متن کامل نودو یکمین شماره ماهنامه آزما
بازديد : iconدسته: آرشیو

متن کامل نودو یکمین شماره ماهنامه آزما را در این مطلب مشاهده می کنید.

با کلیک بر روی هر عنوان متن آن قسمت از ماهنامه آزما را دانلود کنید

 

چارلز سیمیک و اشیایی که راه می‌روند

ترجمه و تحقیق : حامد کاشانی (منبع اینترنت)

 

چارلز سیمیک شاعر، مترجم و متفکر یوگوسلاو-آمریکایی، سال ۱۹۳۸ در شهر بلگراد (یوگوسلاوی سابق) به دنیا آمد. دوران خردسالی و بخشی از کودکی او در سایهی جنگ جهانی دوم گذشت. طی سال ۱۹۴۱ که بلگراد بمباران میشد، بمبی به خانهی همسایه اصابت کرد که باعث پرت شدن او به بیرون تخت خوابو  و از هوشی رفتن چارلز ۴ ساله شد. در ۱۶ سالهگی همراه خانوادهاش به شیکاگو در ایالات متحده مهاجرت کرد و بعدها مدرک لیسانساش را از دانشگاه نیویورک دریافت داشت. وی استاد بازنشسته ی ادبیات انگلیسی و نویسنده گی خلاق در دانشگاه نیوهمپشایر است و در کرانه دریاچه باو(BOW) در استنفورد زندگی میکند.

سیمیک افتخارات متعدد ادبی از جمله جوایز ادبی پولیتزر و والاس استیونس را دریافت کرده و در سال ۲۰۰۷ به مقام پانزدهمین ملک الشعرای ایالات متحده نایل آمد. سیمیک از شاعران و مترجمان پر کاری است که بیش از ۵۰ مجموعهی شعر و ترجمه دارد. ویژه گی اصلی اشعار او ایجاز ، نوعی تصویرسازی سورئال ، جانبخشی اشیاء و مواجه مدام او با خشونت و تاریکی است.

متن مصاحبه صورت گرفته با وی توسط مایکل ووگن، شما را با او بیشتر آشنا میکند.

 

در بسیاری خبرها که عنوان ملک الشعرایی تو را انعکاس دادهاند ، کارهایت را “تاریک” نامیدهاند که چنین تلقی کلی دقیق به نظر نمیرسد.

سیمیک: من آدم خوش‌بین و خوش‌رویی هستم و زندگی شگفت‌انگیز است ، ولی هر روزه با تراژدی‌هایی احاطه می‌شویم که اگر مال خود ما هم نباشد لیکن انسان‌های دیگری را در بر می‌گیرد. حال این بر عهده خواننده است که ببیند چه طور تمام این حوادث شعر به شعر سر بر می‌آورند. من تنها حس‌ام را از جهان بازگو می‌کنم ، زیبایی‌ها و شرارت‌هایش را.

صحبت از زیباییها و شرارتها کردی ، به نظر میرسد که بسیاری از اشعارت در دل شب روی میدهندو حالات و اشیاء عادی را تاجایگاه مقدسی بالا میبرد. آیا بر عهدهی شاعران است که نادیدهها را روشنی دهند و ویژه گی بخشند ؟

سیمیک: بله چنین است. ما چیزهای دور و برمان را خیلی عادی می‌بینیم. یک شعر خوب چشم و گوش ما را باز می‌کند. در حقیقت یکی از دستاوردهای شعر همین است. من همیشه مغازه‌های خاموش و بی‌رمق اطرافم را دوست دارم: سمساری‌ها ، دکان‌های حیوان فروشی ، بقالی‌ها ، سلمانی‌ها ، قاشق‌های چرب. تمام زندگی‌ام درباره این‌ها نوشته‌ام. هم چنان که در محیط نیمه-شب شعرهایم ، حرف از یک عمر بی‌خوابی می‌زند. معمولآ وقتی بقیه خرناس می‌کشند ، من بیدارم.

مثل بسیاری دیگر، من ابتدا “جهان به پایان نمیرسد” را در میان مجموعهی اشعار منثورت کشف کردم. در این پاراگرافهای به ظاهریکدست ، چیزی بسیار فشرده و تصویری وجود دارد، این مجموعه چهگونه بیرون آمد ؟

سیمیک:  این شعرها را به منظور خلق اشعاری منثور ننوشتم. این ها سال‌ها در دفترچه‌های یادداشتم ثبت می‌شدند و بعدها پیدایشان کردم. البته ، موقعی که به‌شان علاقه‌مند شدم ، تلاشی بی‌پایان را برای سامان بخشیدن آن‌ها آغاز کردم. چیز جالب درباره‌ی این کتاب آن است که ایده‌ای نداشتم که من خودم این‌ها را نوشته‌ام ، لذا نوعی احساس آزادی داشتم که هرگز پیش از آن حس نکرده بودم.

 

جنبهي دیگر این کتاب استفاده از تصویرسازی سورئال است  اما سورئالی که این روزها کمیاب است. آیا برای آن که شاگردان شما از این نوع “پروازها” در کارهایشان داشته باشند، کار سختی داری ؟

سیمیک: آنان به این نوع تصویرسازی عادت ندارند، اغلبشان به حد کافی از آن برخوردارند لیکن از به کار بردن آن خجالت می‌کشند، لذا کار من متقاعد کردن ایشان به استفاده از فرصت‌ها و به جان خریدن خطر مضحکه شدن و خرق عادت‌هاست وگرنه اصلن چرا باید نوشت ؟

ایجاز شعرهایت ، احساسی که آن ها به ظرافت تراشیدهای، نفس را در سینه حبس میکند. آیا این حاصل تلاش بسیار است ، یا از دیدگاه مینیمالیستی ونوعی چشم پوشی دایمی است که از ابتدا مد نظر قرار میدهی؟

سیمیک: بی وقفه تجدید نظر می‌کنم و بله، این روند، شعرهایم را کوتاه‌تر و کوتاه‌تر می‌کند. تا جایی که تشخیص دهم هر چیزی که حضور دارد لازمه‌ی شعر است. چالش بیان همه چیز در چند کلمه همیشه مرا وسوسه می‌کند.

