والی زنده است، تئاتر هست
بازديد : iconدسته: تئاتر

هوشنگ پور رباب

نميتوانم بنويسم والي رفت! چون باور ندارم رفتنش را و نبودنش را و اين باور نداشتن نه از جنس آن باور نکردنهاي عاطفي و پس از مرگ عزيزاني است که نميتوانيم نبودنشان را و مرگشان را بر عاطفه و احساسمان بقبولانيم نه! والي نرفته است چون رفتني نيست. والي مرگ را مدتها پيش از اينکه جسماش فرسوده شود دور زده و حالا آنچه از پيش چشم ما رفته است. جسم والي است که رنجور و نحيف شده بود و والي بزرگ را تاب نميآورد و به قاعده و قانون طبيعت بايد ميرفت و رفت بدون جعفر والي که آن جسم يکي از صدها نماد حضور و زندگياش بود و در نبودش يکي از صد تا نماد والي نيست نه تماميت جعفر والي که هست، در ميان ما و تا هميشه و تا وقتي که حتي يک نفر بر صحنهي تئاتري نقشي بيافريند خواهد بود.

والي، آن مرد ميانه قد ريزنقش که به ظاهر ميديديم نبود. والي به تمامي انديشه بود و هنر و روح زندگي که جاري بود بخشي در کارها و نوشتهها و آثارش و بخشي در کالبدي که به ظاهر ميديديم و در گذشت زمان رنجور شد و ناتوان از تحمل والي بزرگ و رنجوري و بيماري و رفتن آن کالبد هرگز به معناي رفتن والي نيست.

والي در نوشتههايش، در اجراهايش بر صحنهي تئاتر و فيلمهايي که بازي کرد و مهمتر از همه در آموزههايش بسياري از اهل تئاتر حضوري زنده، پابرجا و هميشهگي د ارد. والي جسماش را واگذاشت اما انديشه و هنرش را نه! انديشه و هنر والي و حتي آن طنز هميشه پنهان در گفتهها و خندههايش و نگاه عارفانهاش به هستي، در وجود بسياري از بازيگراني که پا به صحنه تئاتر ميگذارند تداوم خواهد داشت.

والي به عشق زنده بود، عشق تئاتر و او تجسم اين عشق بود و عشق ناميراست و ابدي و مگر نگفته است حافظ؛ هرگز نميرد آنکه دلش زنده شد به عشق. پس والي زنده است، باور کنيد. و از اين پس هم او را خواهيد ديد. بيشمار بارها. هرجا که تئاتري باشد و نامي از تئاتر.


iconادامه مطلب

سایر صفحات سایت

Copyright © 2013 _ Design by : MrJEY