هنجارگریزی‌های فرمی بزرگترین زاویه پنهان شعر نیما یوشیج است
بازديد : iconدسته: ادبیات

ایسنا/خراسان رضوی مهدی آخرتی گفت: بزرگترین زاویه پنهان در بررسی شعر نیما یوشیج از لحاظ هنجارگریزی‌های فرمی است که من تاکنون اشاره به این موضوع را در جایی ندیده‌ام.

این شاعر و منتقد ادبی در گفت‌وگو با ایسنا به مناسبت زادروز نیما یوشیج با اشاره به پنهان ماندن بسیاری از زوایای شعر نیما یوشیج از دید رسانه‌ها اظهار کرد: نیما خیلی از کارهای فرمی و هنجارگریزی‌های سبکی و زبانی را انجام داد که به معنای واقعی بررسی نشده است، به تعداد محدودی پرداختن به این مسئله را دیدم، برای مثال کتاب «زبان شعر امروز» از مصطفی علیپور به قسمت های کوچکی اشاره کرده اما کامل اشاره نکرده است. در مسئله موسیقی شعر و مسائل جزئی دیگر اخوان ثالث دو کتاب با نام های «بدعت‌ها و بدایع نیما یوشیج» و «عطا و لقاء نیما یوشیج» را نوشته است که در آن پایش درمورد نیما کتاب وجود ندارد.

وی افزود: عادت‌هایی را نیما در فرم شکسته است و این موضوع فقط محدود به وزن نمی‌شود، وی خیلی از هنجارگریزی‌ها را انجام داده است. شکل استفاده نیما از ضمیرهای متصل و منفصل نیز متفاوت بود، برای مثال می‌گفت که «من قایقم شکسته» که این به دلیل لهجه شمالی‌اش بوده، چرا که ما در زبان فارسی نمی‌گوییم من قایم شکسته، بلکه می‌گوییم قایم شکسته یا قایق من شکسته و واژه‌ی من در آنجا اضافی است. البته در ادبیات فارسی نمونه هایی مانند آن داشته‌ایم که می‌توانم به «من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود» اشاره کنم که برای تاکید بوده است، اما نیما این کار را به وفور انجام داد و آن را باب کرد.

آخرتی تصریح کرد: به نظر من کاری که یک خبرگزاری می‌تواند انجام دهد این است که با یک ناشر و نویسنده همکاری کند و یک مجموعه صوتی و نوشتاری نقد شعر نیما را تولید و پخش کند که هم در حیطه اختیارات خبرگزاری است و هم در حیطه قدرت او است و می‌تواند این کار را به راحتی انجام دهد، اما این کار را انجام نداده‌ایم‌. آن جایی که رسانه می‌تواند رسانه قدرتمندی شود همین جا است. اگر بخواهیم بفهمیم که در حال انجام چه کاری هستیم باید اطراف خود را تحلیل کنیم و در شعر هم همین‌طور است.

این شاعر و منتقد ادبی ادامه داد: سوال پیش می‌آید که چرا امروز افرادی مانند اخوان ثالث و شاملو وجود ندارند؟ مگر آن ها چه تفاوتی داشتند؟ باید بگویم که شعر را به اندازه آن‌ها نفهمیدیم، آن ها شعرهایی که می‌خواندند را تحلیل می‌کردند اما ما شاعران امروز فقط شعر را می‌شنویم و لذت می‌بریم‌.هرچه بهتر بتوانیم شعر بفهمیم بهتر می‌توانیم شعر بگوییم و افرادی که شاعران قدرتمندی هستند شاعرانی هستند که شعر را می‌فهمند و زیبایی‌های شعر دیگران را به خوبی می‌بینند.

وی خاطرنشان کرد: امروز اگر شعر نیما یوشیج را حتی بین مردم عادی هم نه، بلکه اگر بین شاعران هم بخوانیم ۹۰ درصد آن‌ها زیبایی‌هایش را متوجه نمی‌شوند و اقبالی هم نسبت به آن ندارند، اما شعرهایی که ۴۰۰ سال پیش در اروپا مد بوده را می‌پسندند. می‌خواهم بگویم درحال سطحی شدن هستیم چون شعر را خوب نمی‌فهمیم و راه چاره آن تحلیل شعر در روزنامه‌ها، محافل و رسانه‌ها است.

