غریب است قرابت سالروز درگذشت عبدالحسین خان نوشین، پدر تئاتر علمی ایران و سالروز بزرگداشت حکیم توس. نام و نشان فردوسی هماره با زندگی شخصی وهنری نوشین عجین بوده است. این ارتباط گاه در مقاطعی آنچنان عمیق و تنگاتنگ میشود که نمیتوان به سادگی از کنار آن عبور کرد. دلدادگی نوشین به شخصیت و همچنین اثر همیشه جاودانه فردوسی را میتوان در سه برههی زمانی بررسی نمود، اول: نگارش و اجرای نمایشنامهی «سه تابلو از شاهنامه» با حضور هفتاد هنرمند تئاتر و موسیقی. دوم: نامگذاری تماشاخانهای که تحت مدیریت او اداره میشد به نام «فردوسی» و سوم اثر پژوهشی سترگ نوشین که در اواخر عمرش، ده سالِ مستمر برروی آن کار کرد: «واژه نامک» شرح لغات و اصطلاحات دشوار شاهنامه.
پرده اول
در سال ١٣١٣ و پس از گذشت سدهها از سرایش شاهنامهی ابوالقاسم فردوسی، در ایران مراسمی با عنوان جشن هزاره ی فردوسی برگزار میگردد.
در این سالها نوشین کارگردان جوانی است تازه از فرنگ برگشته. تماشاخانه ی نکوئی در تهران با اجرای نمایشنامهی توپاز (مردم) که توسط عبدالحسین نوشین از پیسی به همین نام و نوشته مارسل پاینویل اقتباس شده است در سال ۱۳۱۲ افتتاح میشود. بعد از اتمام اجرا در سالن نکویی نوشین نمایش را به گراند هتل لاله زار میبرد و مدتی نیز توپاز بر صحنهی گراند هتل میدرخشد، محلی که در سال ۱۳۰۹ خورشیدی اولین نمایش حرفهای خود یعنی «وظایف زن وظیفهشناس» را در آن بروی صحنه برد و باب آشنایی با لرتا هارپتیان بازیگر معروف آنروزهای تئاتر تهران را باز کرده بود. سال ۱۳۱۲ سال ازدواج این زوج هنری هم بود و همچنین سالی بود که نوشین دو نمایشنامهی «خسیس» و «تارتوف» البته با نام «میرزا کمال الدین» هردو از نوشتههای مولیر، را در سالن سیرک تهران به روی صحنه میبرد. این شرح حال مختصری است از وضعیت عبدالحسین نوشین کارگردانی که جز اولین گروه یک صد نفره محصلان ایرانی در فرانسه بود و آنجا طبق یک نافرمانی بزرگ از تحصیل در رشته تاریخ و جغرافیا انصراف داده و دانشجوی رشتهی تئاتر شده بود. جوانی با سری سودایی و افکار چپگرایانه. نوشین زمانی که از سفر تحصیلی خود به ایران بازمیگردد با جامعه روشنفکری ایران آشنا شده و مراوداتش را با این افراد بیشتر و بیشتر میکند. او صادق هدایت، بزرگ علوی، مجتبی مینوی، مسعود فرزاد، روبیک گریگوریان، نیما یوشیج، فضل الله صبوحی و … را مییابد.
شاهنامهی فردوسی در اولین سالهای کار نوشین در جامعه تئاتر ایران نقشی پررنگ دارد. مراسم هزارهی فردوسی مبدل به پایگاهی برای تثبیت جایگاه عبدالحسین نوشین به عنوان کارگردانی تحصیل کرده و متفکر در ایران میشود، کارگردانی که اصول کلاسیک تئاتر را خوب میداند و در سر رویای تحقق تئاتر علمی در ایران را میپروراند. متن نمایش را نوشین بر اساس شاهنامه فردوسی تنظیم کرده بود و موسیقی آن تصنیف «غلامحسین مین باشیان» بود و سرپرستی گروه آوازی -که اولین گروه کر ایرانی بودند- نیز بر عهده ی «نیکل قلندریان» قرارداشت. حاصل همکاری او با غلامحسین مین باشیان نمایش عظیمی است با هم نوایی موسیقی، رقص و آواز. ارکستر سمفونیک بلدیهی شهر تهران آنروز با حدود چهل نوازنده که اکثر آنها از نوازندگان آزاد ایرانی و عدهای از نوازندگان فرنگی و مابقی از هنرآموزان هنرستان موسیقی بودند در سالن تالار نکویی به افتخار حکیم توس به روی صحنه رفتند. موسیقی این نمایش ترکیبی از موسیقی کلاسیک غربی و مارشها و والسهای وینی و موسیقی ضربی ایرانی بود.
