مینویسم تا … بدانند!
بازديد : iconدسته: یادداشت ها

نویسنده: عابد، ندا؛

مرداد ۱۳۹۷ – شماره ۱۳۱ (۱ صفحه _از ۷ تا ۷)

مینویسم تا ... بدانند!

می گویند مطبوعات شاهدان راستین غصر خود هستند و این نقش آنچنان بزرگ است که در سراسر جهان با وجود پيشرفت‌هاي سريع تکنولوژي) به خصوص در زمينه ي ارتباطات (هرگز کم رنگ نشده و همه‌ي کساني که طرفداران سينه چاک و شبانه‌روزي تکنولوژي ارتباطات هستند هم  وقتي مي‌خواهند مقاله، مطلب يا يادداشتي ماندگار بنويسند، باز به سراغ همان يار هميشگي نويسندگان در طول تاريخ -قلم مي‌روند.

ايمان به تداوم همين نقش مطبوعات هم هست که علت نوشتن اين يادداشت شد. امروزيان و آيندگان بدانند زماني بود که روز و روزگار و قيمت نان شب ما را بهاي ارزهاي خارجي و سکه‌هاي طلا تعيين مي‌کرد. (مي‌دانم دور نيست زمانه‌اي که ارزها و پول‌هاي اينترنتي تصور چنين روزهايي را براي بشر سخت کند)در اين روزگار عجيب در فاصله‌ي يک صبح تا ظهر، قيمت اين پول‌ها و سکه‌هاي «حياتي»! بالاو پايين مي شد ونان شب مردم با اين تلون قيمتها گران تر و گران تر ميشد .. مي‌نويسم تا امروزيان و آيندگان بدانند در اين روزها سکه‌ها ي طلا روزگار «سکه‌اي» ساخته بودند براي برخي  از ما بهتران که کرور کرور اتومبيل هاي  ميلياردي وارد کشور کردند، و عده‌اي که از سوار شدن بر اين مرکب‌هاي شاهانه و ويراژ دادن در خيابان‌هاي ايران زمين مست لذت مي‌شدند. اين‌ها، تعطيلاتشان را در ويلاهاي خارج از کشور  مي‌گذراندندو طوري روزگارشان سکه بود که خيلي هاشان پنج سال قبل حتي تصور چنين روزگاري را نمي کردند ! و در همين زمانه روزگار «سکه» و کنار همين ادم ها بود  که سن اعتياد  در اين ملک به ۱۲ سال رسيد در کنار همين از ما بهتران بود که عده‌ي زيادي در تلاش براي تهيه‌ي اجاره‌بهاي  يک اتاق بودند. و در اين زمانه‌ي در هم و بر هم عده‌اي هم هستند و بودند (خطاب به آيندگان) که از صبح تا عصر مي‌دوند و مي‌دويدند، سرک مي‌کشيدند، مي‌نوشتند و با حداقل‌ها زندگي مي‌کردند تا بنويسند، و ناحقي‌ها را افشا و حق مردم را به آن‌ها يادآوري کنند. گرچه که روز به روز از عده‌اي اين آدم‌ها در مسير گذر از اين برهه‌ي سخت تاريخي کم مي‌شود ولي باز هم هستند، بودند و ايستادند. هرچند که آن‌قدر زمانه‌ي عجيبي را مي‌زيستند که گاه براي رسيدن به ابتدايي ترين حق خودشان بايد مي جنگيدند و  تا پاي جان مايه ميگذاشتند . جنگي  که سالها و دهه ها ست که ثبت تاريخ شده .ا ز روزي که نخستين خبرنگار قلم در دست گرفت تا از حق و ناحق بنويسد اما روزگار اهل قلم در اين ملک و در اين روزگار سکه !حکايتي ديگرگون بود که اب در چشم مي اورد به قول بيهقي بزرگ .

مي‌نويسم تا امروزيان و آيندگان بدانند، روزگاري بود که از هر ده نفر ايراني نه نفر در يک صفحه‌ي نوشتار به زبان مادري حداقل چند غلط املايي داشت. و اين بيماري حتي گريبان دولتمردان را هم گرفته بود، و ديگر مثل قديم‌ها نبود که منشيان و درباريان و برگزيدگان اول  ادبيات فارسي بدانند و دوم خط خوش داشته باشند و طبعا به شعرا و اهل فرهنگ ارج بگذارند. مي‌نويسم که بدانند وقتي ديکته‌ي بزرگان غلط‌هاي متعدد دارد. پس جايگاه فرهنگ و هنر و اهل فرهنگ خود به خود در اين زمانه‌اي که روايتش مي‌کنم معلوم است. و در مقابلش البته جايگاه قدر قيمت صاحبان پول و سکه.

مي‌نويسم تا امروزيان و آيندگان بدانند، در همين روزگار ذلت فرهنگ و سالاري پول و سکه که عامه‌ي مردم به فکر مايحتاج حداقل‌شان هستند همين مخبران معدود که وظيفه‌شان هميشه اطلاع رساني بوده. به قيمت اشک و بدهکاري و گاه ذلت و مايه گذاشتن از جان براي هر برگ يک روزنامه يا نشريه، جرايد را منتشر کردند و به هيچ‌يک از تمسخرهايي شنيدند که؛ اي بابا فکر نان باش که خربزه  آب است… و سختي‌هاي ديگر کاري که با جان و دل مي‌کردندپا سست نکردند . چرا؟ چون از بن جان معتقد هستند و بودند که تنها فرهنگ و هنر نجات‌دهنده است. و اگر نبود اين اعتقاد در طول تاريخ بارها و بارها طوفان حوادث برگ و بار هنر و فرهنگ و زبان اين ملک را به تاراج برده بود. و شکر خداي را عزوجل که هميشه بوده‌اند آدم‌هاي معدودي که به نقش ماندگار فرهنگ و نوشتار ايمان داشته اند . آن‌ها سربازاني بودند و هستند که در طول تاريخ اين ملک هيچ وقت اعتقاد نداشتند که نجات‌دهنده‌اي جز انديشه هر چند پنهان در زير خاکستر بي اعتنايي و پول- خواهند داشت . 


iconادامه مطلب

سایر صفحات سایت

Copyright © 2013 _ Design by : MrJEY