نحوه بیان بهتر مسائل روز به واسطه شعر نو 

آخرتی در رابطه با نحوه به وجود آمدن شعر نو بیان کرد: اگر بخواهیم واقعیت را ببینیم باید به پیش از نیما، یعنی دوران مشروطه و پس از مشروطه بازگردیم. مردم با خواندن ترجمه های زیاد و رفتن به فرنگ‌ و برگشت به ایران با فرهنگ غربی آشنا شدند، جامعه نیز در آن زمان آماده یک سری تحولات اجتماعی بود که با مشروطه عمیق‌تر شد و این‌ها باعث ایجاد یک بستر شد تا مردم به ادبیات فرنگی بیشتر علاقه پیدا کنند. قبل از آن ترجمه‌هایی اتفاق می‌افتاد اما پس از مشروطه این موضوع به شکل جدی‌تری پیگیری شد.

این شاعر و منتقد ادبی افزود: پیش از نیما افرادی وجود داشتند که مبادرت کردند به ایجاد کردن شعر ناموزون، به این دلیل می‌گویم شعر ناموزون چون یک عده از آن‌ها مانند بانو شمس کسمایی شعر نیمه سپید می‌سرودند، مانند ترجمه اشعار. یک عده نیز شعر شبه نیمایی می‌سرودند و برای نمونه می‌توان به تقی رفعت در تبریز اشاره کرد که این کار را انجام داد، منتها کسی که به شکل جدی و مانیفست دار و قانونمند این کار را انجام داد نیما بود.

وی تصریح کرد: ما در دنیای شعر کلاسیک نظم دو دویی داریم و در معماری کلاسیک هم این موضوع وجود دارد. نیما نظم دو دویی را بهم ریخت، یعنی دو مصراع هم اندازه در شعر را بهم ریخت و گفت وقتی حرف شاعر در یک مصراع تمام می‌شود دلیلی ندارد که مصراع ادامه پیدا کند. برای مثال در وزن یک شعری که چهار رکن وجود دارد، وقتی حرف در رکن دوم تمام بشود باقی شعر اضافه است و اصل فلسفه نیما این بود.

آخرتی عنوان کرد: نظر دیگری که نیما داشت این بود که شعر را به زبان طبیعی نزدیک تر کند. همچنین به رغم نظر مثبت یا منفی نیما، شعر نو آئینگی بیشتری به مسائل روز، نسبت به شعر کلاسیک داشت و مسائل را بهتر می‌توانست نشان دهد. دلیل این موضوع این بود که شعر کلاسیک فرم کلاسیک و به شکل جدی زبان کلاسیک داشت و وقتی می‌خواستند مسائل نو را در آن مطرح کنند خنده‌دار به نظر می‌آمد اما شعر نو به دلیل اینکه متناسب با فرم جامعه بود، این توفیق را داشت که بتواند فضا را بهتر منتقل کند.

این شاعر و منتقد ادبی ادامه داد: طبیعت نیز بر نیما تاثیرگذار بود و طبیعت وحشی شمال بر وحشی گری خونی او تاثیر گذاشته بود. ما در حقیقت فکر می‌کنیم که طبیعت شمال طبیعت آرامی است اما این‌طور نیست و طبیعتی وحشی و طغیان‌گری است که شاید روحیه طغیان‌گر نیما منتج شده از طبیعت طغیان‌گر اطرافش بود. نیما بسیار زیاد هم از عناصر طبیعی اطرافش در شعر استفاده می‌کرد که این کار، اتفاق زیبایی بود و اصالت را تا حدودی به ما می‌رساند. اگر در تعریف های ما از نیما اصالت داشتن بومی و منطقه‌ای نیز وجود داشته باشد باید گفت که نیما این اصالت را تا پایان عمرش حفظ کرد.

به وجود آمدن جریان شعر نو پس از نیما

آخرتی درخصوص ایجاد جریان شعر نو بیان کرد: به نظر من جریان شعر نو پس از نیما اتفاق افتاد، یعنی همراه با نیما اتفاق نیفتاد. همیشه فردی که چیزی را ابداع می‌کند بهترین آن را ابداع نمی‌کند، برای مثال فردی که اولین ماشین بنز را ساخته است فقط فضل تقدم دارد، اما بهترین نبوده و در طول زمان ساخت آثار شبیه به او پیشرفت کرده است. هرچند که نیما بسیار هنجار گریزانه به زبان نگاه کرد و راه را به اخوان ثالث، شاملو، فروغ فرخزاد، براهنی و هرکدام از شاعران سطح اول معاصر که در آن عصر نیما را درک کردند نشان داد، اما با این وجود در حقیقت شاگردان نیما بودند که جریان شعر نو را رقم زدند.

