منتقدان ايراني، داوران خوبي براي آثار سينمايي خودي نبودهاند و نه فقط هر فيلم عامهپسندي را تحقير و تقبيح کردهاند، بلکه غالباً هر رويکرد تازهاي که غريبه مينموده، به چوب نفي به پستو رانده و هر بذر تغييري را در جوانه خشکاندهاند. اين است که مراجعه به سابقه ي نقد در سينماي ايران نااميدکننده است. خاصه در سينماي قبل انقلاب. از سوي ديگر، کمطاقتي مولفين سينما در برابر يکديگر و عدم حمايت از آثار متفاوتِ همکاران خود و ناديدهگرفتن پيشکسوتان و آغازکنندگان راه فيلمسازي در ايران، تکافتادگي هر يک از آنها يا آثارشان در يک جزيره ي متروک با معدود طرفداراني بيصدا را رقم زده است. «شطرنج باد» اثر محمد رضا اصلاني در سال ۱۳۵۵ هم با همه ي موتيف ها و عناصر تصويري و صوتي ايراني كه در خود دارد از اين قاعده مستثني نبوده وآنچنان كه بايد ديده و شناخته نشده است.