محمدرضا شجریان که چند سالی است به دلیل بیماری بستری است به دلیل وخامت حالش به بیمارستان اعزام شده است با این وجود رییس بیمارستان جم از ترخیص او در آینده نزدیک خبر میدهد.
دستگاههای سنگین را سوار تریلی میکنند، تقریبا چیزی در داخل حیاط باقی نمانده، شنیده بودیم تقاطع کوچه بخارا و خیابان صف، یکی از تحریریهها و چاپخانه مجله توفیق قرار دارد و این همان ساختمان است، سر در اصلی نبش کوچه بخارا را با رنگ آبی مشخص کردهاند: «شرکت چاپ رنگین»…
در هشتم اکتبر سال جاري کميتهي اهداکنندهي جايزهي نوبل اعلام کرد که جايزهي نوبل ادبيات سال ۲۰۱۵ را به «اسوتلانا آلکساندروونا آلکسييويچ» (روسي: СветланаАлександровнаАлексиевич) اعطا ميکند که مجموعهي آثارش از نظر نوع و چشمانداز از ويژگي خاصي برخوردار است. او
چهاردهمين زن برندهي جايزهي نوبل ادبيات است و البته اولين زن روس که به دريافت اين جايزه نايل آمده است. پيش از او
به نويسندگاني از روسيه جايزه دادهاند. ايوان بونين، بوريس پاسترناک (که جايزه را نپذيرفت) و ميخاييل شولوخف، جوزف برادسکي و آلکساندر
سولژنيتسن. همهي نويسندهها و شاعران روس زبان که تا کنون نوبل
ادبي گرفتهاند به جز ميخاييل
شولوخف، همگي تبعيدي يا مخالف حکومت بودند. اسوتلانا آلکسييويچ هم در روزگاري که در روسيه حکومت
شوروي برقرار بود، مخالف شوروي بود و الان هم از مخالفان حکومت فعلي روسيه است.
سخن از شاعريست، با چشمانداز سيّال «اسب سفيد وحشي» که از اسطوره تا تاريخ، کلامي از جنس آفتاب و شن را بر آستانهي «عشق، مرد، مرگ» به خدمت هستي جهان شعر گرفته است. روايتهاي آتشي در حوزهي شعر، روايتي از رنگينکمان گذشتههاي بومي، تا به
امروز و آيندههايي که در راه
است. زبان شاعر، در اين رهگذر از کارکردي بهره ميگيرد، که انديشه و دغدغههاي انساني و زيستن را پيوسته به همراه دارد. گفتنيست که «عدالت»، «عشق» و دلبستگي به آزادي آدمي، در چشمانداز سرودههاي آشتي، همواره جايگاه روشني را با خود بر دوش ميکشد.
در فرصت کوتاهي که اخيراً عبدالله کوثري به تهران
آمده بود، براي احوالپرسي تلفني با او تماس گرفتم و از آنجا که نميتوان با کوثري صحبت کرد و از ادبيات چيزي نگفت، نظر
او را دربارهي موضوع پروندهي اين شماره، يعني علت توجه مردم در ايران و ساير
نقاط دنيا نسبت به داستانها و رمانهاي مستند پرسيدم؛ و کوثري اين سؤال را با سؤالي
پاسخ داد:
شما فکر نميکنيد آنچه به عنوان آثار برتر ادبي در آن سوي جهان توليد ميشود هم چيز قابل توجهي نيست و به همين دليل مردم
به عنوان مخاطب فکر مي کنند بهتر است دست کم تاريخ و وقايع مستند را بخوانند که حداقل
آموزنده است؟!
نميدانم البته من هم اين نکته را به عنوان يک سؤال در ذهن دارم. اما واقعاً وقتي
آثار خيلي از اين افراد صاحب نام را هم ميخواني هم با يک اثر ادبي فوقالعاده مواجه نيستي که آن قدر مخاطب را جذب کند که به عنوان يک متن خيلي خوب
بتوان آن را پذيرفت. پس فکر ميکنم يکي از دلايل
مهم اين اقبال نسبت به آثار داستاني مستند به اين دليل است.
جايزهي نوبل ۲۰۱۵ را هم به نويسندهاي دادند که در ژانر مستند مينوشت آيا اين هم دليل اين توجه نيست؟
جايزهي نوبل همواره -به خصوص طي سالهاي اخير- جايزهاي سياسي بوده
با اين تفاوت که قبلاً آدمها ابتدا معروف
ميشدند بعد نوبل ميگرفتند، در حالي که الان اول نوبل ميگيرند و بعد معروف ميشوند! و کسب اين جايزه دست کم در چند سال اخير نميتواند دليل و نشانه ي توجه مردم به يک گونهي ادبي باشد. هرچند که حرف شما را رد نميکنم در اين مورد که مردم به آثار ادبي مستند بيشتر
توجه نشان ميدهند.
و اين در جدول پرفروشهايي که دايماً منتشر ميشود هم ديده ميشود.
بله، البته ميتوان يک نگاه مقايسهاي داشت نسبت به فروش آثار ادبي که خيلي هم فوقالعاده نيستند و توجه مردم به کتابهاي مستند. همان طور که اشاره کردم به نظر ميرسد اين دو دارند به هم نزديک ميشوند و بخشي از اين توجه به ادبيات مستند به همان
دليلي است که گفتم.
جمال ميرصادقي
داستاننويس است، داستاننويسي
پيشکسوت. سالهاست کسوت معلمي را هم به نويسندگي اضافه کرده است.
هميشه با روي باز پذيرندهي جوانترهاست و از هيچ کوششي براي معرفي آنها فروگذار
نميکند. اين همه سال تدريس روحيهي او را
کاملاً به اصطلاح «معلمي» کرده به همين دليل وقتي سؤال اولم را با او در ميان گذاشتم
و پرسيدم به نظر شما چرا داستانهاي مستند طي سالهاي اخير،
در دنيا طرفداران بسيار يافته؟ گفت: در کتاب فرهنگ داستاننويسي،
تعريف داستان مستند اينطور آمده؛ و شروع کرد از روي متن کتاب اين قسمت
را خواند:
دکتر ضياء موحد، نويسنده، شاعر و پژوهشگري است که هرگاه گفتوگويي با او داشتهام بيش از هر چيز صداقت، صراحت و انصاف وي بهويژه دربارهي شاعران جوان برايم تحسينبرانگيز بوده است و در اين گفتوگو نيز همين احساس را داشتم بهويژه آنجا که از اوضاع نهچندان مطلوب شعر اکنون ميگفت.