ترجمه‌های مکرر نتیجه ناتوانی است
بازديد : iconدسته: گفت و گو

گفتوگو با محمود حسینیزاد

محمود حسينيزاد مترجم است و نويسنده و طي سالها فعاليت آثار بسياري را از زبان آلماني به فارسي برگردانده. او در ترجمه دقت خاصي دارد و ترجمههايش از اعتبار خاصي برخوردار است.

نظرتان دربارهي روند روبه رشد ترجمههاي چندگانه از يک کتاب چيست؟

من نميفهمم چرا اگر مثلاً کسي، آلماني، فرانسه يا انگليسي را خوب بلد است و ميتواند ترجمه کند وقتي کتاب يک نويسنده در ايران چاپ ميشود و با استقبال روبرو ميشود بهجاي اينکه کتابهاي ديگر اين نويسنده را ترجمه کند دو مرتبه به سراغ همان کتاب قبلي ميرود و بعد يکباره ميبيني از يک کتاب دهها ترجمه منتشر ميشود. و کاهي با عوض کردن اسم کتاب فکر ميکنند اين خطا پوشيده ميشود مثال؛ بارزش همان کتاب افغاني آواي کوهستان که با چندين اسم منتشر شد. اينها آنقدر تبنل هستند که به خودشان زحمت نميدهند به اينترنت سر بزنند و ببيند اگر اين کار ترجمه شده سراغش نروند.

 يا حتي به فهرست فيپا.

دقيقاً. من مجموعه داستانهاي آلماني را ترجمه کردم استقبال خوبي هم از آن شد فرد ديگري آمده همينها را دوباره ترجمه کرده و جالب اين که کتاب را براي چاپ به همان ناشر داده! خب اين به جز ناتواني چه معني دارد؟

 اين اتفاق متأسفانه خاص ترجمه نيست چون در مورد کتابهاي تأليفي هم شاهد سرقت و چاپ زيرزميني و بيکيفيت آنها هستيم بهعنوان نمونه کتاب زوال کلنل آقاي دولتآبادي.

اصل اين کتاب را به زبان آلماني خود آقاي دولتآبادي به من داد. اما واقعاً چه دليلي به جز بيتوجهي، فقدان قوانين و رواج ذهنيت سودجويي ميتواند چنين کاري را توجيه کند. وقتي ارشاد ميتواند از بين هفتصد صفحه کتاب من دو جمله را بيرون بکشد چهطور نميتواند اين روند گستردهي چاپ زيرزميني را کنترل کند. عضو قانون کپي رايت هم نيستيم يعني اين دزدي تبعاتي هم ندارد، خلاقيت هم که روز به روز کمتر و سودجويي بيشتر ميشود چرا منتظريم اين روند متوقف بشود.

 بعضيها براي توجيه کارشان در مورد ترجمه مجدد اثري که قبلا ترجمه شده به اين استناد ميکنند که ترجمهي من از فلاني بهتر است يا هرچند سال يک بار ترجمهي مجدد برخي آثار لازم است.

بله. به خصوص کلاسيکها بايد هر ۲۰ سال يک بار ترجمه شوند که زبانشان نو شود ولي مثلاً از کل کارهاي داستايوسکي دو تا بايد دوباره چاپ شود نه همهي کتابهايش و مثلاً پنجاه تا ترجمه از شازده کوچولو نبايد داشته باشيم. و ضمن اينکه نبايد کتابي که يک مترجم، ترجمه کرده آنقدر در ارشاد بماند تا ترجمهي کس ديگري از آن منتشر بشود، اگر قانوني وجود داشت که تا تکليف کار اول  روشن نشده، کار ديگر چاپ نشود، يا آدمها عادت ميکردند يک سري به اينترنت بزنند و بعد ترجمهي يک اثر ادبي را شروع کنند، قطعاً حجم اين همه سرقت ادبي کاهش مييافت اينها همه نشانهي ناتواني و سودجويي است. ميدانيد چهقدر  اثر خوب ترجمه نشده هست؟ چرا اين همه مترجم علاقهمند سراغ اين آثار نميروند.

 خب شايد يک دليل آن حاشيهي امني است که وجود دارد که باعث ميشود آثار کساني را ترجمه کنند که ميدانند فروش ميرود و ترجمهي آنها ريسک نيست.

