ليلي گلستان نياز به معرفي ندارد مترجم است – مينويسد – گالري دار است و علاوه بر همهي اينها دختر ابراهيم گلستان، خواهر كاوه گلستان و مادر ماني حقيقي است و اين يعني كه اين بانو در تمام دوران زندگياش به صورت مستقيم و از نزديك با هنر و ادبيات پيوندي ناگسستني داشته با وجود عمل چشمهايش و عينكي البته ضد نور و آفتابي اما به استعاره شايد نشاني از همين تيزبيني او مترجم كتابهاي ماندگاري است. كتابهايي مثل: چهطور بچه به دنيا ميآد (آندو آندري) – زندگي، جنگ و ديگر هيچ (اوريانا فالاچي) – تيستوي سبزانگشتي (موريس دروئون) – گزارش يك مرگ (گارسيا ماركز) – مردي كه همه چيز همه چيز همه چيز داشت (ميگل آنخل آستورياس) – مردي با كبوتر (رومن گاري)– قصهها و افسانهها (لئوناردو داوينچي) – دربارهي رنگها (ويتكنشتاين) «شبي از شبهاي زمستان مسافري» ايتالوكالونيو و «زندگي در پيش رو» …. و «ميرا» كه هر كدام در نوع خود ترجمههايي ماندگار و ارزشمندند. گلستان تجربه نشر هم دارد اگر چه نه براي مدت خيلي طولاني. از همهي اينها كه بگذريم نگاه تيزبين و سليقهي خوب و درستش در انتخاب كتاب تشخيص آثار خوب و در جايگاه يك هنرمند و كتابخوان حرفهاي حايز اهميت است و همين دليلي بود براي گفتوگوي ما با او در پروندهي اين شمارهي آزما، گفتوگويي درباره جريان داستاننويسي امروز.