مهدی رجبی با بیان اینکه مُد در ادبیات موضوع بحرانزایی نیست و به خودی خود ایرادی ندارد میگوید: مد یا یک قالب ادبی زمانی بد است که شما از محتوا تهی شوید.
این نویسنده و مترجم ادبیات کودک و نوجوان در گفتوگو با ایسنا، درباره تبعیت ادبیات از مُد، اظهار کرد: باید ابتدا مد را تعریف کنیم و بگوییم آیا خوب است یا نه؟ و از طرف دیگر باید توجه کنیم که خودمان چه قالبهای جدیدی داریم که دیگران ندارند و الان داشتههایمان را نادیده گرفته و سراغ آنها رفتهایم. اگر نداشته باشیم پس ما هم مثل تمام جهان نیازمند جریانهای تازهایم. با این حساب ممکن است در دورهای انواع فانتزی مطرح بشود یا در مقطعی هم رئالیسم جادویی یا فرمهای داستانی دیگر.
او افزود: البته در بخش ادبیات کودک و نوجوان جریان متفاوت بوده است و خیلی از مد تبعیت نکرده. ولی در بخش بزرگسالان در دورهای مثلا ریموند کارور مطرح شد و همه شروع کردند شبیه کارور بنویسند؛ داستانهای مینیمالیستی ساده یا جریانی خانوادگی که ظاهر سادهای دارد اما در زیرمتن و پسزمینه پیچیده است. یکسری کتاب هم نوشته شد موفق و ناموفق، ولی به هر حال جریانی گذرا بود. به نظرم ادبیات هم یک سیر تکاملی دارد و مدام در حال تغییر است. در موسیقی هم همینطور است؛ مثلا در دنیا هیپهاپ مد شد که بعد هیپهاپ عربی و فارسی و سوئدی و… آمد و حتی فرمهای اعتراضی هم پیدا کرد، در صورتی که ریشه آمریکایی آفریقایی داشت. ادبیات هم همینطور است و مدام و مستمر تاثیر میپذیرد و تاثیر میگذارد.
رجبی با بیان اینکه مُد موضوعی گذراست، گفت: مد یا فرمهای ادبی جدید چیز هولناکی ندارد که بگوییم «وای چه اتفاقی میافتد». مد یا یک قالب ادبی زمانی بد است که شما از محتوا تهی شوید و فقط از پوسته تبعیت کنید، وگرنه به خودی خود ایرادی ندارد. متاسفانه خیلی وقتها این اتفاق میافتد که نویسنده ابتدا قالب را پیدا میکند و میخواهد درون آن چیزی بریزد، نتیجه این شیوه مفید و اثرگذار نخواهد بود زیرا زیرساخت ادبیات تفکر است و اگر زیرساخت فکری نباشد، فرد اندیشه را نشناسد و برایش درونی و ملموس نباشد بیحاصل است که مثلا پستمدرن بنویسد یا از روایتهای وارونه و پیچ در پیچ بهره ببرد تا حواس مخاطب را از بیمحتوا بودن اثرش پرت کند. مخاطب هم خواهد فهمید او حرفی برای گفتن ندارد. اما زمانی نویسنده میگوید من حرف مهمی دارم و فکر میکنم اگر آن را در قالب و فرم شعر سعدی بگویم اثرگذاری لازم را برای مخاطب ندارد، پس آن را در یک فرم جدید با غنای بیشتر و بهروزشده و با توجه به وقایعی که با آن مواجه هستیم، بگویم.
نویسنده مجموعه «بردیا و گولاخها» خاطرنشان کرد: درست است که موضوعاتی مانند عشق، دوستی و فداکاری چیزهای کلی هستند که در ذات بشر است و دائما تکرار میشود اما اگر یک قالب کافی بود سعدی و حافظ کفایت میکردند و لازم نبود کسی ادبیات تولید کند و شاعران جدیدی بیایند. اما به تناسب روز، ارتباطات، تکنولوژی و تعریف مفاهیم فرهنگی، هنرمندان از قالبهای متفاوت استفاده میکنند که در ذات خود هیچ ایرادی ندارد. اما زمانی که مخاطب میخواند و میگوید «خب که چی» یعنی قالب به داستان تحمیل شده و تکمیلکننده محتوا نیست. اما زمانی میشود که شخصی مانند موراکامی قصهای را درباره پسر ۱۵سالهای که از خانه بیرون میزند و وارد سفر اودیسهوار میشود مینویسد و «کافکا در کرانه» را بهوجود میآورد. نوجوانی که مسیر بلوغ را طی میکند، از خانواده جدا شده و به دنبال هویت خود است. بعد حتی خود شخصیت داستان، فرم روایت خود را انتخاب میکند و مثلا در این رمان چیزی پدید میآید بین رئالیسم جادویی و سوررئالیسم و گاهی حتی پستمدرنیسم. اما اگر ما ادایش را دربیاوریم و بدون اندیشه و ایده تازه از آن قالب استفاده کنیم، مخاطب سرخورده میشود و کتاب را کنار میگذارد. به نظر من وظیفه اول نویسنده یافتن اندیشه و داشتن دغدغه است. او در ابتدا باید ببیند چه چیزی در جامعه و فرهنگش به معضل تبدیل شده است. مثلا میبینیم بچهها در برابر مسائل اجتماعی چون اعتیاد آسیبپذیرند. دربارهاش تحقیق میکنیم و به نگاه شخصی خودمان میرسیم و بعد میگوییم از فلان قالب میتوانم استفاده کنم. یعنی اول به فکر برسم، ریشههایش را پیدا کنم و بعد بگویم شاید بشود در قالب فانتزی گفت. در این صورت مدی هم در کار نیست.
او هچنین با بیان اینکه همه چیز در حال تکرار است و عملا چیز جدیدی نداریم، گفت: هرکسی از زاویهای به موضوع نگاه میکند. ما در گنجینه ادبیات فارسیمان متنهایی داریم که سرشار از فانتزی است، چیزهای عجیبی که آدم حیرت میکند؛ مثلا ما در شاهنامه اسفندیار رویینتن را داریم که اگر تیر در چشمش بخورد از پا درمیآید در حالی که اینها در عالم واقعیت وجود ندارد. فردوسی به فراخور ذات زمانه خود و نگاه مردم این فانتزی را به صورت شعرهایی درآورده که میدانسته نقل و خوانده میشوند. الان ما ترجیح میدهیم همان حرفهای ناب را در قالبی جدید مثل رمان بگوییم. ما چیزی به عنوان رمان در ایران نداشتیم و یک پدیده کاملا وارداتی است. ادبیات ما غنایی بوده، ما فرم رمان را از اروپا گرفتهایم، پس یعنی ما تابع مد بودیم و اشتباه کردیم رمان نوشتیم؟ خیر. ما تابع مد نبودیم بلکه فکر کردیم رمان هم قالبی است برای بیان اندیشه و فرهنگمان.
رجبی تأکید کرد: ادبیات تعریف واحدی ندارد که بگوید اینطور یا آنگونه بنویسید، این ادبیات بعد از مدت کوتاهی رنگ کهنگی میگیرد. ادبیات به پویایی ذهن، هوشمندی، شاخک تیز و مشاهدهگری نیاز دارد. به نویسندهای که بتواند بین فرم و محتوا تعامل و پیوند سازنده برقرار کند. در این صورت فرمها و مدهای نو تهدیدگر چیزی نخواهند بود و به گسترده کردن دایره مخاطبان کمک خواهند کرد.