بله. ولي باز اين هم نشانهي ناتواني است. از همه مهمتر ناشران هم در اين زمينه مقصرند. اگر چهرههاي جديد ادبي معرفي بشوند حتماً جاي خودشان را باز ميکنند ادبيات جهان که همهاش مارکز و يوسا و …. نيست.

 و البته آنها هم نميخواهند با سرمايهشان ريسک کنند.

بله ولي وقتي يک ناشري پيدا ميشود که اين ريسک را ميکند نتيجهاش را هم خيلي خوب ميبيند مثلاً ناشري که من با آن کار ميکنم آمد سال گذشته و در زمينهي ادبيات آلمان سرمايهگذاري کرد و با فروش خوب کتابهاي اين حوزه اين کار به نفعش تمام شد واقعيت اين است که ادبيات جهان کار خودش را ميکند، ادبيات ژاپن، کره، اسپانيا و … همه جاي دنيا راه خودشان را ميروند و توليدات ادبي خوبي هم دارند. اگر ناشران در اين حوزه سرمايهگذاري کنند هم براي مخاطب که با کارهاي جديد آشنا ميشود خوب است و هم براي خودشان.

 اما اشکال اين جاست که در ايران اين ناشر نيست که در اکثر موارد کتاب را با سنجيدن همهي جوانب تجاري و فرهنگياش به مترجم سفارش ميدهد، و معمولا اين مترجم است که کتاب را پيدا ميکند، ترجمه ميکند و سراغ ناشر ميرود.

به همين دليل قدرت ريسک پايين ميآيد و از يک کتاب چند ترجه منتشر ميشود. و البته اين يکي از دلايل است. اصليترين دليل ناتواني افرادي است که دست به اين کار ميزنند و دوم ريخته شدن قبح دزدي (حالا اينجا دزدي فرهنگي) از دلايل اصلي است.

 پديدهي تقليد در عرصهي فرهنگي و هنري پديده ي جديدي نيست. ولي طي چند سال اخير وسعت آن خيلي بيشتر شده، به نظر شما چرا؟ آيا وجود اينترنت و دسترسي آسان به کتابها باعث شده يا…

مگر وضع ادبياتمان خيلي بهتر است؟ اين شرايط نتيجهي افت کيفيت ادبياتمان هم هست اين خيلي خوب است که نامهاي زيادي را در بازار تأليف و ترجمه ميبينيم ولي واقعاً در بين اين همه کتاب من با کمال تأسف پديدهي خاصي نميبينم. يعني اصلاً کتاب خوب نميبينم. بگذريم از کساني که ميگويند اگر سانسور نبود و فلان کتاب من چاپ ميشد اثر جهاني بود، من اين ادعاها را قبول ندارم. اما به هر حال زماني بود که مرحوم ابوالحسن نجفي کتابي را ترجمه ميکرد با آن سطح سواد و مثلاً خوارزمي هم آن را چاپ ميکرد مسلماً من به خودم جرأت ترجمهي مجدد آن اثر را نميدادم اصلاً ميخواستم چه کار کنم که استاد نکرده بود. اما امروز اين شرايط نيست. در همين کانالهاي تلگرام که دوستان اهل قلم با هم مبادلهي اطلاعات ميکنند من گاهي ميبينم نويسنده و شاعر صاحب نامي براي دوستش مينويسد که فلان کتاب را نخوانده (کتاب مهم و معروفي که بديهي است بايد آن را خوانده باشي) من تعجب ميکنم. مگر ميشود اين کتابها را نخوانده باشي و نويسنده هم باشي؟! ضمناً شما را باز ارجاع ميدهم به اخبار اختلاسهاي چند ميليادي و امثالهم که هر روز ميشنويم که همانطور که گفتم تأثير بسيار دارد دراين تقليدها و ميل به پختهخواري. اين همه ترجمه از ترجمه يک جور دزدي است که علت اصلي آن فقدان خلاقيت و توانايي است. وقتي يک نفر نميتواند کاري را درست انجام بدهد و درواقع توان ندارد به سراغ تقليد يا رونويسي از کار کسي ميرود که قبلا اين کار را انجام داده. در اين کشور وقتي از دزديهاي ميلياردي به راحتي در تلويزيون و رسانههاي جمعي صحبت ميشود، چرا دزدي فرهنگي بايد قبيح باشد؟ چرا آدمها نبايد در پي کوتاهترين راه باشند اين اتفاق برآيند همان ماجرا است اما در قالب فرهنگي.


iconادامه مطلب

سایر صفحات سایت

Copyright © 2013 _ Design by : MrJEY