دموکراسیها بهتدریج فرو میریزند
مهتاب خسروشاهی
جای تعجب نیست که امسال هم مانند سال گذشته میلادی، اثری سیاسی یا دقیقتر بگوییم اثری با موضوع «نزاع سیاسی»، برندهی نهایی جایزهی بوکر میشود؛ چراکه سیاست، سالهاست که تا سر سفرههای صبحانه و نهار و شام ما راه یافته و طی چند سال اخیر، تحولات جهانی این حضور را پررنگتر کرده است. جایزهی ادبی بوکر ۲۰۲۳ میلادی به رماننویس ایرلندی «پُل لینچ» رسید؛ اثری که هیات داوران آن را تکاندهنده توصیف میکنند. پنجمین رمان لینچ که «آواز پیامبر» یا «نوای پیامبر» نام دارد، داستان ِ ایرلندی خیالی را روایت میکند که در چنگال ستمگری اسیر شده است. «اِسی اِدوگیان»، رئیس هیات داوران جایزه بوکر اثر لینچ را رمانی تکانهنده و حقیقی توصیف میکند. به گفته او این رمان روایتگر اضطرابهای اجتماعی و سیاسی بشر عصر حاضر است.
« لیسا آلاردایس»، کارشناس بخش ادبیات جهان و نویسنده ارشد سایت گاردین با پل لینچ دربارهی زندگی و رمان او گپ کوتاهی زده که در ادامه میخوانید.
…………………………
پل لینچ، رماننویس ایرلندی و برندهی نهایی جایزهی بوکر ۲۰۲۳ میلادی، صبح روز بعد از دریافت جایزه دربارهی آنچه از سال ۲۰۱۸ میلادی تا روز دریافت جایزه به او گذشته میگوید:«جنگ جهان با من به شکلهای مختلف آغاز شد. از سال ۲۰۱۸ میلادی که نوشتن رمان را آغاز کردم، پسرم، تازه متولد شده بود. به کووید- ۱۹ مبتلا شده بودم و اثرات آن باعث شده بود تا به کووید طولانی مدت دچار شوم. به سرطان دچار شده بودم و همسرم به تازگی از من جدا شده بود» او ادامه میدهد: «مشکلات و اتفاقات مثل درهای کشویی ِ متصل به هم، یکی پس از دیگری باز میشدند و من دربین همهی این اتفاقات باید روایت داستانم را پیش میبردم. انگار که در چندین جبهه درحال جنگ بودم»
از یک اشتباه به مسیر آمدم
پیش از شروع رمان «آواز پیامبر»، لینچ ماهها وقت صرف نوشتن میکند که از آن مجموعه باعنوان «کتاب اشتباه» یاد میکند. لینچ میگوید:«بعدازظهر یک روز جمعه متوجه شدم آنچه نوشتهام، حسی که به آن کلمهها داشتهام، مُرده است. همه چیز را کنار گذاشتم تا دوشنبه بعد…» لینچ ادامه میدهد: «دوشنبه بعد از آن جمعه، در آلاچیق پایین حیاط خانه در دوبلین نشسته بودم. لپتاپ را باز کردم و نخستین کلمههای کتاب آواز پیامبر از ذهن من روی صفحه کلید سرریز شدند؛ همین کلمه و جملههایی که کتاب با آنها شروع شده و هیچگاه تغییر نکردند. این، یکی از معجزههای زندگی نویسندگی من بود»
لینچ دربارهی خط داستانی آواز پیامبر توضیح میدهد: «تمام معنای کتاب، مسیر حرکت کلمهها از همان چند سطرنخست، رمزگذاری شد. اما من نمیدانستم قرار است دقیقا چه بنویسم و به کجا برسم»
حمله به جهان ایلیش از سطر نخست
نخستین صحنهی کتاب از ضربه زدن به در یکی از خانههای حومه شهر دوبلین آغاز میشود و این ضربه نخستین تا صفحههای ویرانگر آخر رمان، به همین شدت پیش میرود. وقتی از پل لینچ دربارهی خط داستانی سوال میکنم، لحظهای مکث میکند و میگوید: «نخستین تصویر که به کلمه درآمد، ضربه زدن به در یکی از خانهها در حومهی شهر دوبلین بود. دو عضو پلیس مخفی تازه تاسیس ِ ایرلند به دنبال شوهر ایلیش استک- لری- رهبر اتحادیهی کارگری معلمان هستند. این آغاز تا صفحههای آخر کتاب، ما را به دنیای ایلیش کشانده و همراه میکند. نخست همسر و سپس پسر بزرگ او ناپدید میشوند» او دربارهی هراس و اضطراب جاری در کتاب میگوید: «نظارت خزندهی ماموران، روند فرسایشی برخوردها، محدود شدن تدریجی آزادیهای مدنی، مقررات منع رفت و آمد، سانسور و درنهایت جنگ داخلی باعث شده تا روندی نفسگیر در کل کتاب حاکم شود. به قول ارنست همینگوی، دموکراسیها بهتدریج فرو میریزند»