وی افزود: اخوان ثالث و شاملو به معنای واقعی دو قطب بزرگ بودند و از طرفی شاید در شعر کلاسیک بتوان از سیمین بهبهانی نام آورد که متاثر از نیما بود و شعر نیمایی نیز دارد. از هوشنگ ابتهاج و فروغ فرخزاد نام نمی‌برم چون که در رده های دوم تاثیر از نیما بودند. به نظر می‌آید پرچمدار بلامنازع شعر نیمایی با اختلاف نسبت به نیما، اخوان ثالث است و شعر نیما به هیچ عنوان قابل مقایسه با نظم و هندسه‌ای که اخوان در زبان ایجاد کرده نیست. نیما حتی اشتباهاتی نیز دارد اما به هرحال روشنگر راه بقیه بوده است و همه آن‌ها تا اخر عمر مدیون نیما بوده‌اند.

این شاعر و منتقد ادبی با اشاره به زاویه داشتن شاعران کلاسیک سرا با نیما گفت: کلاسیک سراها با نیما خیلی زاویه داشتند، حمیدی شیرازی شعری در هجو نیما دارد و با ادب کامل نیما را تخریب میکند و در آن خطاب به نیما می‌گوید که تو وزن را نمی‌شناسی که این‌گونه شعر می‌گویی و من که وزن را می‌شناسم می‌توانم هر مدل از شعر را بگویم و هرچه می‌خواهم بیان کنم و در جایی از شعرش در رابطه با نیما می‌گوید:
سه چیز هست در او، وحشت و عجایب و حمق 
سه چیز نیست در او، وزن و لفظ و معنا نیست 
اگر زمانی خود این سه بود و آن سه نبود
بعید نیست که شعری شود که شیوا نیست

آخرتی خاطرنشان کرد: نیما نیز چون اولین نفری بود که شعر نو سروده بود، برخی حرف هایی میزد که زائد بود، برای مثال می‌گفت که فرانسوی ها گفته‌اند شعر من بهترین شعر در ادبیات فارسی است که حمیدی شیرازی در پاسخ به او می‌گوید: 
به وصف اجنبیان در سخن فریب مخور
که گوش اجنبیان پرده دل ما نیست
قضاوت دگران در زبان و گفته ما
کم از قضاوت ما در زبان آن‌ها نیست

وی عنوان کرد: به هرحال نیما پیشوای شعر نو بود و جریان شعر نو را شاگردان نیما مانند اخوان، شاملو، فروغ و افراد پس از آن ها که به نوعی خود را شاگرد نیما می‌دانستند پیش بردند و به شکل جدی کار کردند. به نظر شخص بنده به میزانی که شعر سپید شاملویی بر شعر نو تاثیر گذاشت، شعر نیما تاثیر نگذاشت. پس از نیما افراد کمی شعر نیمایی سرودند اما پس از شاملو شعر سپید خیلی رواج پیدا کرد، هرچند غلط و ضعیف اما رواج پیدا کرد.

این شاعر و منتقد ادبی اظهار کرد: به نظر من شعر نیمایی پلی بین شعر کلاسیک و شعر آزاد بود. خوب و بد آن را ارزش‌گذاری نمی‌کنم و به نظر من سرودن شعر نیمایی به شدت سخت است. اما به هرحال شاگردان نیما همگی از نیما قوی تر، منعطف تر و تاثیرگذار تر بودند، در حقیقت نیما بر چند نفر اول تاثیر گذاشت و آن ها بر روی بقیه تاثیر گذاشتند و در عین حال نیما گوشه‌گیر تر از برخی از آن‌ها بود. شاملو و اخوان ثالث افراد فعالی بودند اما نیما از لحاظ برون‌دادی فعال نبود که البته زمان نیما آن‌قدر امکانات هم وجود نداشت.

جریان شعر نو امروز به فاجعه رسیده است

آخرتی درخصوص وضعیت جریان شعر نو در روزگار کنونی بیان کرد: در رابطه با اینکه جریان شعر نو امروز به کجا رسیده است باید بگویم به فاجعه رسیده است، چه شعر نو به معنای فرمیکال که شعر نیمایی، سپید و موج نو است و چه غزل نو. علت اینکه چرا به این وضعیت رسیده‌ایم بسیار طولانی است اما باید بگویم که هنر درحال تبدیل شدن به هنرهای مکانیکی است و خبری از هنرهای زیبا نیست. به قول تئودور آدورنو سینما و عکاسی اولین قاتل هنرهای زیبا بودند، چرا که کپی می‌کنند و باعث شدند که هنرهای زیبا به محاق بروند.

