متن کامل نود و سومین شماره ماهنامه آزما
بازديد : iconدسته: آرشیو

در این مطلب برای مخاطبین ماهنامه آزما متن کامل نود و سومین شماره ماهنامه آزما را قرار داده ایم.

 

برای مشاهده هر کدام از عنوان های زیر بر روی آن کلیک کنید.

عنوان های نود و سومین شماره ماهنامه آزما:

 

روح من به ایران تعلق دارد
گفت‌وگو ماهنامه آزما با اردال چاکر شاعر ترک

         حبیبه نیک‌سیرتی

 

«اردال چاكر» «Erdal Çakır» شاعر ترك در يكي از روستاهاي ارزنجان «Erzincan» در خانواده‌اي متوسط به دنيا آمد. در كودكي از ارزنجان به شهرهاي بزرگ – استانبول، ازمير و بورسا – رفت و مدتي در آن‌جا زندگي كرد و در نهايت به آنكارا رسيد و ساكن شد. او فارغ‌التحصيل الهيات از دانشگاه اولوداغ است. با شعر، فلسفه، موسيقي و تاريخ آشنايي كامل دارد و يكي از شاعران شناخته شده و مورد احترام تركيه است.

اردال‌ چاكر با نشريه‌هاي مختلف از جمله هجه Hece، درگاه Dergah، هفت اقليم İklim Yedi ، يادداشت‌ها Kayitlar، بورده Bürde، سياست‌هاي اجتماعي Sosyal Politikalar، عرضه ادبيات Edebiyat Ortamı، ادب Edep و سالمند İhtiyar همكاري دارد و در مورد فرهنگ و هنر مي‌نويسد.

تا كنون سه كتاب او با نام‌هاي، سايه‌هاي راز «Sır Gölgeleri»، نامه‌هايي به سلطان «Sultana Mektuplar» و هو «Hû» در سال‌هاي ۱۹۹۸ و ۲۰۱۱ به چاپ رسيده است.

 

 ماهنامه آزما: از چه زماني سرودن شعر را آغاز كرديد؟

در نوجواني – پس از پايان تحصيلات ابتدايي – شعر مي‌سرودم، اما از سوي خانواده‌ام تحت فشار قرار گرفتم. آن‌ها مي‌گفتند: «تو اصلاً نبايد خود را با شعر سرگرم كني». من، به قول آن‌ها بايد درس مي‌خواندم و آدم بزرگي مي‌شدم. فرهنگ آن زمان طوري بود كه شاعر شدن من براي پدرم به قول معروف زور داشت و من، اين را مي‌فهميدم. در نتيجه اين واكنش خانواده، تا كلاس دهم دبيرستان، دفتر شعري داشتم كه در سال آخر دبيرستان آن‌را سوزاندم و از شعرهاي آن زمان حتي يك شعر ندارم. به نظر من شاعرانه‌گي و نگاه شاعرانه از خود شعر مهم‌تر است؛ كساني هستند كه در طول زندگي حتي يك بيت نسروده‌اند، اما مي‌توان آن‌ها را شاعر ناميد چون چنين پتانسيلي در درون آن‌ها هست. من نيز به سبب همين پتانسيل و جوشش شعر نتوانستم نسرايم. سرودن ادامه پيدا كرد، سروده‌ها در نشريه‌هاي مختلف و بعدها به صورت كتاب چاپ شد.

 ماهنامه آزما:  از نظر شما «شعر» هنر الهامي است يا اكتسابي؟

آن‌چه به آن الهام مي‌گوييم، ذاتي است. كسي كه الهام به او هديه شده، از آن‌چه طالب آن است نصيب مي‌برد و اين، در نقاش به صورت نقاشي، در شاعر به صورت شعر و در نويسنده به صورت نوشته و … تجلي مي‌كند.

به هر حال هر كسي نمي‌تواند شاعر باشد، چون سرودن با الهام سر و كار دارد و هنرهاي ديگر هم به همان الهام بسته‌گي دارند؛ الهام است كه ضربه مي‌زند و شعر، سينما، نوشته، عكس، نقاشي يا هنرهاي ديگر پديد مي‌آيد.

