،
فروپاشيدگي، زوال و مرگ است که شاعر را به آفريدن اشعاري واميدارند که از درون سرريز
ميشوند. درد، تحمل ويراني، ويران شدگي و شکيبيدن ظلمت و تباهي. وراي اين دردها، شعر
و زيبايي چشمک ميزنند. دردها ساحتي زيباييشناسانه به خود ميگيرند و نه تنها نوميدانه
و نوميدکننده نيستند، بلکه حس جاودانگي را القا ميکنند.</p>
<!– /wp:paragraph –>
<!– wp:paragraph –>
<p>شاعر در رثاء دوست فرهيختهي خود، استاد
ابوالحسن نجفي، نه تنها حس اندوهان و نوميدي سر نميدهد، بلکه يادش مرگ را دور ميکند:
با اين گلي که در باغچه روييده / مرگ را به تو دسترس نيست (همان، ص ۸).</p>
<!– /wp:paragraph –>
<!– wp:paragraph –>
<p>از اين رو، با گل باغچه و آفتاب بلند در
شب نوراني، اي انسان مرگ به تو نميرسد، چون تو آفرينندة روايات هزار و يکشبي. يعني
هنرآفرين را با مرگ سر و کاري نيست. شاعر در واژه واژهي اشعار خود سرود جاودانگي سر
ميدهد و لابهلاي همان واژهها به خوابي ابدي فرو ميرود و جاودانه ميشود.</p>
<!– /wp:paragraph –>
<!– wp:paragraph –>
<p>شاعر از دير رسيدن – و شايد هرگز به هم
نرسيدن – عاشق و معشوق ياد ميکند و نميداند که از چيست که عشق ديرياب است: چه عاشقانه
تاب ميآوردي / سرکشيهاي مرا / چه زود دانستي عاشق توام / و من چه دير دانستم عاشق تو
بودم (ص ۷).</p>
<!– /wp:paragraph –>
<!– wp:paragraph –>
<p>يگانگي و حسآميزي با طبيعت ناب در اشعار
شاعر موج ميزند، هرچند شمار شعرهاي اين دفتر اندک است (تنها ۳۵ قطعه در ۳۹ صفحه)، اما
در همين خرُده شعرهاي برگزيده، شاعر با عناصر طبيعت چندان يگانه ميشود که ميخواهي کتاب
را ببندي و در طبيعت ناب حل شوي: همزمان / ميخواهم کبوتر باشم و درخت اقاقي / نهر باشم
و خزه / بر خود بنشينم و در خود سبز شوم (ص ۱۱).</p>
<!– /wp:paragraph –>
<!– wp:paragraph –>
<p>برخي از سطرهاي اين دفتر، چنان که در مقدمة
مترجم نيز آمده، يادآور اشعار و تعبيرات اميلي ديکنسون و سيلويا پلات اند. در اينجا
ميتوان افزود که فضاي اليوتي و بودلري، اما آميخته با فضاي بومي، نيز در اين اشعار
حس ميشود. از جمله، اين قطعه: «مايهي رنج / که هر دريچه را قطرهي اشکي / هر کوچه را
دالان دردي»، يادآور اين بيت بودلر است: ملالها و غمهاي سنگين / بر دوش هستي ميآلود،
باري گراناند (گلهاي بدي، ص ۱۹۲).</p>
<!– /wp:paragraph –>
<!– wp:paragraph –>
<p>مايهي رنج، زيستن در سرزميني است که «صداي
مردگان / رساتر از زندگان است» (بعد از سکوت، ص ۲۳). و در اين رنجگونه زيستن است که
شاعر حتي در شعر Sublime (متعالي) نوعي تناقضگونه گوييِ شاعرانه به
دست ميدهد: شکوه تخريب / ويراني تمام / زيبايي هراسانگيز / و شعر بي کلام (ص ۲۷). شاعر
تعالي را در گذر از ويراني و تخريب تصور ميکند تا به شکوهي جاودانه دست يابد يا از
هراس بايد گذر کند تا به زيبايي ناب برسد يا براي او سکوت و بي کلامي، راز و رمز شعر
ناب است. عروج و تعالي بُنمايهاي تصويري در بُنِ واژهها و تعبيرات شاعرانه است. شاعر
همواره و در هر شرايطي، تعالي را تصوير ميکند، از واژهها عبور مي-کند، تا به ماوراي
واژهها دست يابد، از نردهها و «پلکاني از مرمر سبز» ميگذرد تا به بالا عروج کند: پايين
مخرام / مکان تو جز در اسمان نيست (ص ۳۸).</p>
<!– /wp:paragraph –>
<!– wp:paragraph –>
<p>درواقع، ضياء موحد با کمترين واژهها، ژرفترين
معاني و تصاوير را عرضه ميکند، چنانکه در قطعات او حتي يک واژهي حشو بهندرت ميتوان