زمانی که پردههای مخملی صحنهی تالار نکویی کنار رفت تماشاگران حاضر در سالن که اکثر آنها از مهمانان خارجی مراسم هزارهی فردوسی و مستشرقین و ایرانشناسان سرشناس گیتی بودند شاهد اجرای نمایشی عظیم با شرکت هفتاد هنرمند برروی صحنه بودند جمعیتی که تا آن تاریخ در تئاتر ایران بیسابقه بود. این نمایش در سه تابلو روایت میشد. داستان اول داستان زال و رودابه بود که نقش زال را «آرا» و نقش رودابه را «لرتا» بازی میکرد و گروه کر نیز «آواز پرستندگان» را به عنوان موسیقی این تابلو اجرا میکردند. داستان دوم تابلوی «رستم و قباد» بود که نوشین نقش رستم را ایفا میکرد و سرودهای «می» و «پهلوانان» اجرا میشد. و تابلوی سوم روایت کننده داستان رستم و تهمینه بود با بازی نوشین و لرتا و آواز پایانی گرو کر که با عنوان «همیشه نگهدارت یزدان باد» و نمایش با حرکات موزون «خانم سپهر» برروی یک قطعه موسیقی ضربی پایان میپذیرفت. در این نمایش مجتبی مینوی، ذکاءالملک فروغی، علی اصغر گرمسیری و حسین خیرخواه نقشهای گوناگون این نمایش را بر عهده داشتند. بعد از این اجرا دو نمایش دیگر نیز در آن روز از دو گروه تئاتری دیگر تهران به روی صحنه رفت گروه معزالدیوان فکری ارشاد نمایش «رستم و سهراب» را با هنرنمایی هنرمندانی همچون: پری آقابایف، احمد دهقان، علی اصغرگرمسیری و احمد گرجی روی صحنه میبرد. و گروه ذبیح بهروز نیز نمایش «شب فردوسی» را با نقش آفرینی خود بهروز که نویسنده ی متن نیز بود در نقش فردوسی در مقابل دیدگان تماشاچیان قرار میدهد. اما نمایش سه تابلو از شاهنامهی نوشین انقلابی را در تاریخ تئاتر از نظر وسعت اجرای نمایش و تعداد عوامل روی صحنه و پشت صحنه به وجود میآورد. نخستین نقد نمایش و کنسرت در تاریخ هنر ایران نیز بر روی همین نمایش توسط بزرگ علوی و با نام مستعار «ف.ن» در شمارهی هفت مجلهی دنیا با عنوان «هنر نو در ایران» نوشته میشود. ارزش کار نوشین در اجرای این نمایش آنجا بیشتر به چشم میآید که در حدود هفتاد هنرمند رشتههای مختلف هنری در این نمایش تحت رهبری او به صحنه میروند این در حالی است که در محیط فرهنگی آن روزگاران فعالیت هیچ یک از این هنرمندان به عنوان شغلی مستقل و رسمی به حساب نمیآمد. تاثیر اجرای این نمایش به روی مشرق شناسان و ادبای حاضر در مراسم آنچنان بود که از او به عنوان کارگردان و همچنین از لرتا و حسین خیرخواه به عنوان دو تن از بازیگران نمایش دعوت به عمل آوردند تا در فستیوال تئاتر مسکو حاضر شوند. یک سال بعد زمانی که این سه نفر وارد مسکو میشوند عبدالحسین با تفاوتهای تئاترهای غرب اروپا و تکنیکهای اجرای نمایش در روسیه آشنا میشود. نوشین در این سفر استانیسلاوسکی را که آخرین سال حیات خود را میگذراند در روسیه مییابد. با گروههای سیاسی کمونیست آشنا میشود و بنیانهای فکری اجتماعی – سیاسی خود را استحکام میبخشد.
پرده دوم
حزب توده ایران در سال ١٣٢٦در مسیر موفقیت گام برمیداشت. هرروز تعداد بیشتری از افراد عادی جامعه و روشنفکران به این حزب میگرویدند. نوشین از بنیانگذاران و رهبران حزب تودهی ایران است. نمایشهای مختلفی را تا این تاریخ به روی صحنه برده و نمایشنامههایی را نیز از بزرگان ادبیات نمایشی ترجمه و در مجلات وابسته به حزب توده و مجلاتی که خود در آنها قلم میزند منتشر ساخته. همچنین نمایش «خروس سحر» را مینویسد، نمایشنامهایی اجتماعی و کارگری و در شماره هشتم مجله «نامه مردم» منتشر میسازد. نمایشنامهایی متاثر از افکار «ماکسیم گورکی» نویسندهی روس و از رهبران جنبش انقلابی روسیه و همچنین از بنیانگذاران سبک رئالیست سوسیالیستی. سبک به شدت مورد علاقه نوشین. نمایشی که هیچ گاه رنگ اجرا به خود نمیگیرد.