  ماهنامه آزما: با آموزش هم ميشود شاعر شد؟

توانمندي خام مادرزادي را مي‌توان با آموزش و تربيت ذوق و استعداد تقويت كرد. در اين ميان از محيطي كه انسان در آن پرورش يافته است نيز نبايد غافل بود. تنها با خواندن شعر نمي‌توان شاعر شد، بايد به كل زندگي نگاه كرد و از آن چيزهايي گرفت، من از آن‌چه زيسته‌ام مي‌گويم و محيط پرورشم به من آموخته كه چه بايد بگويم. شاعري را در دانشگاه و مدرسه نمي‌توان ياد گرفت و اين، حقيقتي انكارناپذير است.

 ماهنامه آزما: نگاه شما در شعر به كدام سمت و سو گرايش دارد؟

انسان و سفر انسان به درون خود. در شعرهاي من پرسش بسيار است و اگر به اصل توجه داشته باشيم، كشف خودمان از همه چيز مهم‌تر است، در اين كشف، هر مورد مكشوف ما را به حيرت وا مي‌دارد. شعرهاي من گوياي اين حيرت است. اگر اين كشف در يك بار و در يك سرايش صورت مي‌گرفت، ديگر شعر نمي‌سروديم و همان يك شعر بسنده مي‌نمود. ما آفريننده‌اي داريم كه همه‌چيزآفريده‌ي اوست و براي كشف هر ذره از هر آفريده شايد به سال‌ها وقت نياز باشد.

 

  ماهنامه آزما: ادبيات ايران را چهقدر ميشناسيد؟ آيا ادبيات ايران و تركيه به يكديگر شباهت دارند؟

نظامي، سعدي، حافظ، علي شريعتي و مصطفي مستور را مي‌شناسم. آثار آن‌ها و متن‌هايي را كه ملاصدرا نوشته است را خوانده‌ام و به عرفان ايران بسيار اهميت مي‌دهم. هر كسي بدون تعارف به منزل پدر، برادر و دوست صميمي خود وارد مي‌شود، اما براي ورود به منزل بيگانگان يا حتي اقوام دور، حتماً اجازه مي‌گيرد و تكلفاتي را رعايت مي‌كند. در ايران؛ اصفهان، شيراز، مشهد، تبريز، قم، نيشابور و نهاوند براي ما در حكم خانه پدري است و ما بدون تعارف و تكلف، از طريق اينترنت وارد شهرهاي ايران مي‌شويم، آن‌جا را مي‌گرديم و برمي‌گرديم.

ايران خانه‌ي پدر، برادر و دوست ماست و من بارها – بي‌آن‌ كه به ايران آمده باشم – كشور شما – به خصوص اصفهان و شيراز – را گشته‌ام. ما بين نهاوند و شيراز و استانبول فرقي قائل نيستيم. شنيدن وصف شهرهاي ايران همان‌قدر روحم را به اهتزاز در مي‌آورد كه شنيدن وصف استانبول و بورسا. فرهنگ ايران و تركيه فرهنگي مشترك است و وقتي نام ايران مي‌آيد، در تصور ما تفاوت زيادي خطور نمي‌كند، اما اين اشتراك فرهنگي بايد گسترش يابد.  بعضي از مردم ما، علاوه بر آشنايي با ادبيات ايران، شيداي آن  هستند. من خودم شيفته‌ي فرهنگ شرق هستم و به قول معروف به بوي نان مي‌روم و در بوي ناني كه در ايران پخته مي‌شود فرقي با بوي نان كشورم نمي‌بينم.

 

  ماهنامه آزما: آيا نسبت به كشورهاي غربي هم همين حس در ميان مردم تركيه وجود دارد؟

مردم ما نسبت به پراگ و وين هم حسي مشابه دارند. رم و پاريس و فرانكفورت نيز تا حدي احساسي مشابه را در تركيه القا مي‌كنند.ما آثاري از شاعران و نويسندگان كشورهاي مختلف خوانده‌ايم، اما مهم خواندن نيست، مهم اين است كه انسان حس نزديكي بيشتري با كدام خوانده‌اش دارد. اگر از اين ديدگاه نگاه كنيم، ايران و جاهاي ديگر براي ما تفاوت بسيار دارند. روح من به ايران تعلق دارد؛ بنابراين خود را به نوشته‌ها و فرهنگ آن نزديك‌تر حس مي‌كنم. البته اين سخن به معناي راندن و دورانداختن فرهنگ غرب نيست، ادبيات و فرهنگ غرب هم در دنياي ما جا دارد، اما همان‌گونه كه گفتم، دنياي غرب خانه‌ي پدري ما نيست. من با ادبيات ايران مي‌توانم آرامش بيابم و فرهنگ خود را بازيابم.

