متن کامل هشتاد و ششمین شماره ماهنامه آزما را در این مطلب مشاهده میکنید.
فهرست هشتاد و ششمین شماره ماهنامه آزما
- اجرای دشوار یک کار متفاوت
- آنتی سینما ۳
- آنچه هستیم، آن چه نیستیم
- اینجا منتقد به وظیفه اش عمل نمی کند!
- بازخوانی شعر حمید مصدق
- ترنم خطوط در بازی فرم و رنگ
- جمع کوچک خوشحال
- خورشیدهای سرخ
- در شوق دیدار یاران
- رویداد
- شعر خودمان
- شوق نامه از نگاه همدلان گروه عبدالقادر مراغی
- شوق نامه، یادآور شکوه موسیقی شرق
- عبدالقادر مراغی آخرین نظریه پرداز موسیقی دوره اسلامی
- مردی که فراموش کرد، ادبیات ایران فراموشش نمی کند
- مسئول اصلی اثر نویسنده است
- نقش ویراستار در عرصه ی نشر اندیشه
- نوشتن، مثل نفس کشیدن هر کدام از ما یک وزارت ارشادیم
- ویراستار به چه درد می خورد؟
- ویراستار، حلقه ی گم شده در چرخه ی اقتصاد نشر
بازخوانی شعر حمید مصدق
محمدعلی شاکری یکتا
“…ویژه گی مهم سرودههای حمید مصدق از نظر فرم، سهل و ممتنع بودن آن است و در این راه چشم به شیراز دارد و سعدی را به یاد میآورد، هرچند جا به جا از تضمینها و اشارههایش به حافظ، درمییابیم که حافظ پرست است. بیپرده سخن گفتن و از ابهام دوری جستن او هم به ایرج میرزا میماند اما از نظر نو آوری چه در محتوا و چه در شکل هنری به یوش چشم دارد و از پشمینه پوش ِ یوش میآموزد…”
“سیمین دانشور”
در يك نگاه
حمید مصدق در دهم بهمن ۱۳۱۸ خورشیدی در شهرضای اصفهان متولد شد. پس از گذراندن دوران دبستان و دبیرستان، در ۱۳۳۹سال وارد دانشکده ی حقوق شد و در رشته ی بازرگانی به تحصیل پرداخت. تحصیلات دانشگاهی وی در رشتههای حقوق قضایی ، اقتصاد، علوم اداری، روش تحقیق، حقوق خصوصی، حقوق تعاون و البته تدریس در این زمینهها از وی، انسانی آکادمیک ساخت. وی شغل وکالت را برگزید و در مدت فعالیتهای دانشگاهیاش در دانشگاههای تهران، اصفهان، بیرجند ادامه داد و سرانجام به عنوان عضو هیئت علمی دانشکدی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی به تدریس پرداخت. او در هفتم آذر ماه ۱۳۷۷ به علت بیماری قلبی در گذشت. این نگارنده که در آن زمان کارمند دانشگاه علامه بودم، به خاطر دارم که چه گونه انبوهی از مردم، از استادان و دانشجویان و اهل قلم، شاعر را به طرزی ستایش انگیز بدرقه کردند و در قطعه ی هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپردند.
يادگارها:
۱ – درفش کاویان (۱۳۴۰)
۲ – آبی، خاکستری، سیاه (۱۳۴۳)
۳ – در رهگذار باد (۱۳۴۷)
۴ – دو منظومه شامل: آبی، خاکستری، سیاه (۱۳۴۸)
۵ – تا رهایی که در بردارنده ی شعرهاي سروده شده تا سال ۶۹ (۱۳۶۹)
۶ – سالهای صبوری (۱۳۶۹)
۷ – شیر سرخ (۱۳۷۷)
-۸ مجموعه ی كامل اشعار – ۱۳۸۶ چاپ اول و ۱۳۸۹ چاپ دوم
۹ – رباعیات مولانا با مقدمه و ضمایم (۱۳۶۰)
۱۰ – غزلهای سعدی / با اسماعیل صارمی (۱۳۷۶)
۱۱ – شکوه شعر شهریار
-۱۲غزلهای حافظ / با اسماعیل صارمی
۱۳ – مقدمهای بر روش تحقیق (۱۳۵۱)
۱۴ – مجموعه ی قوانین تجارت مدنی
حمید مصدق یکی از نام آشناترین شاعران نیمایی است. با زبانی ساده و شخصیتی ستودنی. عدهای وی را شاعر نهضتهای دانشجویی دهههای چهل و پنجاه میدانند بيشتر به خاطر بیست و ششمین بند منظومه ی ” آبی، خاکستری، سیاه” (من اگر برخیزم/ تو اگر برخیزی/ همه بر میخیزند…) که در اعتراضات دانشجویی و سپس اعتراضات مردمی دوران انقلاب، ورد زبانها بود. ساواک به خاطر این شعر وی را دستگیركرد که ماجرای بازجویی وی و پاسخ طنز آمیز شاعر به بازجویان نابخرد معروف است. درباره ی شعر او به نوشته ی سیمین دانشور استناد میکنیم که نوشت: (اشعار حمید مصدق از همان اوان شاعریاش رک و راست و بیپیرایه است. برای همه گان سروده است … و مخاطبان او تنها برگزیده گان و نکته سنجان نیستند …)
اگر بخواهیم برای این سخن خانم دانشور مثالی بزنیم، گذشته از منظومه ی بلند “آبی، خاکستری، سیاه”، میتوانیم از قطعه ی معروف “سیب” که با عنوان “پیش در آمد” بر این منظومه نهاده شده است، یاد کنیم. شعری کوتاه و عاشقانه که در زمان خود توانست نام سرایندهاش را بر سر زبان دوستداران شعر نیمایی بیندازد. این شعر چندماهی پیش از منظومه ی ” آبی، خاکستری، سیاه” سروده شده است. یعنی در خرداد ۴۳ و منظومه، تاریخ آذر – دی ۱۳۴۳ را دارد. و جالب اين كه اخيراً در يك سايت اينترنتي شعري با امضاي فروغ آمده و اين ادعا كه فروغ اين شعر را در پاسخ به شعر سيب حميد مصدق سروده است و البته اين هم يكي از جعليات جماعت است و روح هر دو شاعر هم از آن بيخبر.