همدلی فارغ از مکان و زمان
لینچ از رمان خود باعنوان «تجربهی رادیکال در همدلی» یاد میکند و میگوید: «توصیف وضعیت شهر تحت محاصره، گلولهباران، عکسهای عزیزان مفقود شده، فارغ از مکان وقوع حوادث درواقع برشی از آن چیزی است که در جهان درحال وقوع است. به بحران پناهجویان و ظهور راست افراطی اشاره نمیکنم. همین هفتهی گذشته، دوبلین شاهد شورشهای ضدمهاجرتی شوکهکنندهای بود» لینچ ادامه میدهد: «مشاهدهی آنچه هفتهی گذشته در دوبلین اتفاق افتاد زنگ خطر برای بیدار باش است. راست افراطی اینجاست. جامعهای کوچک است اما حضور دارد و اینجا فعالیت میکند»
تراژدی سوریه در سال ۲۰۱۸ میلادی یکی از مسایلی بود که ذهن لینچ را به شدت درگیر کرده بوده؛ بهویژه پیدا شدن جسد «آلن کردی»، کودک نوپای سوری که جسد او در ساحل ترکیه پیدا شد. لینچ میگوید: «چرا مانند سابق با دیدن این تصویر تکاندهنده، منقلب نمیشوم؟ چرا به آن بیحس شدهام»؟ ادامه میدهد: «شروع کردم به فکر کردن؛ به اینکه چرا به این خبر وتصویر بیحس شدهام؟ شبیه آن را در اوکراین در خاورمیانه زیاد میبینیم. شاید به دلیل تکرار این وقایع است. اگر بخواهیم وحشت دنیا از این حوادث را بپذیریم، دیگر توان بیدار شدن از خواب، بلند شدن از رختخواب را نخواهیم داشت»
من رماننویس سیاسی نیستم
لینچ به برچسب «رماننویس سیاسی» حساس است؛ هرچند میداند اکنون تغییر این دیدگاه پس از انتشار رمانش دشوار است. او معتقد است مقایسه بین کتاب او (آهنگ پیامبر) و آثار کلاسیک دیستوپیایی۱ مانند کتاب «۱۹۸۴» نوشته جورج اورول یا «سرگذشت ندیمه» نوشتهی مارگارت اِتود، قیاس درستی نیست. به این دلیل که لینچ میگوید، نویسندگان آثار سیاسی، پاسخهایی دارند. آنها میدانند که باید چه مواردی اصلاح شوند. اما او به مطرح کردن سوال علاقه دارد. لینچ درباره تفاوت کتابش با آثاری با نگاهی سیاسی عقیده دارد: «من دربارهی غم و اندوه گفتهام. کتاب من دربارهی مسایل است که از کنترل ما خارج بوده و از درک ما نیز خارجاند. دربارهی همهی آنچه از دست میرود. کتابهایی مانند ” مائوی دوم” نوشته دُن دلیلو یا “جاده کورمک” نوشته مک کارتی، نیاکان کتاب من هستند. آنچه توسط این نویسندگان نوشته شده، سیاهتر از جوهر مرکب در ذهن نفوذ میکنند»
هنر، فرایندی عقلانی نیست
لینچ که اکنون ۴۶ دارد، رمانهای بینقصی را در کارنامهی کاری خود دارد( ۵ رمان) و دربارهی هنر میگوید: «هنر، فرایندی عقلانی نیست. شما از یک نقطه شروع نمیکنید و در ادامه داستان را روایت کنید» او میخواهد با کتاب خود حسی در افراد را ایجاد کند که آن را به این شکل توصیف میکند: «تجربهی حس شبیه به گیر افتادن فرزندان یک خانواده در قایقی که به دست افراد غریبه افتاده است» لینچ میخواهد مخاطب را در حسی واقعی و اجتنابناپذیر محاصره کند تا نتواند لحظهای از جریان غافل شود و در این راه موفق هم ظاهر شده است.
