جمالالدین اکرمی که معتقد است کتابهای درسی ادبیات چند دهه عقبتر از ادبیات کودک و نوجوان حرکت میکنند، از کتابهای درسی ادبیاتِ تختهسیاهمحور و از معلمان ادبیاتی که آشناییشان با ادبیات امروز کودک و نوجوان ما بسیار اندک است میگوید.
این شاعر و نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در گفت و گو با ایسنا، درباره کیفیت کتابهای درسی ادبیات در انتقال غنای ادبیات فارسی و کمک به آموزش زبان و رسمالخط صحیح فارسی به کودکان و نوجوانان با نگاهی به تاریخچه تولید کتابهای درسی اظهار کرد: اگر بخواهیم به تاریخچه کتابهای درسی اشاره کنیم باید اولین اشارهمان به سالهای قبل از ۱۳۰۰ باشد که آموزش و پرورش ما مکتبخانهای و وظیفه تولید کتابهای درسی هم عمدتا بر عهده بخش خصوصی بود. یعنی دولت دخالت چندانی در آن نداشت و بخش خصوصی سعی میکرد با چاپ کتاب درسی بحث الفباآموزی یا فارسیآموزی را دنبال کند که بیشتر برگرفته از ادبیات کهن بود. بعد از سال ۱۳۰۰ که آموزش و پرورش رشد بیشتری پیدا کرد و از مکتبخانهها جدا شد، باز هم نهادهای خصوصی دستاندرکار چاپ کتاب درسی بودند. آن زمان تنوع مطالب خیلی بیشتر بود و نهادهای خصوصی این امکان را داشتند که با سلیقه خودشان بحث ادبیات یا فارسیآموزی را دنبال کنند. بعد از آن، این کار دولتی شد و بخش خصوصی در حاشیه قرار گرفت؛ در واقع با وزارت معارف که همان آموزش و پرورش امروزی است روبهرو بودیم که بعد از مدتی به وزارت فرهنگ و در نهایت به آموزش و پرورش فعلی تبدلی شد. اما همیشه نهادهای خصوصی در کنار نهادهای دولتی بودند.
او افزود: از سال ۱۳۳۶ به بعد، نهادهای خصوصی کنار گذاشته شدند و انتشارات فرانکلین تا سال ۴۶ به مدت ۱۰ سال کار چاپ کتاب درسی را برعهده داشت. این آغاز دولتی شدن آموزش و پرورش بود و نهادهای خصوصی دیگر نمیتوانستند در مورد چاپ کتابهای درسی دخالتی داشته باشند، ولی میتوانستند در آموزش کتابهای درسی نقش داشته باشند، یعنی مدرسههای خصوصی داشته باشند. از سال ۱۳۳۶ به بعد که به دوره ما مربوط بود، کتابهای درسی کیفیت فوقالعادهای پیدا کرد، چه در چاپ و چه در نقاشیها که رنگی شدند. اما کتابهای درسی ادبیات باز هم برگرفته از ادبیات کلاسیک بودند، هرچند که در مواردی رویکردی نو به چشم میخورد.
اکرمی با بیان وضعیت کیفی کتابهای درسی ادبیات در دهه ۵۰ گفت: به دوران بعد از انقلاب رسیدیم و ضرورت چاپ کتابهای درسی محتوایی احساس شد. طبیعتا چاپ کتابهای درسی دولتی بود اما تولید آن در اختیار عده خیلی خاصی قرار گرفت. نقش افرادی چون توران میرهادی و تصویرگران برجسته که در تولید کتابهایی درسی نقش داشتند فراموش شد. اگرچه در دهه ۵۰ قرار بود به طور کلی روش آموزش و پرورش و چاپ کتابهای درسی تغییر کند اما این در فرآیند انقلاب و مصوبات دولتی اجرا نشد. قرار بود تغییرات خیلی کیفی روی آموزش و پرورش انجام شود، که نشد و مدرسهها با همان رویکرد کلاسیک اداره میشد.
این نویسنده سپس با اشاره به روش برخورد با کتابهای درسی از گذشته بیان کرد: ما به اجبار درس میخواندیم، درس خواندن اختیاری نبود و نقش آموزش و پروش هم همچنان نقش معلممحور بود. میتوانم بگویم قبل از انقلاب هم سیستم آموزش و پرورش بسیار کهنه بود. با وجود اینکه تلاش میشد درباره کتابهای درسی و چاپش اتفاقات خوبی بیفتد اما روش آموزش و پرورش همچنان کلاسیک و معلممحور بود و اجبار به درس خواندن وجود داشت.
او در ادامه اظهار کرد: بعد از انقلاب اتفاقات کوچک خوبی در اینباره افتاد. مثلا کمکم فرآیند رد شدن کنار گذاشته شد و تلاش شد که اتفاقاتی بیفتد، مثلا یکسری متنهای انقلابی وارد کتابهای ادبیات شدند و بخش مذهبی پررنگ شد تا این تغییر کیفی اتفاق بیفتد، اما متاسفانه سالها درجا زد. یعنی متاسفانه کتابهای درسی ما چه در متن و چه در تصویر با تکرار روبهرو بود تا اینکه در سال ۸۳ تصمیم گرفته شد تغییری کیفی در محتوای کتاب درسی و تصاویرش داده شود. برای همین سه دوره جشنواره در سالهای ۸۳، ۸۵ و ۸۶ برگزار شد که تغییر خیلی خوبی در تصویرهای کتابها ایجاد شد، اما بر متنها تقریبا نه، که تا امروز هم ادامه داشته؛ در تصویر اتفاقهای تازهای افتاد اما در چاپ و محتوا نه.
