مصاحبه شونده: ستاری، جلال؛ مصاحبه کننده: اولاد، فروغ؛
دی ۱۳۹۷ – شماره ۱۳۵ (۱ صفحه _ از ۱۵ تا ۱۵)
«اسطوره و نماد در ادبيات و هنر» حاصل گفت و شنودي است طولاني با اسطوره شناس بزرگ معاصر، استاد دکتر جلال ستاري پيرامون اسطوره و اسطورهشناسي، نماد و نمادپردازي در آثار ادبي و هنري اعم از رمان، نمايشنامه، فيلم و ديگر سويه هاي ادبيات و هنر.
اين اثر نخست به اين پرسش پاسخ مي دهد که اسطوره چيست و کدام بخش از نيازهاي آدمي را برآورده ميسازد؟ چرا اصلا اسطوره وجود دارد؟ آيا در جوامع مدرن و پسامدرن هنوز اسطوره زنده است و به حياتش همچنان ادامه مي دهد؟ اگر چنين است، پس وجوه افتراق اساطير زنده با اساطير باستاني کدامند؟
بي گمان اسطوره واکنشي از ناتواني انسان دربرابر درماندگي ها و ترس او از رويدادهاي غيرعادي طبيعت و عوامل طبيعيِ شگفت آور در سپيده دم تاريخ است. اسطوره ها هاله هايي تخيلي دور شخصيت هاي تاريخي روزگاران باستان تنيده اند و يک شخصيت تاريخي را چندان خيال گونه پرورده اند که از اصل تاريخي خود جدا شده و به اسطوره اي جذاب و آرماني بدل گرديده است. جمشيد در شمار شخصيت هاي اساطيري و آرماني ايرانيان باستان است که در دوره اش گويي نه مرگ بود، نه پيري و نه درد و بيماري. از اين رو، در اساطير ايراني جمشيد را بنيان گذار جشن باستاني نوروز برشمرده اند و تخت جمشيد را به نام او کرده اند درحالي که تختگاه داريوش هخامنشي بوده است.
به گمان جلال ستاري، اسطوره تجسم بخش احساسات و عواطف شگرف آدميان در ناخودآگاه فردي و جمعي است براي آن که انسان به آرامش، نظم و تعادل روحي و رواني برسد. اسطوره ها درواقع خوراک معنوي انسان ها را فراهم مي کرده اند. از اينرو، اسطوره هنوز زنده است. اين احساس آرامش و تعادل در پي برگزاري آيين ها و مناسک ديني حاصل مي شود.
رويکردي اين چنين با ديگر رويکردهاي اسطوره شناختي معاصر از آن جهت ممتاز و متفاوت است که به اسطورههاي زندهي بشر اهميت مي دهد. اسطوره هاي زنده را به دو دستهي کلي مي توان بخش کرد. نخست آن دسته از اساطير باستاني که اکنون نيز زنده اند وکاربرد دارند، مانند اسطورهي شهادت و انتظار يا اسطوره-هايي که در پس آيين هاي سنتي مانند آيين نوروزي و يلدا و … پنهان شده اند. هر آييني به راستي سويهي اجرايي و کاربردي يک اسطورهي باستاني است. بدين گونه، مي توان آيين نوروز را جنبهي کاربردي اسطورهي آفرينش، و آيين يلدا را جنبهي عملي اسطورهي ميترا و خورشيد به شمار آورد.
دستهي دوم اسطوره هايي هستند که در ادبيات و هنر مدرن زنده مي شوند و به حيات خود ادامه مي دهند. بوف کور در ادبيات معاصر ايران نمونهي آشکار اسطوره سازي در رمان است. پس، هر شخصيت نمادين و رمزگونهي رمان هاي معاصر، خود يک شخصيت اساطيري مدرن يا پسامدرن است که تراويدهي ذهن خلاق و پوياي نويسنده است. از جمله کوري ساراماگو اسطورهي نوين پايان قرن بيستم است چنان که مسخ، قصر و محاکمهي کافکا در شمار اسطوره هاي آغاز قرن بيستم به شمار مي روند. در هنر سينما، آثار شگرف تارکوفسکي، به ويژه سولاريس، و مُهر هفتم شاهکار برگمان، در شمار اسطوره هاي مدرن اند و کرگدن اوژن يونسکو نيز اسطورهي ديگر اين سده است.