شکستن سطرها به نظر گیجکنندهترین جنبه برای شاعران تازهکار در قالب آزاد است. برخی شعرا از آن برای مواجهی خواننده یا شکست ریتم معمول کلام بهره میبرند ، در حالی که در کار شما در حد عالی صیقل یافته و غیر آزاردهنده است. آیا این اتفاق به عمد رخ داده یا تنها حاصل رویداد شعر است؟

سیمیک: هنگامی که شعرها را ویرایش می‌کنم ، توجه زیادی به شکست سطرها دارم. بی‌وقفه به آن‌ها شکل می‌دهم. در شکل ایده‌آل خواننده بایستی فراموش کند دارد شعر می‌خواند.

 

شما کتاب شرحی بر هنرمند سبک کالج «جوزف کورنل» نوشتهاید. آیا از هنرمندان و موسیقیسازان الهام میگیرید؟ آیا از حس موسیقی در آوای کلمات خود بهره می برید ؟

سیمیک: موسیقی نه. همیشه موسیقی گوش می‌دهم ، اما برای موسیقی زبان ، بیشتر شعرهای بزرگ گذشته را می‌خوانم تا باخ. از سایر هنرها همیشه عکاسی و فیلم برایم اهمیت داشته و همچنین نقاشی چون عاشق تصاویرم.

در مورد کارهای کورنل که برایت جاذبه داشته چه طور ؟

سیمیک: تکنیک کالج. اندیشه‌ای که در آن اشیاء اتفاقی ظاهر می‌شوند ، کار هنر است.

 

شاعران مورد علاقه  ات کیستند؟

سیمیک: امیلی دیکینسون ، رابرت فراست ، و والاس استیونس.

 

آیا هرگز وسوسه شدهای که شعر سنتی بسرایی ؟

سیمیک: وقتی جوان‌تر بودم  برخی اشعار آهنگین و وزن‌دار  می‌سرودم. شاید یاز هم این کار را کردم.

 

آیا نوعی از موسیقی محبوب داری که زمان کار کردن به آن گوش دهی؟

سیمیک: صدای دیگ و قابلمه وقتی زنم شام می‌پزد.

.

وقتی افکارت را شکل میدهی آیا تفریح مورد علاقهای داری که کمکت کند؟

سیمیک: پیاده‌روی.

 

آیا خردهریزی از خاطرات بچه گیتان در یوگوسلاوی یا جنبهای از آن  فرهنگ –  در کارهایتان نمود داشته است؟

سیمیک:  ۵۴ سال پیش یوگوسلاوی را ترک کردم ، و بیش و کم درباره‌ی دوران کودکی ام نوشته‌ام اما به ندرت به آن فکر می‌کنم. این فرهنگ نبوده است که روی‌ من اثر داشته ، بلکه تنها بمب‌هایی که از سال ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۴ روی سرم می‌ریختند و همین طور تمام چیزهای ناخوشایند دیگر که در بلگراد اتفاق افتاد.

 

آیا از شعرخوانی در انظار عمومی لذت میبری؟ آیا بعد از بلند خواندن شعرها ، نیازی میبینی که اشعار را ویرایش کنی؟

سیمیک: در این ۴۰ سال بیشتر از ۱۰۰۰ برنامه شعرخوانی داشته‌ام و بله از آن لذت می‌برم. و البته وقتی شعر را می‌خوانم تغییرش می‌دهم و همیشه این کار را کرده‌‌ام.

 

چه توصیهی مکرری به شاعران جوان داری؟

سیمیک:  همه چیز بخوانید.

 

بزرگترین مانعی که میان طبقه متوسط و شعر میایستد چیست؟

سیمیک: آموزش. شعری که در مدرسه می‌خوانیم کافی نیست با آن که بچه‌ها شعر خواندن را خیلی دوست دارند.

به جاست برخی نمونه اشعار او را نیز ذكر كنيم که البته بیشتر از دوره‌ی نخست کارهای او گزینش شده‌اند تا ببینید سیمیک چه گونه در فضایی سورئال اشیاء را به حرکت در می‌آورد؟ در شماره‌های بعد اشعار جدیدتری از او که ویژه گی‌های سبکی دیگری دارند را ترجمه و با شرح و تفصیل ارایه می‌کنیم.

 

چنگا ل

این چیز غریب بایدیک راست

از جهنم بیرون خزیده باشد

به پای مرغی می​ماند

که آدمخواری به گردن آویخته

چون در دست​اش می​گیری

چون در تکه​ی گوشت فرو می​بری​اش

باقی پرنده پدیدار می​شود:

سرش مثل مشت تو است

درشت ، گر، بی​منقار و کور

 

این شعر نامی ندارد

به سرب گفتم

چرا گذاشتی به قامت گلوله درت آورند ؟

کیمیاگران را از یاد برده​ای؟

امیدت را باخته​ای

که تبدیل به طلا شوی ؟

هیچ‌کس جوابی نداد

سرب. گلوله. با نام​هایی از این دست

در خوابی دراز و ژرف

 

هندوانه

بوداي سبز

بر پيش‌خوان ميوه‌ فروش

لبخندش را گاز مي‌زنيم

و دندان‌هايش را تف مي‌كنيم


iconادامه مطلب

سایر صفحات سایت

Copyright © 2013 _ Design by : MrJEY