در آن سال نوشین نوشتههای دیگری را نیز از خود چاپ میکند. چند داستان کوتاه و نیمه بلند. «خان و دیگران»، «فاطی» و «میرزا محسن» و «استکان شکسته». او که به تازگی از مدیریت بر تئاتر فرهنگ بنا به اختلافنظرهایی با شرکای مالی کنارهگیری کرده در آستانهی مهمترین اتفاق دوران کاری خود قرار میگیرد. محمد علی وثیقی (انارکی) یکی از سه شریک مالی تئاتر فرهنگ زمانی که از اختلاف نوشین با هاتفی و جعفری (دیگر شرکای مالی تئاتر فرهنگ) بر سر ضرر و زیان و انتظارات آن دو از نوشین مبنی بر برپایی نمایشهای سطح پایین و باب روز مطلع شد سهمش را به این دو تاجر بازار واگذار کرد. دوستی و اعتقادش به نوشین باعث شد تا ارتباط با او را ادامه دهد و بار دیگر در سال ١٣٢٦ همراه با پسر داییاش عبدالکریم عمویی (انارکی) یک سالن دیگر تئاتر را تاسیس نماید. این بار نوشین مسئولیت بخش هنری را برعهده میگیرد. محل تئاتر در خیابان لالهزار و در کوچهی جامعه باربد واقع شده بود و نوشین برای طراحی این سالن از مهندسین معمار و ساختمان استفاده کرد. او برای اولین بار در تئاتر ایران صحنه یک سالن نمایش را با سن گردان طراحی نمود. البته این طراحی توسط مهندسین صورت نگرفت بلکه یکی از دکورسازان تئاترهای لالهزار که به آهنگری هم مسلط بود توانست با طرحی ساده براساس پیشنهادهای نوشین اسکلت اولیه این صحنهگردان را طراحی نماید. کارهای ساخت و ساز سالن به سرعت پیش میرفت. پاییز همان سال تماشاخانه آماده بهرهبرداری بود یک سالن مجهز و استاندارد. علاقهی نوشین به فردوسی بزرگ باعث میشود تا او نام این شاعر را بر سالن تئاتر تازه تاسیساش قرار دهد. در سر در سالن و سربرگهای مخصوص مکاتبات نیز مصرع: «هنر برتر از گوهر آمد پدید» از فردوسی به چشم میخورد. محل تئاتر بسیار مجهز در نظر گرفته شده بود. ساختمانی با سالن پانصد نفره، صحنهگردان، آتلیه ساخت دکور و تجهیزات رفاهی پشت صحنه، انبار لباس، اطاق گریم، اتاق تعویض لباس زنانه و مردانه، حمام و روشویی، سالن انتظاری زیبا و یک بوفه.
در این سالها اختلاف نظرهای متعددی بین نوشین و سران حزب توده نیز پیش میآید. یکی از جالبترین آنها اعتراض برخی از رهبران حزب به نامگذاری تئاتر فردوسی بود. بدیهی است حزب به دنبال استفاده همه جانبه از تمام امکانات مستقیم و غیرمستقیماش برای تبلیغات خود بود و چه جایی بهتر و مهمتر از سالن نمایشی که نوشین آن را اداره و رهبری میکرد. در حزب توده برخی فردوسی را شاعری درباری و شاهنامه را اثری سراسر مداحانه میدانستند. آنها حتی به داستان قیام کاوه نیز به عنوان یک داستان انقلابی نگاه نمیکردند. این موضوع در جلسه ای مطرح میشود. صورت جلسه: تغییر نام تئاتر فردوسی! چندین ساعت بحث و جدل درباره این موضوع و دفاع همه جانبه نوشین از انتخابش و از فردوسی به عنوان شاعری حماسی و یکی از مهمترین حلقههای زنجیره ادب فارسی در حزب توده جالب توجه است. در این جلسه یکی از حضار نوشین را به داشتن افکار ضد انقلابی و استثماری متهم مینماید نوشین در پاسخ به این نظر میگوید:« اگر روزی در انگلستان کمونیستها حکومت را در دست بگیرند قطعاً نام اولین تئاتر خود را شکسپیر میگذارند.» رفیق تودهای به نوشین پاسخ میدهد: به این دلیل که روزی در انگلستان کسانی مرتکب اشتباه خواهند شد ما نباید امروز به آن صحه بگذاریم. نوشین کلافه بعد از این حرف جلسه را ترک میکند و یک راست به سمت سالن نیمه کارهی فردوسی میرود و بیدرنگ تابلویی را با نام «تئاتر فردوسی» بر سر در آن نصب مینماید.