يافت: پنجرهي باز / دشت سبز / برهي سفيد / با چشمي که از درشتي غمگين ميزند / با آسمان
کاريش نيست/ يک نقطهي سفيدست بر زمين / تنها همين (ص ۲۸). در اين قطعه به نهايت ايجاز
ميتوان دست يافت. پنجرهاي باز گشاده به سوي دشتي فراخ و سرسبز که جهان و کار جهان را
ميتوان نگريست. اما چشم شاعر فقط به برهي سفيدي خيره ميشود که تنها يک نقطهي سفيد بر
پهندشت بيکرانهي جهان بيش نيست، همين! چون «شعر گشودگي است بر جهان.» در شعر «سيراب
از نور» به نمونهي فاخر تشخيص (personification) و يگانگي با طبيعت برميخوريم: بلند و سبز / نخستين مهمانان آفتاباند
/ به نسيم خوشامد ميگويند و از نور سيراباند (ص ۳۳).</p>
<!– /wp:paragraph –>
<!– wp:paragraph –>
<p>ضياء موحد در ديباچهي آوازهاي آبي (گزيدة
شعرها) در پاسخ به اين پرسش که شعر چيست سکوت کرده است و تنها به «چرا شعر ميگويم»
پاسخهايي داده است، که عباراتي کليدي براي درک اشعار او و آويزهي شاعرانه و ژرفي است
که شاعران معاصر بهتر است به کار گيرند. شعر هنر است چون لذتبخش است، بعد بايد به اين
کشف رسيد که بايد زبان شعر را هم دگرگون کرد و استعارهها را به نوعي ديگر به کار گرفت
(آوازهاي آبي، ص ۲-۳). ديگر اين که شعر ابزار رهايي از کابوس، اضطراب و وحشت است، شعر
رهايي است و آزادي و در واقع، شعر ذاتا اعتراض است، اما در هر بار و در هر زمان به
چيزي. شعر بيان چيزهايي است که جز به زبان
اشاره و تصوير بيان کردني نيست. اينجاست که قلمرو شعر از نثر بهکلي جدا ميشود. شعر،
گفتن آن ناگفتني است. بالاتر از اين، شعر در حد عالي خود، شيئي است هنري، شيئي که با
کلمهها ساخته ميشود (همان، ۴-۵).</p>
<!– /wp:paragraph –>
<!– wp:paragraph –>
<p>دفتر آوازهاي آبي برگزيدهي اشعار شاعر از
چهار دفتر پيشين و شماري از اشعار تازه است. اين برگزيده با دفتر با آبهاي مردهي مرواريد
آغاز ميشود با شعري سرودهي ۱۳۴۶ که سطر آغازينش «مرگ پرنده باد است» و دغدغهي شاعر
را مينماياند که پس از پنج دهه با آن درگير است: زمان، هستي و مرگ. حتي عنوان بر آبهاي
مردة مرواريد چنين تصويري را در ذهن زنده ميکند. دفترهاي ديگر، غرابهاي سفيد
(۱۳۶۹)، مشتي نور سرد ( چ ۲، ۱۳۸۳) و نردبان اندر بيابان (۱۳۸۵) نيز مضاميني اينچنين
يا طرحوارههايي براي به دام انداختن ناشناختههاي زمان، هستي و مرگ به شمار ميروند که
هر يک در خور بررسي و جستارهايي ديگرند. اين برگزيده نشان ميدهد که در اين پنجاه سال،
شاعر تقريبا هر ده سال مجموعهاي منتشر کرده است. اين گزينگويهها به احتمال زياد خود
برگزيدهي اشعار بيشماري است که شاعر آن را دور انداخته يا در گنجهي خويش نگهداشته است.
آنجا که ميگويد: دوست من / شعر گفتن آسان نيست / بنويس و پاره کن / تا آنجا / که بنويسي
و پاره کنند (بعد از سکوت، ص ۱۹).</p>
<!– /wp:paragraph –>
<!– wp:paragraph –>
<p>از دستاوردهاي نو اين مجموعه و مجموعهي
آوازهاي آبي، دوزبانه بودن اشعار است. ترجمهي خوب و دقيق سعيد سعيدپور بر غناي مجموعه
افزوده است. دوزبانگي اشعار براي معرفي شعر معاصر ايران، به آن سوي مرزها، امروز امري
ضروري است و بايد آن را جدي گرفت. با وجود بسته بودن فضاي ادبي اينجا، جاي آن دارد
که دست کم شاعران و نويسندگان طراز اول با معرفي اشعار خود به يک زبان بين المللي،
به فراخناي شعر و ادبيات جهان امروز راه يابند و راه يافتن گزينهي اشعار ضياء موحد،
طليعهاي است اميدبخش در جايگاه رفيعي که شعر معاصر ايران بايد در جهان پيدا کند.</p>
<!– /wp:paragraph –>