جمالالدین اکرمی که چند سالی معلم ادبیات دوره راهنمایی بوده، با بیان اینکه تا پیش از دهه ۸۰ بیشترین بخش محتوای کتابهای درسی ما ادبیات کلاسیک بود افزود: این تا حدی بود که دانشآموزان ما مجبور میشدند شعرهای کلاسیک را معنا کنند. یکی از دردسرهای بچهها این بود که شعرهای سعدی را به زبان امروزی برگردانند و این یک ماده درسی فوقالعاده سخت بود چون باید نثر مسجع سعدی را ترجمه میکردند؛ در واقع فرآیند مضحکی به نظر میآید که شما فارسی را به فارسی ترجمه کنید. در سالهایی که من معلم بودم این بخشی بود که معمولا دانشآموزان با سختی با آن برخورد میکردند. این برایشان فرآیند دشواری بود، نه ادبیات کلاسیک را میفهمیدند و نه به آن علاقه نشان میدادند و نه میتوانستند آن را ترجمه کنند.
او در ادامه یادآور شد: این فرآیند سالها وجود داشت تا اینکه بعد از دهه ۸۰ یواش یواش ادبیات مدرن وارد شد. مثلا در زمینه شعر، شعرهای اسدالله شعبانی و در داستان، قصههای سوسن طاقدیس را در کتابهای درسی را میدیدیم. بچهها میتوانستند با بخشی از ادبیات امروزی ما آشنا شوند که متاسفانه این بیشتر برای کتابهای دبستان بود. این اتفاق خوبی بود ولی در گروه سنی نوجوان اتفاقی رخ نداد. همچنان کتابهای درسی این گروه از ادبیات نوین دور بود و چهره رماننویسان امروز را در کتابهای درسی نمیدیدیم یا بسیار کمرنگ بود. بنابراین میتوانیم اینطور نتیجه بگیریم که تحول کیفی در ادبیات در دبستان خیلی بیشتر از کتابهای درسی نوجوانان بود.
نویسنده رمان «کودکان ماه» درباره کیفیت روش تدریس کتابهای درسی ادبیات نیز بیان کرد: متاسفانه مشکل اصلی ما در این بخش است که البته برگرفته از محتوای کتابهای درسی است، وقتی محتوا کهنه و کلاسیک است خیلی جاذبه ندارد. میتوانیم تصور کنیم که معلم هم نمیتواند خیلی خوب کارش را دنبال کند. مدرسههای ما همچنان تختهسیاهمحور، معلممحور و نمرهمحور است. سه عاملی که باعث میشود همان جنبههای اندک کاربردی هم که در کتابهای درسی وجود دارد از کارکرد اصلی خارج شود این است که معلمان ما معلمانی نیستند که با ادبیات امروز کودک و نوجوان آشنا باشند.
او روش کار معلمان ادبیات را کلاسیک دانست و افزود: این معلمان نهایتا در دانشگاه با ادبیات کلاسیک روبهرو شدهاند و پیشینه آشناییشان با ادبیات امروز کودک و نوجوان ما بسیار اندک است، اگر آشنایی دارند هم بیشتر با ادبیات بزرگسال است. بحث دوم ما که به معلممحوری برمیگردد، معلم از بچهها خیلی پژوهش نمیخواهد، آنها را تشویق نمیکند تا از مطالب کتابهای درسی قدری بیرون بزنند و به شوق و ذوق خودشان متکی باشند و وقتی به مورد سوم یعنی نمره دادن میرسیم متوجه میشویم اگر دانشآموز به سمت فراگیری کتابهای درسی میرود بیشتر برای ترس از امتحان، نمره و واماندن است و اینها باعث میشود که بچهها چیزی از ادبیات ندانند. برای همین وقتی با یک دانشجو هم صحبت میکنیم هیچی از کتابهای درسی ادبیات نمیداند و فقط برای ترس از نمره درس خوانده است.
اکرمی در پایان گفت: اکنون ادبیات کودک و نوجوان به شعر گفتاری رسیده و خیلی از کتابهای درسی جلوتر است و دیگر حتی به آن قافیه و وزن هم پایبند نیست؛ در واقع شعر گفتاری است و بیشتر بر محتوا تاکید دارد. اما اینها را در کتاب درسی نمیبینیم چون آنها همیشه چند دهه عقبتر از ادبیات روز کودک و نوجوان حرکت میکنند. این در مورد محتوا است اما در مورد شکل ارائه هم میبینیم که همچنان بچهها پشت نیمکت و رو به تخته سیاه مینشینند و فضای آموزشی کتابهای درسی خارج از فضای مدرسه نیست و به اینکه اطلاعات خودشان را بیشتر از کتاب درسی گسترش دهند، تشویق نمیشوند. هر چقدر هم که کتابهای درسی را تغییر بدهیم، اتفاق زیادی نخواهد افتاد. برای اینکه اگر خواندن متکی بر نمره باشد نه تنها کتابهای ادبیات بلکه کتابهای علمی هم دچار همین معضلات خواهند بود، چون شوقی برای فراگیری وجود ندارد.