مدتی بعد طی جلساتی که با حضور دوستان نزدیک نوشین مانند: مجتبی مینوی، اکبر مشکین، نصرتالله کریمی، پرویز ناتلخانلری، بزرگ علوی، صادق هدایت، حسین خیرخواه، حسن خاشع و نوشین در کافه فردوسی در خصوص انتخاب متن نمایشنامه افتتاحیه تئاتر فردوسی برگزار میشود بالاخره جمع بروی نمایشنامهی «مستنطق» توافق میکنند. تئاتر فردوسی با حضور افراد سرشناسی به عنوان مهمان در روز ٢٥ آذر ماه سال ١٣٢٦ با اجرای این نمایش افتتاح میشود. نمایش را «جان بوینتون پریستلی» انگلیسی نوشته بود و بزرگ علوی ترجمه آنرا برعهده داشت. نوشین خود کارگردانی این نمایش را انجام داد و در آن بازی کرد. تقریبا تمامی گروه نوشین نیز در این نمایش نقشهایی داشتند. نمایش در ساعت هفت و نیم بعد از ظهر آغاز میشد و در روزهای جمعه نیز سانس ویژهای در ساعت٤ بعد از ظهر داشت. نوشین و گروهاش این نمایش را شش ماه تمرین کرد و در آخرین شب تمرینها از احسان طبری، بزرگ علوی و صادق هدایت و چند نفر از دوستان صاحب نظرش مانند انجوی شیرازی و دکتر ناتل خانلری و دیگران درخواست کرد که به دیدن آخرین تمرین آنها بروند و نظراتشان را بیان نمایند. این کار تبدیل به رسمی شد که تا آخرین نمایش نوشین ادامه پیدا کرد. دعوت از دوستان ادیب و منتقد و خبرنگار برای دیدن تمرین نهایی نمایش.
در تئاتر فردوسی، هنرچهرهپردازی توسط نصرتالله کریمی از شاگردان سالهای سال نوشین برای اولین بار در تئاتر ایران شکل و مایه اصلی و حرفهای خود را پیدا میکند. دکورهای عظیم، آنتراکتهای کوتاه مدت، تعیین ساعت دقیق باز شدن دربهای سالن و شروع نمایش و رعایت همیشگی آنها همگی در تئاتر فردوسی با نظارت نوشین انجام میشد. او راه حل جالبی را برای تماشاگرانی که دیر به سالن میرسیدند طرح کرده بود. یکی از بازیگرانی که در پردهی اول بازی نداشت در میانهی سالن انتظار حوادث و داستان آن پرده را برای تماشاگران تاخیری تعریف میکرد و به هزینه تئاتر آنها را به چای و شیرینی نیز مهمان مینمود تا آن پرده تمام شود و دربهای سالن برای آنتراکت کوتاهی باز شود و اگر کسی به این روش اعتراض داشت پول بلیتش را پس میدادند و یا بلیتی برای شبهای بعد به او داده میشد. حتی استقبال پایانی تماشاگران از عوامل نمایش نظم و ترتیب مشخص خود را پیدا کرده بود پردههای سالن چند بار باز و بسته میشد و عوامل و کارگردان نمایش روی صحنه حاضر میشدند و به ابراز احساسات تماشاگران پاسخ میداند. تماشاخانه فردوسی بیشک یکی از مهمترین پایگاههای تئاتر اصولی در تاریخ سالنهای خیابان لالهزار است.
پرده سوم
سال ١٣٣٤ نوشین حال و روز خوشی ندارد گوشهگیر شده بود و منزوی. اخلاقش تغییر کرده است. افسردگی مزمنی به سراغش آمده، حال لرتا دست کمی از او ندارد. بعد از فرار سران حزب توده از زندان و مخفی شدنهای طولانی مدت در خانهی این و آن حالا نوشین خود را پنهانی به روسیه رسانده است.
نوشین تلاشهایی برای ورود به دانشگاه هنر مسکو و در رشتهی نمایش صورت داده هم خودش و هم همسرش لرتا. اما از آنجا که سن هردویشان برای ثبت نام در دانشگاه بالا بود هیچ کدام از دانشگاههای مسکو آنها را پذیرش نکردند.