وی ادامه داد: از طرفی دیگر به قول اخوان ثالث شاملو تالی فاسد داشت، یعنی پیروان و دنباله‌ روهای شاملو از لحاظ ادبی فاسد و ضعیف بودند؛ شاملو مسلط به ادبیات کلاسیک و متون پیشین بود اما دنباله‌روهای او مسلط نبودند، وزن را رها کردند و شعر گفتند. این دو موضوع در کنار یکدیگر و علاوه بر آن ها بی مطالعه بودن و فرهنگ غلط کم مطالعه کردن ما سبب شد که شعر امروز به یک فاجعه بدل شود و امروز شاهد این هستیم که شعرهای بسیار آبکی از لحاظ فرمی و محتوایی درحال ترند شدن است.

این شاعر و منتقد ادبی اضافه کرد:شاید این‌طور تلقی شود که سرودن شعر نو راحت تر است اما در حقیقت اینطور نیست. سرودن شعر بی وزن مانند سپید به شدت سخت است، به دلیل اینکه پیش قالب و خشت نداریم که در آن بریزیم و شعر به وجود بیاید، در غزل خشتی به نام وزن و قافیه موجود است که با استفاده از آن شعر به وجود می‌آید. این تلقی غلط باعث شده است که عده‌ای بر حسب ناتوانی سراغ شعر بی وزن بروند و در ادبیات معاصر شعرهایی در کتاب ها چاپ شود که ارزش ادبی ندارد.

تفاوت شعر نیمایی، سپید و موج نو چیست؟

مهدی آخرتی درخصوص انواع شعر نو تشریح کرد: بیش از ۲۳ ژانر شعری تعریف شده در شعر امروز وجود دارد که به صورت کلی آن را تقسیم می‌کنم؛ شعر نیمایی شعری است که وزن دارد اما مصراع های آن کوتاه و بلند می‌شود و شاعر از هرجایی که بخواهد می‌تواند آن را قطع کند و به مصراع بعدی برود، اما در شعر نیمایی حتما شروع مصراع ها باید با همان وزن اصلی باشد. عده‌ای نام دیگری برای یک نوع شعر نیمایی به عنوان نیماییِ آزاد تعریف کردند، کاری که اخوان ثالث انجام داده بود و نیما هم در برخی اشعارش انجام داده بود به طوری که شعر از بحری به بحر دیگر وارد می‌شد، برای مثال درحالی که از ابتدا شعر در وزن فاعلاتن سروده می‌شد اما ادامه وارد وزن مستفعلن میشد.

وی افزود: در شعرهای نیمایی قافیه آزاد است و برای زنگ مطلب می‌توان قافیه آورد، اما شعرهای نیمایی نیز وجود دارد که به هیچ عنوان قافیه ندارد، برای مثال می‌توان به شعرهای نصرت رحمانی اشاره کرد.

این شاعر و منتقد ادبی تصریح کرد: شعر سپید را که شاملو ابداع کرد نه وزن دارد و نه قافیه اما نوعی موسیقی دارد که یک فن است و از آن به عنوان موسیقی های هم‌آوایی یاد می‌کنم‌ و در آن با یک سری حروف موسیقی ایجاد می‌کنند. اما شعر موج نو نه وزن دارد، نه قافیه و نه موسیقی و آن‌چه که شاعران امروز به عنوان شعر سپید می‌گویند شعر سپید نیست بلکه شعر موج نو است. تنها شاعر سپیدسرا شاملو بود و تنها فردی که توانست اولین ابداعش بهترین ابداعش باشد شاملو بود، به قولی شاملو خودش نردبان را ساخت و از آن بالا رفت و سپس آن را انداخت و کسی نتوانست از آن نردبان بالا برود و به معنای واقعی امروز شاعر سپیدسرا نداریم.

آخرتی خاطرنشان کرد: شعر اراساتیک، جیغ بنفش و خیلی شعرهای دیگری نیز وجود داشتند، اما سه جریان اصلی شعر نو شعرهای نیمایی، سپید و موج نو بوده و بقیه زیرشاخه این ها قرار می‌گیرند. این تقسیم بندی از لحاظ فرمی است نه محتوایی.


iconادامه مطلب

سایر صفحات سایت

Copyright © 2013 _ Design by : MrJEY