نویسنده: اعلم، هوشنگ؛
اسفند ۹۷ و فروردین ۹۸ – شماره ۱۳۶ (۲ صفحه از ۶ تا ۷)

از بحران حرف میزنیم. همه، هر روز و هر ساعت و همیشه. از یکسو، مسئولان از بحران میگویند اما با احتیاط مبادا که مردم نگران شوند. اما در سوی دیگر مردم بحران را احساس میکنند، میبینند و با آن زندگی میکنند. بحران اقتصادی، بحران سیاسی، بحران محیط زیست، بحرانهای اجتماعی، بحران بیکاری و معیشت و همه سر در گریبان که چه کنیم و چه باید کرد.
اما ظاهرا در هجوم همهی این بحرانها، کمتر کسی به بحران اصلی فکر میکند. بحرانی که زایندهی بحرانهای دیگر امروز و فردا و فرداهاست. بحران فرهنگی که خود برآمده از بحران تفکر است و رانده شدن اندیشه و خرد از ذهن و زندگی ما و در این زمستان یخ باران بیاندیشگی که به قول اخوان: سلامات را نمیخواهند پاسخ گفت / سرها در گریبان است و هیچکس انگار روبرو را و فردا را نمیبیند که هیچ امروز را هم فقط نگاه میکند، گیج و گنگ و چشمها انگار تیلهای شیشهای است و پر از خطوط سرخ خشم و هیچکس جز به خشم دیگری را نمیبیند و هیچ چیز را جز خودش.