شرکت آمریکایی کرایتریون (Criterion) با انتشار نسخه بلوری (Blue-ray) فیلم «طعم گیلاس» ساخته زندهیاد عباس کیارستمی، به این فیلم کلاسیک جان تازه بخشید.
شرکت آمریکایی کرایتریون (Criterion) با انتشار نسخه بلوری (Blue-ray) فیلم «طعم گیلاس» ساخته زندهیاد عباس کیارستمی، به این فیلم کلاسیک جان تازه بخشید.
علیرضا طبایی بهترین کار را برای اینکه شاعر به سارقان ادبی اجازه سرقت ندهد، چاپ آثار در قالب کتاب میداند و میگوید این سارقان نه تنها اثر ادبی را به نام خودشان میزنند بلکه بعد حتی مدعی هم میشوند که این اثر برای خودشان است و اصلا چرا اعتراض میکنیم.
داور چهاردهمین جشنواره ملی موسیقی جوان با اشاره به کمبودهای بیشمار دانشگاهها در ارایه سرفصلهای مربوط به آهنگسازی ایرانی، این ضعف را از مهمترین عوامل ایده پردازی در بین آهنگسازان جوان عنوان کرد و گفت: هیچ درسی با عنوان آهنگسازی آکادمیک وجود ندارد و دانشجویان باید خود به طور آزاد این خلأ جدی را پر کنند.
این کتابفروشی در دوران قبل از شیوع ویروس کرونا در برنامههای فرهنگی خود در کنار کتابفروشی محافل و کنفرانسهای ادبی با حضور نویسندگان و شخصیتهای فرهنگی برگزار میکرد.
اِما دانهیو ، نویسنده ایرلندی کتاب «اتاق» در این مطلب از آثاری سخن میگوید که در زندگیاش تأثیرگذار بودهاند.
احمد پوری با مقایسه رمانهای عامهپسند با فیلمهای هندی میگوید: خطاب رمانهای عامهپسند به خوانندگانی است که در مقابل هیاهوی پیرامون خود و سردرد ناشی از آن درپی یک قرص مسکّن هستند.
کتاب «رنج و التیام در سوگواری و داغدیدگی» نوشته ج. ویلیام وُردِن با ترجمه محمد قائد توسط نشر نو منتشر و راهی بازار نشر شد.
میل به نمایش کتابخوانی آن هم در حوزه هایی چون فلسفه در سلبریتیها از موضوعاتی است که مخالفان و موافقان خود را دارد؛ شاید این شکل از کتابخوانی به گریز سلبریتیها از برچسب خوردن به عنوان افراد عامی برمیگردد، اما آیا خواندن کتابهای پیچیده و مفهومی برای انسان اعتباری به دست میآورد و یا یک پرسش دیگر آیا یک سلبریتی نمیتواند یا نباید فلسفه بخواند؟
کیهان خانجانی میگوید: در ایران درباره ادبیات عامهپسند خلط مبحث شده است. زمانی کسانی که ادبیات عامهپسند مینوشتند، هیچ ادعایی نداشتند که ادبیات ما ادبیات خلاقه است اما حالا کتاب عامهپسند را ویراست میکنند، تبلیغاتی در صفحه مجازی دارند و مدعی جوایز ادبی هم هستند و میخواهند به ادبیات روشنفکری و انتقادی سمت و سو بدهند. این خلط مبحث خطرناک است.
هوشنگ اعلم: محمود را از سالهاي دور ميشناسم. دورتر از آسيد كاظم از سالهاي نادري و كافه فيروز و قهوهخانه گل محمد. از روزهاي رفاقت در نجابت و عصيان تا انقلاب و … تا شب بيست و يكم و محمود ناپديد شد تا دهه ۶۰ كه خبر شدم ايران نيست و «آخرين بازي» كه در آمد او دوباره بود.