شاعرانه، طولانی و بدون توقف
آواز پیامبر، کتابی با مشخصات ویژه است؛ اما نویسنده کتاب از عهدهی این نوع نگارش خوب برآمده است. کتاب، جملههایی طولانی و نثری شاعرانه دارد اما میان این نوشتار، هیچ محدودیتی مانند پاراگرفبندی یا علامتهای گفتاری وجود ندارد. خواننده دریک هراس سیصد صفحهای وارد میشود. لینچ میگوید: «جایی برای نَفَس کشیدن نیست. هیچ راه گریزی نیست و رویدادها شما را همراه خود میکِشَند. به همین دلیل هم پاراگرافی برای تفکیک وقایع وجود ندارد. نباید فضای خالیای ایجاد شود؛ چراکه مخاطب نباید لحظهای بایستد چون ” آیلیش”، قهرمان داستان، جایی برای نفس کشیدن و توقف ندارد. مخاطب باید با او با لحظههای نفسگیر او همراه شود»
لینچ، همانطور که مینویسد، صحبت میکند. داستان کتاب او در آیندهای نزدیک یا ایرلند خلافِ واقع میگذرد اما هیچ اشارهای به تاریخ یا سیاست حزبی این کشور نمیشود. این البته ابهامی است که برای بعضی منتقدان آزاردهنده بوده است. این فقدان البته به رمان کیفیتی اسطورهای و همیشگی میبخشد. بعضی از منتقدان عقیده دارند لینچ، از «ایلیاد» الهام گرفته و آن را با نماد بیرونی و حقیقی بیان کرده است.
پل لینچ، نویسندهی کتاب دربارهی قهرمان کتابش میگوید: «شما با افرادی در پسزمینهی رمان آشنا میشوید که آشفتهاند و با این آشفتگی دست و پنجه نرم میکنند» او ادامه میدهد: «این رمان داستان تلاشهای قهرمانانه یک زن برای نجات و حفظ خانوادهاش است و به همین دلیل سیاست، به امری به شدت شخصی تبدیل شده است» در این رمان، گرچه اتفاقهای طبیعی جاری است؛ بچهها دندان درمیآورند، بزرگ میشوند؛ خواهر و برادرها بر سر کنترل تلویزیون نزاع میکنند اما در کنار همهی اینها، وضعیت اضطراری در جریان است و با زندگی گره خورده است.
ایدهی پایان جهان در طول تاریخ، اینجا هم وجود دارد. ایدهی ” آرماگدون” ۲ درواقع خیال است. اینکه دنیا در یک اتفاق ناگهانی در طول زندگی به پایان میرسد، درست نیست. بلکه جهان همیشه، بارها و بارها به پایان میرسد و دوباره به شهر شما بازگشته و در خانه شما را میزند. هر جنگ، گویی یک بار پایان جهان است برای ساکنان هر کشوری که درگیر آن میشوند.
جَنگ تن به تن
مدت کوتاهی پس از پایان دستنویس کتاب آواز پیامبر، لینچ متوجه بیماری خود میشود. به او میگویند که به سرطان کلیه- یکی از کلیهها- دچار شده است. لینچ میگوید: «وقتی یک روز در خانه نشستهای و متوجه میشوی به سرطان دچار شدهای، آن توانایی، آن کسی که سالها با خود حمل کردهای؛ تکهتکه میشود. آسیبپذیر میشوی و تصور خودِ قبلی تقریبا غیرقابل تصور است» او ادامه میدهد: «بیانصافی است که من کنار دو فرزندم نباشم. اما پس از عمل جراحی و خارج کردن یکی از کلیهها و طی کردن دورهی درمان، به من اطمینان دادهاند که بیماری بازنمیگردد. تصمیم گرفتهام مستقیم به پیش بروم و نایستم»
لینچ درست در روزی که متوجه شد رمان او در فهرست نهایی جایزهی بوکر قرار گرفته، برای عمل جراحی آماده میشد! از همسرش نیز جدا شده بود. او میگوید: «تغییرات زیادی در زندگی داشتم. درواقع باردیگر درحال مشاهده خودم هستم و درحال بازسازی لایههای شخصیتیام هستم. این کار را هر روز انجام میدهم»
تاریک مانند آهنگ پیامبر
تقریبا، هر چهار رمان قبلی پل لینچ به نامهای «آسمان سرخ صبح/ ۲۰۱۳ میلادی»، «برف سیاه/ 2014میلادی»، «گریس/ ۲۰۱۷ میلادی»، «فراتر از دریا/۲۰۱۹ میلادی»، به تاریخ ایرلند پرداخته و شخصیتهای داستان در رنج هستند؛ اما هیچکدام به تیرگی آهنگ پیامبر نیست. لینچ دربارهی این نگاه میگوید: «میپذیرم. من به این جهانبینی تراژیک تعلق دارم» او در پاسخ به این سوال که آیا برای پایان رمان روشناییای را هم تصور میکرده یا نه؟ به امید فکر میکرده یا نه؟ دوست داشته پایان خوشی را برای آیلیش، قهرمان خود تصور کند یا نه؟ میگوید: «به نظر شما مهم است؟ کار من حل کردن مسایل و تسکین دادن به مخاطب است؟ من به پایان شاد یا غمگین فکر نمیکنم؛ به راستگویی و بیان حقیقت فکر میکنم. اگر مخاطب را فریب دهی، از تو رویگردان میشود»
پل لینچ برای نوشتن فصل پایانی و تکاندهندهی داستان، ماهها صبر میکند. تا اینکه یک شب خواب میبیند و پس از بیدار شدن از خواب، میداند که میخواهد فصل پایانی را چهطور به پایان برساند. لینچ درباره آن شب و سکانس پایانی کتابش توضیح میدهد: «سوار ماشینم شدم و به کلبهی دورافتادهای در حومهی شهر رفتم. همهگیری کرونا بود اما مجبور شدم قانون منع رفتوآمد در شهر را زیرپا بگذارم. در حین رانندگی فکر میکردم اگر دستگیرم کنند، شبیه به آیلیش، قهرمان داستان خواهم شد» او ادامه میدهد: «معمولا هر نویسنده میتواند ۲۰۰ کلمه در روز بنویسد. اما من طی پنج روز، ۹ هزار کلمه نوشتم. همهی این کلمهها ماهها و ماهها در من نوشته شده بود»
همهی رمانهای پل لینچ به گفته خودش «از حیثیت انسانها در مواجهه با دنیای بیتفاوت و بیگانه» میگویند. لینچ میگوید: «زندگی رنج است و درعین حال زیباست و بسیاری لحظهها و اتفاقات بین این رنج و زیبایی وجود دارد. به همین دلیل من از زندگی خسته نمیشوم»
………………….