 

 ماهنامه آزما: تأثير كدام شاعر ايراني در كار شاعران تركيه بيشتر است؟

بيشتر مردم ما، بوستان و گلستان سعدي، بهارستان جامي و غزل‌هاي حافظ را خوانده‌اند و اگر هم نام اين شاعران را ندانند، حرفشان را مي‌دانند و بر زبان مي‌رانند.

به جرأت مي‌توانم بگويم نگاه آن‌هايي كه سعدي را مي‌شناسند با نگاهي كه بر مولانا دارند يكي است.

 

 ماهنامه آزما: شما از سعدي با حالتي خاص و متفاوت حرف ميزنيد، چه چيزي در او و شعرهايش شما را جذب ميكند؟

تعلق خاطر سعدي نسبت به زادگاهش و شعرهايي كه در اين مورد سروده است، همراه با سفرهاي بسيار و تجربه‌هاي ارزشمندش مرا به ستايش وامي‌دارد.

 

 ماهنامه آزما:   كدام هنر را به شعر نزديكتر ميدانيد؟

به نظر من هيچ هنري نمي‌تواند در مقابل موسيقي خوب عرض اندام كند. اين كه مي‌گويم «موسيقي خوب» به اين دليل است كه موسيقي درست و خوب، روان را مي‌نوازد و موسيقي بد، روح را مسموم مي‌كند و حتي كشنده است.

در شعر هم نوعي موسيقي هست. همان‌گونه كه در شعر موسيقي و ريتم را حس مي‌كنيم، در موسيقي هم – حتي اگر بدون كلام باشد – واژه‌ها را حس مي‌كنيم. اين دو هنر به يكديگر بسيار نزديك‌هستند، اما باز هم تأكيد مي‌كنم هيچ هنري نمي‌تواند با موسيقي برابري كند.

 

   ماهنامه آزما: چرا؟

شعري را كه مي‌شنويد، شايد بفهميد و لذت ببريد و حتي بيان گر احساس شما باشد، اما تأثيرش «همان دمي» است، در حالي كه موسيقي خوب با خونتان مي‌آميزد و نمي‌توانيد تأثير آن را فراموش كنيد.

ضمناً‌ بايد اضافه كنم كه بعضي‌ها معتقدند شعر و نقاشي سخنگو هستند و نقاشي، شعر بي‌صداست. آنان نقاشي و شعر را به يكديگر نزديك مي‌دانند و صد البته كه من هم منكر اين حقيقت نيستم كه در مقابل يك نقاشي و حتي تصوير هنرمندانه هم حالت احترام به ما دست مي‌دهد و اگر شاعر باشيم، حسّمان مي‌تواند آن نقاشي يا عكس را كاملاً با شعر منطبق كند.

 

نامه‌ي  ۳

اردال چاكر

 از كتاب نامههايي به سلطان (Sultana Mektuplar)

ديگر بيا!

استانبول هم بيايد

بيان شود نم چشمان مرغان دريايي

كجا گريستي و دست تكان دادي به خاطره‌هاي آبي؟

ماه، باريك و ساكت، استانبول ساكت

نمي‌دانم در هر گوشه منتظر تو بودن درست است؟

زماني كه تو را جاري است

از كجا به استانبول مي‌ريزد؟

خوني كه مي‌بارد از خالي ذهني كه پرسش‌هايش را گم كرده است

باز نايستادني ست لحظه‌اي كه شبم را خنجر مي‌زند

آه، سلطانم! بيا و به درونم يك استانبول بگستر

تا در بالش‌هاي پر قو ببالد اين سرخي عشق

اين، كلمه‌اي است كه از دهانم كندي و گرفتي، باور كن

مرا پيچانده اين دعوت استانبول


iconادامه مطلب

سایر صفحات سایت

Copyright © 2013 _ Design by : MrJEY