شعر حمید مصدق را نمیتوان تنها در عاشقانههای او خلاصه کرد. نگاه شاعر به جامعه و جهان پیرامونیاش بدون شک نگاهی هوشمندانه است. آن چه تعهد اجتماعی شاعر، نام گرفته است در باورهای وی سرچشمه دارد. او بر خلاف برخی شاعران آرمان گرا که تعریف آزادی را روی تخته سیاه کلاسهای ایدئولوژی به فارسی مینوشتند و به زبانی بیگانه میخواندند، مفاهیمی اینچنینی را از آموزههای تاریخ و مردم خود وام میگرفت. تفاوت آشکار او و امثال او با برخی دیگر، در این است که شعرشان آیینه ی تمام نمای خودشان و مردمشان است. حمید مصدق این ریاکاریهای ناشایست را با همان زبان نرم، دور از شعارهای دهان پرکن و فریبنده در شعرهایی چون “شیر سرخ ” بیان میکند.
وی که در زنده گی خود هر روزه با کتابهای قانون و گرفت و گیرهای شغل وکالت سر و کار داشت به طرزی تحسین برانگیز سختیهای چنین کارهایی را با لایهای درخشان از احساس و ادراک شاعرانه میپوشاند و حتی گاه به اقتفای حافظ میرفت تا در قالب غزل، پیامی روشن را به خواننده ی شعرش برساند:
ببند غنچه صفت لب، زمانه خونریز است
گل مراد چه جویی، سَموم پاییز است …
ما در این جا به نقد و تحلیل آثار زنده یاد حمید مصدق نمیپردازیم و هدف، تنها بازخوانی آنهاست. نا گفته نماند که بر آن بودم از منظومههای “آبی، خاکستری، سیاه” و “در رهگذار باد” برشهایی کوتاه فراهم آورم که پس از تأمل به این نتیجه رسیدم این کار باعث از هم گسیخته گی شعر خواهد شد و به ساختار و پیام آن ها لطمه خواهد زد. لذا به جز شعر “در آمد”، چند شعر کوتاه از کارهای او را برای نمونه برگزیدم.
تصویر در قصیده
غم از درون مرا متلاشي كرد
كاهيد قطره قطره تنم در زلال اشك
من پيشرفت كاهش جان را درون دل
احساس ميكنم
احساس ميكنم كه تو بخشيدهاي به من
اين پُر شكوه جوشش پر شوكت غرور
در من نه انتظار و نه اميدي
اميد بازگشت تو؟
– بيحاصل
من از تو بينيازتر از مرده گان گور
ديگر به من مبخش
احساس دوست داشتن جاودانه را
با سُكر بيخيالي
اعصاب خويش را
تخدير ميكنم
من قامت بلند تو را در قصيدهاي
با نقش قلبِ سنگِ تو تصوير ميكنم
۲۵آبان ۱۳۴۳
درآمد
تو به من خندیدی
و نمیدانستی
من به چه دلهره ای از باغچه ی همسایه
سیب را دزدیدم.
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالها هست که در گوش من آرام ،
آرام
خش خش گام تو تکرار کنان ،
میدهد آزارم
و من اندیشه کنان
غرق این پندارم،
– که چرا ،
– خانه ی کوچک ما
سیب نداشت.
خرداد ۱۳۴۳
بیهودهگی
آه ، تا قله هیچ راهی نیست.
گفته بودند بعد ازین قله ،
پشت این کوه ، زنده گی جاری ست
قله شد فتح
بازهم بود قله های دگر
ای دریغ ، آری
باز شیب و فراز تکراری.
۱۴ مرداد۷۰