دفاع از ادبیات ایران نوشته ی: آرتور کریستال ترجمه: همایون خاکسار
بازديد : iconدسته: گزارش ها


امروزه مفهوم تازهاي از ادبيات وجود دارد. مفهومي که به طور رسمي در سال ۲۰۰۹ و با انتشار «تاريخ جديد ادبيات آمريکا» از «گريل مارکوس» و «ورنر سالورز» در کنار مقالاتي که بر آثار «توآين»، «فينترجرالد»، «فراست» و «هنري جيمز» و چيزهايي که دربارهي «جکسون پولاک»، «چاک بري»، «تلفن»، «اسلحهي وينچستر» و «ليندا لاوليس» نوشته شده است به وجود آمد.
ظاهراً «ادبيات فقط به معني چيزي که نوشته ميشود نيست، بلکه آن سخنــي است که گفته ميشود، آن احساسي است که بيان ميگردد، آن چيزي است که خلق ميشود، به هر شکل و صورتي» – در اين صورت نقشهها، خطابهها، کاميک استريپها، کارتونها، سخنرانيها، عکسها، فيلمها، خاطرات جنگ و موسيقي همگي زير چتر ادبيات قرار ميگيرند. البته که کتاب اهميت خود را از دست نميدهد اما ديگر نه به آن معنايي که گذشتگان از آن ياد ميکردند و شايد بر همين اساس بود که نشريهي «نيوزويک» نوشت «تأثير گذارترين شخصيت فرهنگي زنده» در سال ۲۰۰۴ ديگر يک نويسنده يا تاريخ نگار نبود، او «باب ديلان» بود.
در کتاب «تاريخ جديد ادبيات» ارجاعهايي که به «ديلان» داده شده است بيشتر از ارجاعهايي است که به «استفن کرين» و «هارت کرين» مجموعاً داده شده است و اين البته اتفاقي نيست.
ديلان ممکن است خود را به عنوان يک خواننده معرفي کرده باشد، اما مارکوس و سولارز و منتقديني مانند کريستوفر ريکس خواستار تغيير در اين باورند. اينها ادعا ميکنند که ديلان يکي از بزرگ ترين شاعراني است که اين ملت تا به حال به خود ديده است (در حقيقت او از سال ۱۹۹۶ تا الآن تقريباً هر سال نامزد جايزهي نوبل ادبي شده است).
اين انديشه که ادبيات گروه کثيري را در برميگيرد انديشهي نويي نيست. در بخش زيادي از تاريخچهي ادبيات، واژهي «Litteratura» به هر شکلي از نوشته اتلاق ميشود که با مجموعهاي از کلمات به وجود آمده باشد. تا قرن هجدهم، تنها خالقان آثار بديع شاعران محسوب ميشدند و آن چه که آنها در آرزويش بودند ادبيات نبود، بلکه شاعري بود. يک نوشته هنگامي «ادبي» شناخته ميشد که تعداد معيني از خوانندگان تحصيل کرده راجع به آن خوب صحبت ميکردند. اما همانطور که «توماس رايمر» در سال ۱۶۷۴ بيان کرد «تا سالهاي گذشته انگليس همانقدر از شر منتقدان راحت بود که از شر گرگها»
ادبيات چه زماني به معناي مدرنش پا به عرصه گذاشت؟
بر اساس کتاب «شکل گيري ادبيات معيار انگليسي» تِرووُر راس، اين اتفاق در ۲۲ فوريه ۱۷۷۴ رخ داد. راس با استعداد تئاتر گونهاش ميگويد: که مسئلهي «دونالدسون و بکت» که نظريهاي راجع به «حق دائمي کپي» بود باعث شد که هر شخصي به عنوان يک ناظر در عصر حاضر بتواند «صاحب آثاري از شکسپير، اديسون، پُمپ، سوئفت و بسياري از نويسندگان برجسته ي قرن باشد.» در اين جاست که راس ادعا ميکند که «مجموعه کتابهايي که ادبيات معيار را تشکيل ميدهند مانند کالاهايي هستند که به مصرف ميرسند و ترجيحاً ادبيات بيشتر اين است تا شعر.»
چيزي که راس و ديگر مورخان دربارهي ادبيات به طور مشخص از آن حمايت ميکنند اين است که ادبيات معيار عمدتاً زادهي دوران آگاستن (قرن هجدهم) است که از جريان «ستيزهي کهن و مدرن» (La querlle des Anciens et des Modernes) نشأت گرفت و نويسندگان پيشگام قرن هفدهم را مقابل شاعران يوناني و لاتين قرار داد. به علت اين که آثار ادبي بسياري به عنوان ادبيات معيار از نويسندگان ممتاز کهن – هومر، ويرژيل، سيسرو – موجود بود، گسترش ادبيات معيار مدرن با کندي پيش ميرفت. يک راه حل براي اين وضع دشوار شناساندن تعداد جديدي از نويسندگان کهن بود که شباهت زيادي به نويسندگان عصر خودشان داشتند و اين دقيقاً کاري بود که «جان درايدن» در سال ۱۷۰۰ با برگرداندن «چاسر» به انگليسي مدرن انجام داد. درايدن نه تنها «چاسِر» را تبديل به يک اثر کلاسيک کرد، بلکه به ادبيات انگليسي نوعي مشروعيت داد. واژهي «کَنون» (معيار – Canon) که واژهاي يوناني است به معناي خط کش يا قانون بود که روحانيون مسيحي اوليه از آن براي مشخص کردن تفاوت انجيلهاي اصلي از نسخ جعلي استفاده ميکردند. عبارت «تقديس» (Canonization) نيز براي لقب دادن به روحانيون استفاده ميشد و در آن زمان به هيچ عنوان در متون غير مذهبي استفاده نميشد تا ۱۷۶۸ که «ديويد رانکن» فيلسوف هلندي از خطيبان و شاعراني سخن گفت که گفتار و نوشتار آنان «معيار» محسوب ميشدند.
استفاده از واژهي «معيار» ممکن بود که به نظر تازه و نو باشد اما ايدهي ادبيات معيار شايد سالها بود که وجود داشت و نقل اين گفته از قول يکي از اعضاي دانشگاه کمبريج در سال ۱۵۹۵ گواهي است بر اين قضيه: «مسيري را برويد که به نويسندگان خودمان مقام و مشروعيت دهيد، تا هر ترانه سراي گستاخي نام شاعر روي خود نگذارد.»


iconادامه مطلب

سایر صفحات سایت

Copyright © 2013 _ Design by : MrJEY