زن و شوهری که سالیان سال با آرامش در کنار یکدیگر زندگی میکردند حالا دچار اختلافات شدیدی میشدند. لرتا در سرش هوای ایران داشت و دلش برای بازی در صحنههای تئاتر، جایی که خانهاش محسوب میشد تنگ شده بود. مشکلات عدیدهی مالی در کنار غم غربت و بلاتکلیفی شدید روحش را مثل خوره میخورد، آزارش میداد و این مسئله در رابطهاش با نوشین تاثیر گذاشته بود دائماً از رفتن به ایران حرف میزد. عبدالحسین برای رهایی از مشکلات فراوانی که آزارش میداد به دانشگاه ادبیات روسیه پناه آورد و در انستیتوی شرقشناسی شوروی زیر نظر دکتر غفوراُف پروژهای عظیم را آغاز کرد. پروژه تحقیقاتی که ده سال از زندگیاش را صرف آن نمود. مطالعه و بررسی شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی. متنی پژوهشی با نگاهی بر لغات شاهنامه و معنای دقیق و ریشه هرکدام از لغات و شواهد استعمالشان در دیگر آثار ادبیات کلاسیک ایران. حاصلاش کتابی به» نام واژه نامک» بود و نسخه معروف شاهنامه چاپ مسکو زیر نظر او تصحیح شد. برای اینکار از قدیمیترین نسخههای موجود شاهنامه بهره گرفت.
آخرین تلاشهای هنری نوشین در سال ١٣٤٩ روی داد. نگارش فیلمنامهای به نام «رستم و اسفندیار» بر اساس داستان این دو پهلوان اساطیری. روسها درصدد بودند به مناسبت جشن های دو هزار و پانصدسالهی شاهنشاهی هدیهای به ایران دهند و کمیتهی مرکزی حزب توده پیشنهاد یک کادوی فرهنگی را داده بود. فیلم سینمایی با نویسندگی نوشین و کارگردانی حسین توکل بر اساس همین فیلمنامه، اتفاقی که هیچ وقت روی نداد.
اواخر زمستان سال ٤٩ نوشین بارها به دلیل درد در ناحیهی معده به پزشک مراجعه میکند. به گمانش به دلیل کهولت سن و مشکلات روحی دچار زخم معده شده است. ضعف و درد در نقاط دیگر بدن نیز یکی دیگر از مشکلاتی است که برای او پیش آمده بود. تا قبل از آن نوشین همچنان عادت به ورزش کردن را حفظ کرده بود روزی دو ساعت تمام در پارک «کولتوری» میدوید و ورزشهای سنگین انجام میداد. اما یکی – دو ماهی بود که توانی در بدن نداشت. پس از چند هفته بررسی پزشکی، اطبا بیماریاش را نه زخم معده که سرطان پیشرفتهی معده که نواحی دیگر بدنش را نیز در بر گرفته بود اعلام کردند. نوشین نمیخواست این موضوع را باور کند. از ابراز آن به دوستانش نیز خودداری میکرد. تا زمانی که حالش رو به وخامت رفت، کمتر کسی از ماجرای ابتلای او به بیماری سرطان اطلاع داشت. نوروز سال ١٣٥٠ را در بیمارستان تحویل کرد. دیگر راه رفتن برایش ممکن نبود. هیکل درشت و تنومندش مبدل به چند پاره استخوان نحیف و شکننده شده بود. درد جانکاه استخوانهایش امانش را بریده بود.
اردیبهشت ماه از راه رسید، نوشین آنقدر تکیده و ضعیف شده بود که دیگر توان صحبت کردن را هم نداشت. عفریت سرطان تمام وجوش را فراگرفته بود. او به خوبی از فرجام کار باخبر بود. زندگی شصت و پنج سالهاش با تمام پستی و بلندیهایش، با تمام فراز و فرودهایش، با تمام شکستها و موفقیتهایش رو به اتمام بود. روزهای زندگی بر صحنههای تئاتر تمام شده بود.
آخرین جملاتی که توانسه بود در حالتی نیمه هوشیار بر زبان بیاورد این بود: تماشاگران دارند برایم دست میزنند.
و بعد از آن جمله بود که به خوابی عمیق فرو رفته بود. خوابی که به زبان خشک و علمی پزشکی به آن اغما میگویند. چند ساعت بعد خواب عمیق او همیشگی شد.
در روز
دوازدهم اردیبهشت سال ١٣٥٠ عبدالحسین نوشین دیگر زنده نبود.