اسطوره از يک نظر، تشريحکنندهي نيازهاي ژرف رواني انسان به شکلي نمادين است. ار اين رو، اسطوره و نماد دو روي يک سکه اند. اسطوره در وهلهي نخست داستاني است رمزي و نمادين هرچند اسطوره باور آن را نمادين نمي داند بلکه امر حقيقي مي پندارد، اما اسطوره در جهان معاصر ديگر آن قداست پيشين را از از دست داده است. اسطوره تجلي بخش کهن نمونه ها يا آرکي تايپ هاست. اسطوره در روزگاران متاخر به حماسه و حماسه بعدها به افسانه ، قصه و داستان تحول يافته است. چون اسطوره به طور کلي زنجيره اي است که گذشته، حال و آينده را به هم متصل مي کند. از اين رو، اسطوره در ميان همهي اقوام هميشه زنده است و کارکرد حياتي دارد و به نوعي مردم با آن زندگي مي کنند. به گمان جوزف کمبل، هنرمند کسي است که اسطوره را به زمانهي خود منتقل ميکند. بنابراين، سينما درواقع شکل امروزي اسطوره سازي است و واکنش ماست به اساطير باستاني. سفر قهرمان و قهرمان سازي هاي ادبي هنري خود يکي از کهن نمونه هاي اصلي و مهم جامعهي ماست، يعني ايجاد هيجان، جذابيت، خلق فضاهاي ماورايي، ماجراجويانه، وهمي و نمادين که شروط اصلي اسطوره سازي هاي مدرن است.
اسطوره پردازي و اسطوره سازي هر دو در ادب کهن پارسي رواج بيشتري داشته و به ويژه شعر کهن ما سرشار از تصاوير و فضاهاي اساطيري است. سيمرغ اساطيري در منطق الطير، شاهين اساطيري در عقل سرخ سهروردي، داستان هاي شگرف و حماسي اساطيري شاهنامه و… در شمار نمونه هاي فاخر بهره گيري از اساطير در ادبياتاند. اما در ادبيات معاصر ايران، به دليل سيطرهي انديشهي سياسي اجتماعي پس از انقلاب مشروطه و نگرش صرفا رئاليستي و حاکميت مطلق ادبي هنري اصحاب توده گرا، اسطوره پردازي در آثار ادبي هنري امري مطرود و خرافي پنداشته شد و از صحنهي برکنار شد. به همين سبب، به جز آثاري استثنايي مانند بوف کور هدايت و ققنوس نيما آثار اسطوره پردازانه در ادبيات معاصر کمرنگ شد و اين خُسراني جبران ناپذير بود. سلطه و حاکميت چنين انديشه اي تا بدان جاست که در سال ۱۳۵۰ شمسي وقتي اولين کتاب اسطوره شناسي ايراني، يعني اساطير ايران اثر مهرداد بهار براي چاپ به انتشارات فرانکلين پيشنهاد شد، با چاپ آن مخالفت کردند و احتمالا آن را اثري ضد خلقي قلمداد نمودند و اين اثر ماندگار بعدها در بنياد فرهنگ ايران منتشر شد.
کتاب اسطوره و نماد در ادبيات و هنر گفتماني نو در حوزهي اسطوره شناسي است که تمامي عرصه هاي اساطير باستاني، اساطير ايراني، آثار ادبي مانند رمان، داستان، فيلم، نمايشنامه را درمي نوردد و در رماننويسي معاصر، به ويژه به تحليل آثار ژان کوکتو، ژيرودو، کافکا، هدايت، غزاله عليزاده و ديگران مي پردازد. اين نگاه ويژه که اسطوره را امري زنده و ماندگار در اثار ادبي مي پندارد، خود رويکردي نوين در پهنهي نقد اسطوره شناختي، اسطوره کاوي و اسطوره سنجي است که سه ديدگاه جديد در پهنهي نقد رمان و داستاننويسي معاصر است و نويسندگان ما بايد به اين دستاوردهاي نوين ادبي جهان توجهي خاص داشته باشند تا آثاري قابل رقابت در عرصه هاي بين المللي هنر داستان نويسي و فيلم نامه نويسي بيافرينند.