پینوشتها
- دیستوپیا (Dystopian): نشان دادن وضعیت یا جامعهای که در آن رنج یا بیعدالتی بزرگی وجود دارد. این نمایش میتواند به صورت کتاب، فیلم یا تئاتر باشد.
- آرماگدون (Armageddon): در عهد جدید، آخرین نبرد بین خیر و شر، قبل از روز قیامت
منبع
………………………………………..
تیتر: پل لینچ را بشناسیم
پل لینچ (Paul Lynch)، رماننویس ایرلندی، ۹ مه ۱۹۷۷ میلادی در شهر لیمریک، شهری در جنوب غربی ایرلند متولد شد. والدین او اهل همان شهر بودند اما وقتی پل، ۹ ماهه بود، والدینش به شمال کانتی دونگال در اولستر، استان شمالی ایرلند نقل مکان کردند. پس از این این جابهجایی به دلیل شغل پدر-عضویت در گارد ساحلی ایرلند- به شهر اینشوون رفتند اما پل در سال ۱۹۵۵ میلادی از این شهر به شهر «دوبلین» رفت و فلسفه و زبان انگلیسی را در دانشگاه دوبلین خواند اما فارغالتحصیل نشد.
نخستین رمان او «آسمان سرخ صبح»، دربارهی حراج شش ناشر در لندن است و این اثر در ایالات متحده وفرانسه مورد تحسین قرار گرفت و نامزد نهایی جایزه Prix (جایزهی بهترین کتاب خارجی) شد. دومین رمان او «برف سیاه» که دربارهی بازگشت یک مهاجر ایرلندی به محلهی بومی خود است؛ توانست جایزهی فرانسوی Libr’a Nous ویژه بهترین کتاب خارجی را دریافت کند. سومین رمان او به نام «گریس» دربارهی دوران قحطی در ایرلند و تلاش یک دختر برای بقا است. مجلهی نیویورک تایمز دربارهی رمان گریس مینویسد: «لینچ، بندبازی کارکشته است. نثر شاعرانه او در گریس، عمدتا دردناک است و بهعنوانی برگی مستند برای قحطی ایرلند است»
چهارمین رمان لینچ «فراتر از دریا» نام دارد. داستان این رمان واقعی است و دربارهی زندگی دو مرد در یک قایق در روی اقیانوس آرام است. این اثر توسط منتقدان مختلف با آثار ارنست همینگوی، ساموئل بکت،هرمان ملویل، ویلیان گلدینگ، فئودور داستایووسکی و پابلو نرودا مقایسه شده است. این رمان برندهی جایزه Gens de Mers در فرانسه در سال ۲۰۲۲ میلادی شد.
پنجمین رمان او«آهنگ پیامبر» موفق به دریافت جایزهی ۵۰ هزار دلاری بوکر ۲۰۲۳ شد.
اغلب آثار لینچ، روی آزمایش روح انسان تمرکز دارد و مضامین متافیزیکی و اگزیستانسیالیستی را در کشور ایرلند به چالش میکشد. در آثاری او مفاهیمی مانند بیگانگی، جابهجایی، رنج، حقیقت، اعتقاد، مذهب، تعالی و مراقبههایی درباره حافظه و هویت مساله اصلی هستند. نوشتههای لینچ با صفتهایی مانند «جسور، باشکوه و مسحورکننده» توصیف شدهاند.