آخرین بار در در مراسم بدرقه زنده یاد دالوند دیدمش به ظاهر قبراق وسرحال مثل همیشه شیک پوشیده بود، مثل آن سالهای دور اما نزدیک که به سندیکا می آمد و بیشتر باکت وشلوار آبی .
ده دقیقه ای پیش از آن با عباس بعدی حرف میزدم ، اورا که دیدم حرفهایم با عبدی را درز گرفتم گوران معلم همیشه ام بود گفتم قرار بگذاریم برای فرصتی فراخ تر وگفتگوی بیشتر خوشحال شد درباره موضوع گفتگو حرف زدیم و این پیش از سفری بود که در پیش داشت وگفت به محض برگشتن و…
«گرتاتونبرگ» دختر چهارده ساله سوئدی مثل هر دختر دانش آموز دیگری در این سن و سال دغدغه ها و دل مشغولی های خودش را دارد از جلب توجه معلمان بگیر تا فکر کردن به پسر هم کلاسی یا پسر همسایه که به نظر او نگاهی خاص دارد…
غلامرضا تختی، بعد از مدتها مرا به سینما کشید فیلمی ساده خوش ساخت و تقریبا یگانه در نوع خودش هر چند که ضعف هایی هم داشت . اما قابل اغماض هر چه بود کلیت فیلم همانی بود که کارگردان می خواست فیلمی که هدفش پاسخ به یک پرسش بود، پرسشی که چند دهه ذهن هایی را به خود مشغول کرده بود. تختی را ساواک کشت یا خودکشی کرد…..
از بحران حرف میزنیم. همه، هر روز و هر ساعت و همیشه. از یکسو، مسئولان از بحران میگویند اما با احتیاط مبادا که مردم نگران شوند. اما در سوی دیگر مردم بحران را احساس میکنند، میبینند و با آن زندگی میکنند. بحران اقتصادی، بحران سیاسی، بحران محیط زیست، بحرانهای اجتماعی، بحران بیکاری و معیشت و همه سر در گریبان که چه کنیم و چه باید کرد.
اما ظاهرا در هجوم همهی این بحرانها، کمتر کسی به بحران اصلی فکر میکند. بحرانی که زایندهی بحرانهای دیگر امروز و فردا و فرداهاست. بحران فرهنگی که خود برآمده از بحران تفکر است و رانده شدن اندیشه و خرد از ذهن و زندگی ما و در این زمستان یخ باران بیاندیشگی که به قول اخوان: سلامات را نمیخواهند پاسخ گفت / سرها در گریبان است و هیچکس انگار روبرو را و فردا را نمیبیند که هیچ امروز را هم فقط نگاه میکند، گیج و گنگ و چشمها انگار تیلهای شیشهای است و پر از خطوط سرخ خشم و هیچکس جز به خشم دیگری را نمیبیند و هیچ چیز را جز خودش.
آن روزها در بيرون تحريريه هياهوي برجام بود و تحريمها و .. اما در اين ميان هيچکس متوجه صداي آرام خزيدن کژدم بيانگيزگي و سکون زير پوست جامعه و در پي آن مطبوعات نشد. صداي از نفس افتادن مطبوعات، صداي غالب اين روزها بود. و صداي آنچه دنياي مجاز ميخوانندش يکباره از همهي صداها بلندتر شد.
هوشنگ اعلم، یادداشت: هميشه آن نميشود که ميخواهي. به هر کوششي حتي. گويي شدن در جايي ديگر رقم ميخورد و ناشدن هم و تو فقط رهرويي و باقي تا چه خواهد يار.
نینا خروشچوا: تاریخ طولانی دیکتاتوری آکنده از موارد
ناپدید شدن مخالفان است. اقدام شریرانهای که امروز و در دههی دوم قرن بیست و یکم
بار دیگر به صحنه سیاست جهان برگشته است. و بسیاری از افراد ربوده شده به گونهای چنان
اسرارآمیز وحشیانه سر به نیست شدند که هرگز به درستی روشن نشده چه بر سر آن ها آمده
است.
«جمال خاشوقچی» آخرین قربانی از تبار معترضان به دیکتاتوری و کسانی که تلاش میکنند پردههای تاریکی را کمی بالا بزنند نیست چنانکه اولین هم نبود.
دموکراسی، در ذهن بسیاری از مردم کشورهای جهان سوم و خاورمیانه مفهومی آرمانی دارد. به گمان آنان جامعهی دموکراتیک مدینهی فاضلهای است که در آن، مردم بر مردم حکومت میکنند و چرخ سیاست، اقتصاد و جامعه را ارادهی جمعی اکثریت میگرداند و در چنین شرایطی لابد، آن میشود که اکثریت میخواهند. چنین تفکری بیتردید، نشأت گرفته از آگاهی اندک نسبت به دموکراسی و چهگونهگی تشکیل یک دولت دموکرات است. و به دلیل همین ناآگاهی است که بسیاری از مردم کشورهای جهان سوم در آرزوی رهایی از سلطهی حکومتهای فرد محور و خودکامه و میلیتاریستی و شبه میلیتاریستی ظهور یک منجی یا نیروهای نجاتدهنده و سیاستمداران روشناندیش و دموکرات را انتظار میکشند معجزهگرانی که از آسمان نازل شوند و قدرت را به دست بگیرند و دولتی دموکراتیک تشکیل دهند و دموکراسی را از جعبهی جادویی سیاست بیرون بیاورند و به مردم هدیه کنند.